Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
English
Persian
line clear signal
سیگنال ازاد
line clear signal
علامت ازاد
Other Matches
line signal
سیگنال خط
free line signal
سیگنال خط ازاد
received line signal detect
کشف سیگنال خط دریافتی
It stickd out a mile. It is crystal clear . It is as clear as daylight.
مثل روز روشن است ( پرواضح است )
clear
پیام کشف روشن کردن
clear
زلال
clear
پاک کردن
clear
بطور واضح
clear
درست
clear
جدا
clear
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear
دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear
واضح
clear
رفع خطر صاف
clear
روشن
clear
شفاف زدودن
clear
ترخیص کردن
clear
: روشن کردن
clear
واضح کردن
clear
توضیح دادن
clear
صاف کردن
clear
تبرئه کردن
clear
صاف صریح
clear
فهماندن
clear
دفع توپ ازحوالی دروازه
clear
دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clear
شفاف
clear
روشن زدودن
clear
کلید پاک کردن صفحه نمایش
clear
تغییر محتوی یک خانه حافظه
in the clear
<idiom>
رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
to clear off
ردکردن
to clear off
رهاشدن از
see one's way clear to do something
<idiom>
احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
to clear up
واریختن
to clear up
روشن کردن
clear
آنچه به سادگی فهمیده میشود
in the clear
<idiom>
آزادانه عیبجویی کردن
clear
از گمرک دراوردن
clear
خالص کردن
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear
نص
clear
صریح
clear
سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear
پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clear up
<idiom>
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
clear
:اشکار
all clear
سوت رفع خطر هوایی
all clear
خطر رفع شد
to be clear to somebody
برای کسی واضح بودن
clear out
خالی کردن
to clear out
بیرون اوردن
to clear out
خالی کردن
clear-out
بیرون اوردن
clear-out
خالی کردن
to be clear to somebody
برای کسی مشخص بودن
to clear away
برچیدن
all clear
شیپور رفع خطر هوایی رفع خطر
all clear
علامت رفع خطر
clear way
محوطه صعود
clear way
محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
to clear away
جمع کردن
clear itself
لا افتادن
clear up
بازشدن
clear up
مرتب کردن
clear itself
صاف شدن
clear out
بیرون اوردن
clear-sighted
بصیر
clear-sighted
روشن بین
to steer clear of
بسلامت ردشدن از
to make something clear
چیزی را روشن کردن
steer clear of someone
<idiom>
اجتناب کردن
stand clear of something
<idiom>
ازچیزدور نگه داشتن
clear-sighted
صاحب نظر
clear headed
هوشیار
clear-cut
صریح
clear-cut
روشن
stand clear
عقب توپ رفتن
stand clear
جایی را ترک کردن
as clear as crystal
<idiom>
مثل اشک چشم
[زلال]
stand clear
فرمان عقب توپ رو
steer clear
دور ماندن
steer clear
اجتناب کردن
clear picture
تصویر واضح
to clear land
زمین راصاف کردن
clear picture
تصویر شفاف
a clear conscience
وجدان پاک
clear-headed
سرسبک
clear-headed
هوشیار
clear headed
سرسبک
clear-cut
درست تعریف شده
anchor clear
لنگر ازاد است
clear sighted
بصیر
clear cutting
برش یکسره
clear cut
صریح
clear cut
روشن
clear and hold
منطقه را پاک و حفظ کنید
clear sightedness
بصیرت تیزنظری
clear key
دکمهروشن
clear sky
آسمانصاف
clear space
فضایباز
clear span
دهانه ازاد
clear felling
برش یکسره
clear evidence
بینه
clear sightedness
روشن بینی
clear ice
یخ شفاف
clear hawse
زنجیرها ازادند
clear from obligation
بری الذمه
clear for running
طناب برای کشیدن ازاد است
clear eyed
بصیر
clear eyed
پاک نظر
clear proof
دلیل واضح
clear proof
بینه
clear evidence
دلیل واضح
clear span
دهانه موثر
clear starch
خوب اهارزدن
clear text
متن کشف
To clear away the the rubish.
خاکروبه را جمع کردن
clear sighted
روشن بین
To clear ones throat.
سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
It wI'll clear up by morning .
تا صبح هواصاف خواهد شد
Let him clear out . Let him go to blazes.
بگذار گورش را گه کند
It was clear that she had lied .
دروغش معلوم شد
under arm clear
ضربه بلند از پایین دست
cut clear
ازاد بریدن
clear the air
<idiom>
برطرف کردن سوتفاهمات
clear the decks
<idiom>
همه جارا مرتب کردن
With a clear conscience.
با وجدان پاک
clear verses
ایات محکمات
clear text
پیام کشف
clear text
به صورت کشف
clear the air
شک را برطرف کردن
clear the air
شک را بر طرف کردن
clear the bench
استفاده از ذخیره ها
clear timber
چوب سالم
clear to send
ترخیص به ارسال
clear varnish
لاک شفاف
clear voiced
دارای صدای صاف
crystal clear
واضح-مبرهن
coast is clear
<idiom>
هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
clear varnish
لاک روشن
search and clear
جستجو و پاک کردن دشمن
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
My voice is not clear today.
صدایم امروز صاف نیست
The sense of this word is not clear .
معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
clear-entry key
کلیدصفحههوشیار
To clear the dining table.
میز ( سفره ) را جمع کردن
to make oneself clear
<idiom>
منظور را روشن کردن
stop/clear key
وضوح
stop/clear key
دکمهتوقف
net shot clear
ضربه بلند از لب تور به انتهای زمین
clear varnish coat
روکش لاکی براق
clear air turbulence
اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
signal
مخابره کردن
signal
هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
signal
علامت نشانه
signal
علامت راهنمای خودرو
signal
شماره محل بیت ها با محتوای مختلف در دو کلمه داده
signal
تبدیل یا ترجمه سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
signal
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
g y signal
پیام روشنایی جی ایگرگ
signal
پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signal
اختلاف بین توان سیگنال ارسالی و اختلال روی خط
signal
رسته مخابرات
signal
مخابره کردن علامت دادن
signal
علایم مخابراتی مخابرات
signal
اشکار مشخص
q signal
پیام کیو
signal
اخطار
b y signal b y
پیام روشنایی ب- ایگرگ
signal
علامت
r y signal
پیام روشنایی ار ایگرگ
signal
سیگنال
signal
نشان راهنما
signal
با علامت ابلاغ کردن
signal
با اشاره رساندن
signal
پیام
signal
نشانه
signal
علامت دادن
signal
خبردادن
you must w the signal
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
signal
پردازش سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
signal
سیگنال علامت دادن
signal
نشان
signal
ارسال پیام به کامپیوتر
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
i signal
پیام ای
signal
کوچترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
clear and direct meaning of a text
منطوق
A clear conscience fears no accusation
<proverb>
آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است
The waters run clear of the mill .
<proverb>
آبها از آسیاب افتاد .
communication signal
سیگنال مخابراتی
command signal
علامت فرمان
signal generator
علامت زا
sound signal
علائم صدا
signal gantry
علامتزیرپلی
signal communications
ارتباط و مخابرات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com