English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
line crosser سوقی
line crosser فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
Other Matches
crosser تقاطع
crosser عبوردادن
crosser گذشتن
crosser خط بطلان کشیدن بر
crosser نادرستی
crosser عبور کردن
crosser تقلب
crosser اختلاف مرافعه
crosser دورگه
crosser حدوسط ممزوج
crosser مصادف شدن با
crosser روبروشدن قطع کردن
crosser پیوندزدن کج خلقی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser حرکت سمتی
crosser سانتر کردن
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser عرضی
crosser پیوندی
crosser دورگه کردن
crosser علامت ضربدر یاباضافه
crosser چلیپا
crosser خاج
crosser خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser قطع کردن متقاطع کردن
crosser صلیب
crosser قلم کشیدن بروی
crosser متقاطع
border crosser عبور کنندگان از مرز پناهندگان
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault تماس خطوط
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
on line متصل
on line مستقیم
line-up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
on line درون خطی
on line مورداستعمال
on line داخل رده
on line در خط
out of line خارج از خط جبهه
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
line up ردیف ایستادن تیم
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
mean line خط میان
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line out با خط علامت گذاشتن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
in line شمشیر در وضع حمله
in line همراستا
line by line سطر به سطر
o o line خط دیدبانی سپاه
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line در صف امدن
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line خط تقسیم دیدبانی
the line صف
line of d. حد فاصل
line of d. مرز
on the line هواپیمای اماده پرواز
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
on line help کمک مستقیم
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
old line محافظه کار
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
down the line <idiom> درآینده
to come in to line موافقت کردن
line up به خط شدن
line خط
line خط زدن
line حدود رویه
line خط صف
line طرز
line دهنه
line رشته
line جاده
line لاین
line محصول
line شعبه
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line نسب
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line طناب خط
line استرکردن
line ترازکردن
line اراستن
line پوشاندن
line بخط کردن
line خط دار کردن
line صفی در خط
line طناب سیم
line خط انداختن در
line در سمت
line : خط کشیدن
line سیم
line جبهه جنگ
line لجام
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line ریسمان
line رشته بند
line ردیف
off line برون خطی
line سطر
line : خط
off line غیر متصل
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
off line منفصل
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط دوم یافرعی
by-line خط فرعی راه اهن
line رسن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
down line بار کردن پایین خطی
down the line ضربه از کنار زمین
off line قطع
lubber's line نشانگر سینه
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
mach line موج ضربهای ضعیف
lyman line خط لیمان
marline or line طناب کوچک دولا
marriage line گواهینامه ازدواج
marriage line عقدنامه سند ازدواج
line switching راه گزینی خطی
line surge جریان سریع و غیرعادی خط
line style سبک خط
lumber's line خط سینه ناو
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line switching خط گزینی
loop line دوراهی
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line width پهنای خط
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
line transformer مبدل خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line voltage ولتاژ خط
line tester ازمایش کننده خط
line terminal ترمینال خط
local line خط محلی
line synchronization همزمانی سطور
line telegraphy تلگراف خطی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
private line خط خصوصی
line voltage ولتاژ شبکه
outhaul line برون کش
phantom line خط فرضی
pipe line خط لوله
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line خط امکانات
possibilities line خط بودجه
poverty line خط فقر
price line خط قیمت
out line font قلم متغیر
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
phantom line خط سری
phase line خط مبداء حرکت جنگی
overhead line سیمکشی هوایی
out of line coding کدگذاری برون خطی
overhead line خط هوایی
pass a line رد کردن طناب
peaked line خط چین
peaked line خط پاره پاره
penny a line ارزان
penny a line پست
penny a line ارزان نویس بی مایه
percolation line خط نفوذ
phase line خط خیز
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com