English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
line driver خط ران
line driver محرک خط
Other Matches
driver اتومبیل ران
driver چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
driver راننده اتومبیل راننده ارابه
driver راننده گرداننده
driver نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند
driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
driver یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver راه انداز
driver برنامه راه اندازی
driver مرحله تحریک
driver محرک
driver راننده
driver شوفر سورچی
driver گاری چی
pile driver شمعکوب
screw driver پیچ گوشتی
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver تیرکوب
peripheral driver محرک جنبی
screw driver اچار پیچ گوشتی
screw driver اچار پیچکشی
slave driver نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
printer driver برنامه راه انداز چاپگر
provisional driver راننده تازه کار ارابه
quill driver نویسنده
quill driver قلم زن
train driver راننده قطار
winch driver متصدی دوار
engine driver لوکوموتیوران
elephant driver پیلبان
device driver محرک دستگاه
device driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
cab driver تاکسیران
cab driver رانندهی تاکسی
winch driver winchoperator : syn
water driver مقنی
bus driver راننده اتوبوس
database driver برنامه راه انداز پایگاه داده
mule driver قاطر چی
camel driver ساربان
camel driver شتردار
catch driver راننده اجیر ارابه
mule driver استربان
driver's cab کابینلکوموتیوران
device driver برنامه راه اندازی دستگاه
test driver برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
owner-driver رانندهایکهمالکخودرونیزباشد
bus driver محرک گذرگاه
driver's licence گواهینامهرانندگی
driver's mate شاگرد راننده
driver's dormitory خوابگاه رانندگان
driver unit واحد محرک
stake driver بوتیمار معمولی امریکایی
ass driver خرک چی
assistant driver کمک راننده
ass driver خرران
assistant driver شاگرد شوفر
stake driver تیرکوب
steam pile driver دنگ بخاری
locomotive driver [British E] راننده قطار
cordless drill driver دریل برقی [دریلی که با باطری کار می کند] [ابزار]
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
installable device driver درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
blocking oscillator driver راه انداز اوسیلاتور انسدادی
back-seat driver آدم فضول
steam pile driver شمعکوب بخاری
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea. <proverb> اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
The driver coaxed his bus through the snow. راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
to pass your driver's license test at the first attempt آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault تماس خطوط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line خط صف
down line بار کردن پایین خطی
line طناب خط
down the line <idiom> درآینده
out of line خارج از خط جبهه
line جبهه جنگ
down the line ضربه از کنار زمین
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line در سمت
line صفی در خط
line سیم
line out با خط علامت گذاشتن
along line در امتداد خطوط
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
in line شمشیر در وضع حمله
line حدود رویه
along line در خط
line نسب
on the line هواپیمای اماده پرواز
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line طرز
line لوله منفردی در سیستم سیالات
in line همراستا
line خط
line دهنه
line جاده
line طناب سیم
line رسن
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line ریسمان
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line رشته بند
line ردیف
line سطر
line : خط
to come in to line در صف امدن
the line صف
mean line خط میان
line لجام
line : خط کشیدن
on line help کمک مستقیم
old line محافظه کار
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line پوشاندن
line استرکردن
line ترازکردن
line اراستن
line بخط کردن
o o line خط دیدبانی سپاه
line خط دار کردن
o o line خط تقسیم دیدبانی
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
line خط انداختن در
line by line سطر به سطر
to come in to line موافقت کردن
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line up به خط شدن
by-line خط دوم یافرعی
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by line خط فرعی راه اهن
by line خط دوم یافرعی
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line شعبه
by-line خط فرعی راه اهن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line up به ترتیب ایستادن
on line در خط
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
line of d. مرز
line of d. حد فاصل
line-up ردیف ایستادن تیم
line خط زدن
line-up به ترتیب ایستادن
line-up به خط شدن
line up ردیف ایستادن تیم
off line منفصل
in line <idiom> با محدودیت متداول
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line لاین
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
line رشته
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
off line برون خطی
off line غیر متصل
off line قطع
line محصول
multicore line خط چند رشتهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
profile line نیمرخ زمین
lyman line خط لیمان
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mach line موج ضربهای ضعیف
lumber's line خط سینه ناو
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
reference line خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
median line میانه
red line خط قرمز
regression line خط رگرسیون
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
mooring line سیم مهار
mason's line ریسمان کار
marriage line عقدنامه سند ازدواج
new line character دخشه تعویض سطر
message line خط مخابره
mooring line طناب مهار مین
marriage line گواهینامه ازدواج
marline or line طناب کوچک دولا
private line خط خصوصی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com