English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
line feed character دخشه تعویض پذیر
Other Matches
form feed character کاراکتر تغذیه فرم
line feed تعویض خط
line feed گذرخط
line feed تغذیه خط
line feed تعویض سطر
feed someone a line <idiom> فریب دادن
new line character دخشه تعویض سطر
feed وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feed جلو بردن
feed خوراندن تغذیه کردن
feed خورد
feed خوراک علوفه
feed خوردن
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to be off ones feed افتادن
to feed off چاق کردن
feed خوراک دادن
feed پروردن چراندن
feed مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
to be out at feed درچرابودن
to feed off پرواری کردن
feed علیق
feed خوراک
feed وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feed روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
to be off ones feed ازخوراک
feed وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feed سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feed چرخ نوار که روی ماشین نصب میشود
feed کاررساندن
feed تغذیه گردن
feed تغذیه کردن
feed درون گذاشت
feed پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed خوراندن
feed belt نوارتغذیه فشنگ نوار مهمات
feed door دری که ازان سوخت درکوره میریزند
feed heater دستگاه صرفه جویی درحرارت
feed hole سوراخ پیش بر
feed holes سوراخهای پیشبر
feed hopper ناودان پیش بری
feed mechanism مکانیزم تغذیه
feed pipe لوله تغذیه
feed pitch گام پیش بری
feed pump پمپ سوخت رسانی
feed pump پمپ تغذیه
feed reel حلقه خوراننده
feed tube مجرایعبورغذا
feed belt نوار خوراک دهنده
feed back بازخورد
feed back فیدبک
tractor feed روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
make up feed اب مصرفی دیگ بخار ناو
main feed تغذیه اصلی
chicken feed <idiom> یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
magazine feed تغذیه مخزن
bottle-feed بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
jackpot feed لولهتغذیهمحتوایپول
feed table صفحهعلوفه
feed pin سوزنتغذیه
feed lever اهرم دندانهچرخ
force-feed واخوراندن
force-feed به زور به خورد کسی دادن
force-feed به زور خوراندن
breast-feed با پستان شیردادن
breast-feed شیر پستان دادن
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
to feed oneself غذاخوردن
to feed ones eyes چشم چرانی کردن
feed back اخذ اطلاعات ومقایسه ان با استاندارد
feed back بکارگیری اطلاعات حاصله
feed back بازخور
sprocket feed محل نگهداری کاغذ که چاپگر کاغذ را باچرخ دندانه دار در سوراخهای مقدار لبه هر کاغذ می چرخاند
face up feed خورد رو به بالا
face down feed خورد رو به پایین
stall feed پرواری کردن
stall feed در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
feed dog دندهزیرین
spoon feed باقاشق غذا دادن
spoon-feed باقاشق غذا دادن
chicken feed مبلغ ناچیز
chicken feed غذای جوجه
cutler feed تغذیه کاتلر
cross feed تغذیه عرضی
cross feed خورد متقابل
card feed خورد کارت
feed tank مخزن سوخت
pin feed تغذیه ممتد کاغذ
pin feed قرقرهای
paper feed خورش کاغذی
form feed تغذیه کاغذ
friction feed مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
friction feed تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
form feed خورش ورقه
parallel feed خورد موازی
pin feed خورد سنجاقی
feed stock مواد اولیه که جهت تولید به کارخانه وارد میشود
feed water اب رسیده به دیگ بخار ناو
feed track شیار پیشبری
feed roller غلتک پیش بر
feed tank مخزن اب
feed stock مواد اولیه
force feed oiler روغندان فشاری
oil feed pipe لولهتغذیهروغن
sight feed lubricator روغندان
axial feed method روش تغذیه محوری
dial feed press پرس میزی گردان
dial feed press پرس رولور
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
paper feed channel کانالتغذیهکاغذ
power feed cable کابل تغذیه برق
petrol feed pump پمپ تغذیه بنزین
support [nourish, feed] تغذیه کردن
support [nourish, feed] خوراک دادن
support [nourish, feed] غذا دادن
tractor feed printer چاپگر تغذیه شده تراکتوری
tractor feed mechanism مکانیسم تغذیه تراکتوری
power feed cable کابل برق رسانی
paper feed key کلیدتغذیهکاغذ
character دخشه
character رقم
character شخصیتهای نمایش یا داستان نوشتن
character صفت
character مجسم کردن شخصیت
character سیرت
character حرف
character نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character نویسه
character علامت
character دخشه کاراکتر
in character <idiom> مثل معمول
character per second کاراکتر درثانیه
character per second دخشه در ثانیه
character یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
character عدد صحیح خصوصیت
character صفت اختصاصی
character خط
character صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
character منش
character نهاد سیرت
character خیم
character مونه
force feed circulation oiling روغنکاری گردشی تحت فشار
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
anal character منش مقعدی
character reader دخشه خوان
character actors هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character analysis تحلیل منش
character code رمز دخشهای
character printer چاپگرعلامتی
character checking تست کاراکتری
character density تراکم دخشه ها
character printer چاپگر کاراکتری
reserved character فضایی ازدیسک که برای کنترل ذخیره داده به کارمی رود
character string رشته کاراکتری
reserved character کلمه یاعبارتی که به عنوان مشخصه درزبان برنامه سازی به کارمی رود.
character string رشته دخشهای
character sketch شمایل
coded character دخشه رمزی
character set دخشگان مجموعه دخشه ها مجموعه کاراکترها
character set مجموعه علائم
illigal character کاراکتر غیر مجاز
alphanumeric character دخشههای الفبا عددی
character recognition تشخیص کاراکتر
character recognition دخشه شناسی
character code کد کاراکتری
character code رمز کاراکتر
bell character کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
character generator مولد کاراکتر
character graphics نگاره سازی دخشهای
character guidance راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
blank character دخشه فاصله
blank character کاراکتر جای خالی
blank character فاصله
blank character دخشه
character map شبکهای از بلوک ها روی صفحه نمایش
character per inch دخشه در اینچ
character correction نمایشتغییرات
extended character دکمهبازکنندهصفحه
character neurosis روان رنجوری منش
backspace character دخشه پسبرد
character printer چاپگر دخشهای
character set دخشکان
character pitch type elite
character pitch pica
character pitch تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
character density تراکم کاراکترها
character disorder اختلال منش
character per inch کاراکتر دراینچ
character fill پر کردن کاراکترها
character generator دخشه زا
blank character کاراکتر تهی
optical character کاراکتر نوری
aknowledge character کاراکتر مورد قبول
functional character دخشه وفیفه بندی
escape character ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
escape character کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
erase character حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
erase character دخته پاک کن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com