Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
line inductance
اندوکتیویته خط
line inductance
اندوکتانس خط
Other Matches
inductance
گیرنده انرژی
inductance
فرفیت القاء مغناطیسی
inductance
القاگری
inductance
مقاومت سلف
inductance
ذخیره کننده انرژی
inductance
خودالقایی
inductance
اندوکتیویته مقاومت کورالقائی
inductance
خودالقائی
inductance
ضریب القاء
inductance
القاء
inductance
اندازه گیری حجم انرژی وسیله که در میدان مغناطیسی میتواند ذخیره کند
inductance
اندوکتانس
self inductance
خودالقاگری
self inductance
خودالقائی
self inductance
خودالقایی
inductance meter
اندوکتانس متر
winding inductance
اندوکتیویته ی سیم پیچی
antenna inductance
القاء گری انتن
inductance box
جعبه اندوکتانس
inductance coupling
پیوست القائی
inductance bridge
پل اندوکتیویته
inductance coil
اندوکتیویته
inductance coil
بوبین اندوکسیون
variable inductance
القاگری متغیر
tuning inductance
پیچک میزان ساز
inductance coil
چوک
inductance standard
متعارف اندوکتانس
inductance standard
اندوکتانس
inductance coupling
تزویج اندوکتانس
mutual inductance
اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
mutual inductance
القاگری متقابل
inductance per unit length
اندوکتیویته در واحد طول
inductance current relay
رله ی القائی
inductance strain gauge
تغییر بعدسنج القائی
inductance component of spark
پخش القایی جرقه
inductance box with plug
جعبه اندوکتانس با دوشاخه
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line spacing
فاصله سطور
on line
مستقیم
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
down the line
<idiom>
درآینده
all along the line
درامتدادهمه خط
on line
در خط
line-up
ردیف ایستادن تیم
line-up
به ترتیب ایستادن
out of line
<idiom>
ناصحیح
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
on line
متصل
line of d.
حد فاصل
on line
درون خطی
on line
مورداستعمال
on line
داخل رده
line of d.
مرز
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
o o line
خط تقسیم دیدبانی
the line
صف
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line
خط دیدبانی سپاه
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
mean line
خط میان
in line
شمشیر در وضع حمله
in line
همراستا
to come in to line
در صف امدن
to come in to line
موافقت کردن
old line
محافظه کار
line by line
سطر به سطر
line out
با خط علامت گذاشتن
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
out of line
خارج از خط جبهه
down the line
ضربه از کنار زمین
on the line
هواپیمای اماده پرواز
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
on line help
کمک مستقیم
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line
دهنه
line
خط
line
طناب خط
line
خط صف
line
صفی در خط
line
در سمت
line
سیم
line
جبهه جنگ
line
محصول
line
پوشاندن
line
ترازکردن
line
لجام
line
استرکردن
line
: خط کشیدن
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
line
خط انداختن در
line
خط دار کردن
line
بخط کردن
line
اراستن
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط فرعی راه اهن
by-line
خط دوم یافرعی
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by line
خط فرعی راه اهن
by line
خط دوم یافرعی
line
شعبه
line
نسب
line
خط زدن
line
حدود رویه
line
طرز
line
رشته
line
لاین
line
جاده
line
طناب سیم
off line
منفصل
off line
قطع
line
رشته بند
line-up
به خط شدن
line
سطر
down line
بار کردن پایین خطی
line
ردیف
line
: خط
off line
برون خطی
line up
به خط شدن
line
رسن
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line up
ردیف ایستادن تیم
line
ریسمان
off line
غیر متصل
line up
به ترتیب ایستادن
out line font
فونت متغیر
overhead line
خط هوایی
penny a line
ارزان نویس بی مایه
out line font
قلم متغیر
line link
خط اصلی
overhead line
سیمکشی هوایی
loop line
دوراهی
orienting line
خط توجیه
outhaul line
برون کش
pass a line
رد کردن طناب
percolation line
خط نفوذ
penny a line
پست
penny a line
ارزان
line transformer
مبدل خط
line up billiard
بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line voltage
ولتاژ خط
line voltage
ولتاژ شبکه
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line width
پهنای خط
peaked line
خط پاره پاره
load line
خط بار
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
peaked line
خط چین
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
line insulator
مقره خط
on line system
سیستم درون خطی
mason's line
ریسمان کار
non switched line
خط گزینه نشده
no fire line
خط منع اتش توپخانه
no fire line
خط منع اتش
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
median line
میانه
message line
خط مخابره
mooring line
طناب مهار مین
mooring line
سیم مهار
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
multicore line
خط چند رشتهای
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multipoint line
خط چند نقطهای
new line character
دخشه تعویض سطر
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
marriage line
گواهینامه ازدواج
marline or line
طناب کوچک دولا
on line storage
حافظه درون خطی
on line operation
عمل درون خطی
on line operation
عملکرد درون خطی
on line database
پایگاه داده درون خطی
out of line coding
کدگذاری برون خطی
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
off line storage
حافظه برون خطی
line printing
چاپ سطری
off line operation
عملکرد برون خطی
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber's line
نشانگر سینه
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com