Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
line per minute
خط در دقیقه
Other Matches
minute
: بسیارخرد
minute
پیش نویس
minute
ریز
minute
جزئی
This will only take a minute.
خیلی وقتتان را نمی گیرم.
minute
کوچک
minute
یادداشت وقایع
minute
نسخه دوم پیش نویس
minute
پیش نویس کردن
minute
خلاصه ساختن صورت جلسه نوشتن
minute
: دقیقه
minute
دقیقه
minute
دم
last-minute
آخرینلحظه
minute
ان لحظه
minute
مسوده یادداشت
minute
گزارش وقایع
minute
خلاصه مذاکرات
minute
صورت جلسه
up-to-the-minute
تازهتریناطلاعات - اطلاعاتدقیقهآخر
This will only take a minute.
خیلی وقتتون رو نمی گیرم.
to minute down
یاد داشت کردن
revolutions per minute
چرخش بر دقیقه
revolutions per minute
گردش بر دقیقه
revolutions per minute
دور بر دقیقه
revs per minute
گردش بر دقیقه
he rows 0 to the minute
او دقیقهای سی پارو میزند
last-minute hitch
گیریی در لحظه آخر
ampere minute
امپر- دقیقه
Wait a minute .
یکدقیقه صبر کن
revolution per minute
دور در دقیقه
revs per minute
دور بر دقیقه
Wait a minute .
یک دقیقه مهلت بده
revs per minute
چرخش بر دقیقه
to make a minute of
پیش نویس کردن
to make a minute of
یاد داشت کردن
watt minute
وات- دقیقه
wait a minute
اندکی صبر کنید
wait a minute
یک دقیقه صبر کنید
minute gun
توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
minute book
دفتر وقایع
minute book
دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
minute glass
ساعت ریگی دقیقهای
minute gun
توپ سلام
minute hand
عقربه دقیقه شمار ساعت
minute of angle
فاصله یک اینچی روی صفحه هدف
five minute chess
بازی شطرنج 5 دقیقهای
180 strokes a minute
۱۸۰ ضربه در دقیقه
maximal oxygen consumption per minute
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
line to line spacing
فاصله سطور
line to line fault
تماس خطوط
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling
فرز کردن سطری
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
From moment to moment . Every minute.
آن به آن ( هر دقیقه )
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
out of line
خارج از خط جبهه
on line help
کمک مستقیم
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
on line
درون خطی
on line
متصل
to come in to line
موافقت کردن
on line
مستقیم
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
to come in to line
در صف امدن
on line
مورداستعمال
mean line
خط میان
line by line
سطر به سطر
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
old line
محافظه کار
along line
در خط
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
along line
در امتداد خطوط
all along the line
در همه جا
all along the line
درامتدادهمه خط
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
down the line
<idiom>
درآینده
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
out of line
<idiom>
ناصحیح
line out
با خط علامت گذاشتن
o o line
خط تقسیم دیدبانی
the line
صف
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line
خط دیدبانی سپاه
in line
همراستا
down line
بار کردن پایین خطی
in line
شمشیر در وضع حمله
down the line
ضربه از کنار زمین
on the line
هواپیمای اماده پرواز
on line
داخل رده
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
لاین
line
رشته
line
طرز
line
حدود رویه
line
خط زدن
line
نسب
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
محصول
by-line
خط فرعی راه اهن
by-line
خط دوم یافرعی
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by line
خط فرعی راه اهن
by line
خط دوم یافرعی
line
شعبه
line
جبهه جنگ
line
خط انداختن در
line
: خط کشیدن
line
لجام
line
دهنه
line
جاده
line
طناب سیم
line
رسن
line
ریسمان
line
رشته بند
line
ردیف
line
سطر
line
خط دار کردن
line
بخط کردن
line
سیم
line
در سمت
line
صفی در خط
line
خط صف
line
طناب خط
line
خط
line
پوشاندن
line
استرکردن
line
ترازکردن
line
اراستن
line
: خط
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line up
ردیف ایستادن تیم
off line
غیر متصل
line up
به خط شدن
off line
برون خطی
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line-up
به ترتیب ایستادن
line-up
ردیف ایستادن تیم
off line
قطع
off line
منفصل
line of d.
مرز
line of d.
حد فاصل
on line
در خط
line-up
به خط شدن
line up
به ترتیب ایستادن
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
marriage line
گواهینامه ازدواج
marline or line
طناب کوچک دولا
mason's line
ریسمان کار
percolation line
خط نفوذ
private line
خط خصوصی
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
message line
خط مخابره
peaked line
خط چین
peaked line
خط پاره پاره
penny a line
ارزان
penny a line
پست
median line
میانه
phase line
خط خیز
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
mach line
موج ضربهای ضعیف
poverty line
خط فقر
price line
خط قیمت
local line
خط محلی
loop line
دوراهی
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber's line
نشانگر سینه
lumber's line
خط سینه ناو
possibilities line
خط بودجه
possibilities line
خط امکانات
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pipe line
خط لوله
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
phantom line
خط سری
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
on line operation
عملکرد درون خطی
ready line
خط انتظار
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
off line storage
حافظه برون خطی
out line font
فونت متغیر
out line font
قلم متغیر
profile line
نیمرخ زمین
off line operation
عملکرد برون خطی
ready line
صف پشت خط اتش
phantom line
خط فرضی
red line
خط قرمز
on line operation
عمل درون خطی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com