Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
line replacement
تعویض خط جبهه
line replacement
یکان تعویض کننده یکان جبهه
Other Matches
replacement
جایگزینی نفرات
replacement
تعویض قطعه
replacement
تعویض
replacement
جایگزینی
replacement
تعویض یکانها
replacement
جانشینی
replacement
جانشین سازی
replacement
عوض
replacement
جانشین
replacement
عوض کردن
replacement investment
سرمایه گذاری جانشینی
replacement cost
هزینه جایگزینی
replacement service
سرویس جایگزین رفت و آمد
[حمل و نقل]
replacement part
مضایقه
replacement part
قطعه جایگزینی
replacement part
قطعه یدکی
replacement part
زاپاس
replacement cost
هزینه جایگزین کردن چیزی
replacement demand
نیازمندیهای جایگزینی تقاضای جایگزینی پرسنل
replacement factor
ضریب جایگزینی پرسنل ووسایل
replacement investment
استهلاک
replacement theory
نظریه جایگزینی
replacement cost
هزینه تعویض
replacement capital
سرمایه جایگزینی
replacement capital
سرمایه جانشینی
loss replacement
جایگزینی تلفات و ضایعات
replacement bus service
سرویس جایگزین رفت و آمد
[حمل و نقل]
bulk replacement storage
سهمیه کل جایگزینی درصحنه عملیات
computation of replacement factors
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line spacing
فاصله سطور
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line of d.
حد فاصل
line-up
به خط شدن
off line
منفصل
on line
داخل رده
line up
ردیف ایستادن تیم
line up
به ترتیب ایستادن
line-up
به ترتیب ایستادن
on line
درون خطی
on line
مورداستعمال
line up
به خط شدن
on line
در خط
line of d.
مرز
line-up
ردیف ایستادن تیم
on line
متصل
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
line out
با خط علامت گذاشتن
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line by line
سطر به سطر
in line
شمشیر در وضع حمله
in line
همراستا
mean line
خط میان
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
the line
صف
to come in to line
موافقت کردن
o o line
خط تقسیم دیدبانی
o o line
خط دیدبانی سپاه
on line
مستقیم
out of line
خارج از خط جبهه
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
down the line
ضربه از کنار زمین
out of line
<idiom>
ناصحیح
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
down line
بار کردن پایین خطی
down the line
<idiom>
درآینده
on the line
هواپیمای اماده پرواز
on line help
کمک مستقیم
old line
محافظه کار
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
to come in to line
در صف امدن
line
طرز
line
خط انداختن در
line
سیم
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
: خط کشیدن
line
ترازکردن
line
لجام
line
شعبه
line
استرکردن
line
محصول
line
اراستن
line
طناب خط
line
حدود رویه
line
بخط کردن
line
خط دار کردن
line
رشته
line
خط زدن
line
نسب
line
لاین
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
در سمت
line
پوشاندن
line
رشته بند
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
line
ردیف
line
سطر
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line
صفی در خط
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line
برون خطی
off line
غیر متصل
line
: خط
line
خط صف
off line
قطع
line
ریسمان
line
رسن
line
جبهه جنگ
line
خط
line
دهنه
line
جاده
line
طناب سیم
by line
خط دوم یافرعی
by line
خط فرعی راه اهن
by-line
خط فرعی راه اهن
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط دوم یافرعی
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
multicore line
خط چند رشتهای
message line
خط مخابره
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line
طناب مهار مین
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line
سیم مهار
median line
میانه
mason's line
ریسمان کار
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line
خط بار
line width
پهنای خط
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
reference line
خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
loop line
دوراهی
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
marline or line
طناب کوچک دولا
lyman line
خط لیمان
mach line
موج ضربهای ضعیف
lumber's line
خط سینه ناو
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line
نشانگر سینه
local line
خط محلی
line voltage
ولتاژ شبکه
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
phantom line
خط سری
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
phase line
خط خیز
percolation line
خط نفوذ
penny a line
ارزان نویس بی مایه
penny a line
پست
penny a line
ارزان
peaked line
خط پاره پاره
peaked line
خط چین
pass a line
رد کردن طناب
phantom line
خط فرضی
pipe line
خط لوله
price line
خط قیمت
poverty line
خط فقر
profile line
نیمرخ زمین
possibilities line
خط بودجه
possibilities line
خط امکانات
ready line
خط انتظار
ready line
صف پشت خط اتش
red line
خط قرمز
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
overhead line
خط هوایی
overhead line
سیمکشی هوایی
outhaul line
برون کش
out line font
قلم متغیر
nonswitched line
خط غیر گزینشی
non switched line
خط گزینه نشده
no fire line
خط منع اتش توپخانه
no fire line
خط منع اتش
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character
دخشه تعویض سطر
neutral line
خط بی اثر
multipoint line
خط چند نقطهای
off line operation
عملکرد برون خطی
off line storage
حافظه برون خطی
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com