Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
English
Persian
listening watch
مراقبت به گوش
listening watch
پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
Other Matches
listening
شنیدن
listening
استماع
listening
پیروی کردن از
listening
پذیرفتن استماع کردن
listening
گوش دادن
listening silence
به گوش بودن از نظر رادیویی بدون ارسال پیام
listening silence
سکوت رادیویی
listening post
پست شنود
listening post
پست به گوش
listening post
پست استراق سمع
listening key
تکمه همشنوایی
listening cam
کلید گوش گیری
listening comprehension
درک شنیداری
dichotic listening
شنود دو گوشی
keep watch
کشیک کشیدن
keep watch
پاییدن
i was on the watch for it
مراقب ان بودم
first watch
نگهبانی شامگاه
first watch
پاس اول پاس شب
By my watch it's five to nine.
طبق ساعت
[مچی]
من ساعت پنج دقیقه به نه است.
watch out
مراقب بودن
watch
موافب بودن
watch out
موافب
to keep watch
کشیک کشیدن موافبت کردن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
watch it
<idiom>
مراقب باش
to keep watch
پاس داشتن
to keep watch
مراقب بودن
to watch over
توجه کردن
to watch over
موافبت کردن
Look at the watch.
نگاه کنید به ساعت
[مچی]
ببینید ساعت چند است.
watch
پاییدن
watch
نگهبانی
watch
نگهبانی دادن
watch
مراقبت کردن موافبت کردن
watch
پاس نگهبانی
watch
نگهبان
watch
پاس
watch
مراقبت کردن
watch
پاسدار
watch
پاسداری کردن
watch
بر کسی نظارت کردن
watch
ساعت
watch
ساعت جیبی و مچی
watch
مدت کشیک
watch
پاسداری کشیک
watch
دیدبان
watch
guard : syn
by my watch
مطابق ساعت من
to watch
نگاه کردن
d. of a watch
فرافت یا تردی ساعت
by my watch
ساعت من
watch test
ازمون ساعت
watch tower
دیدگاه
pocket watch
ساعت جیبی
watch tower
برج دیدبانی
watch tower
برج مراقبت
analogue watch
ساعتعقربهای
watch guard
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
watch pocket
جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch pocket
جیب ساعتی
to watch the clock
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
watch one's time
گوش بزنگ بودن
watch one's time
مراقب فرصت بودن
watch man
پاسبان مراقب
watch man
مستحفظ
watch man
نگهبان
watch key
کلید ساعت
digital watch
ساعتکامپیوتری
mechanical watch
بیلمکانیکی
Watch your health!
مواظب سلامتی خودت باش!
Watch the child !
مواظب بچه باش !
Watch yourself up on the roof.
مواظب خودت روی پشت بام باش.
to watch for certain symptoms
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
Face of the watch .
صفحه ساعت
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
to watch children
مواظب بچه ها بودن
watch/mind one's P's and Q's
<idiom>
مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
I've got to watch what I eat.
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
pretty to look at
[to watch]
زیبا
[خوشگل]
برای نگاه کردن
I've got to watch what I eat.
باید مواظب رژیمم باشم.
watch glss
شیشه ساعت
wrist watch
ساعت مچی
lever watch
اهرم
lever watch
کارراهرم
lever watch
سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
maintain watch
به گوش بودن دائم
middle watch
نگهبانی نیمه شب
morning watch
پاس صبحگاهی
night watch
پاس شب
night watch
پاسبان شب گزمه
watch officer
افسر نگهبان
officer of the watch
افسر نگهبان
port watch
نگهبان بندر
lever watch
شیوه بکار بردن
if you don't watch it
اگر احتیاط نکنید
if you don't watch it
اگرملتفت نباشید
wristlet watch
ساعت مچی
anchor watch
نگهبان لنگر
anchor watch
لنگربان
anchor watch
گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
capped watch
ساعت شکاری
watch maker
ساعت ساز
death watch
پاسبان مرده
death watch
پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
dog watch
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
first dog watch
نگهبانی اول
forenoon watch
پاس قبل از فهر
port watch
پست نگهبانی بندر
second dog watch
پاس غروب
watch glass
شیشه ساعت
to carry a watch
ساعت همراه داشتن
to carry a watch
ساعت دربغل گذاشتن
maintain watch
مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
to keep watch and ward
حفافت یادفاع کردن
to keep watch and ward
پاسداری کردن
to watch one's time
منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
watch and ward
حق نگهبانی روزانه و شبانه
watch bill
لوحه نگهبانی ناو
watch case
قاب ساعت
watch dog
ناو نگهبان ناوگان
watch dog
سگ نگهبان
watch fire
اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
watch ful
موافب
watch ful
مراقب
the watch is warranted
ضمانت شده است
the watch is warranted
خوبی ساعت
second dog watch
نگهبانی دوم
that watch is a good t. k
ان ساعت خوب کارمیکند
stop watch
ساعت وقت گذاری
set the watch
تنظیم نگهبانی
the third watch of the night
پاس سوم شب
ticker
[colloquial]
[watch]
ساعت
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
cold iron watch
پاس ایمنی
cold iron watch
پاس موتورخانه کشتی
Could you watch my bag
[for me]
until I get back?
آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
Can you watch the dog for us this weekend?
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
death-watch beetle
موریانه
My watch is fast (gaining).
ساعتم جلو می افتد
To be all eyes. To watch like a hawk.
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
Dont forget to wind up your watch .
یادت نرود ساعتت راکوک کنی
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like.
<proverb>
گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com