Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (9 milliseconds)
English
Persian
live up to
<idiom>
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
Search result with all words
live
: زندگی کردن زیستن
live
زنده بودن
live
:زنده
live
سرزنده
live
موثر
live
دایر
live
زنده
live
زنده کردن
live
فشنگ جنگی
live
مهمات جنگی
live
تیراندازی جنگی
live
برقدار
live
تحت پتانسیل
live
جریان دار
does your father live
ایا پدر شما زنده است
live ball
توپ زنده
live ball
توپ در جریان
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
it is impossible to live there
در انجا میسرنیست
live ammunition
مهمات جنگی
live bag
توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
live bearing
زنده زا
live box
جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
live copy paste
کپی الصاق مستقیم
live data
داده موثر
live down
باخاطرات زنده ماندن
live exercise
تمرین رزمی حقیقی
live exercise
تمرین با تیر جنگی
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
live forever
زندگی ابدی
live forever
ابرون گس
live forever
ابرون ریشه دار
live in a small way
با قناعت زندگی کردن
live in a small way
بدون سر و صدا زندگی کردن
live lining
ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
live load
بارزنده
live load
سربار
live load
بار زنده
live load
بار رونده
live load
بارموثر
live load reduction
کاستن از بار زنده
live oak
بلوط ویرجینیا
live on
بزندگی ادامه دادن
live on
بازهم زنده بودن
live out the night
شب را بسر بردن
live out the night
شب را صبح کردن
live round
گلوله جنگی
live round
تیر جنگی
live steam
بخار زنده
live stock
چارپایان اهلی
live stock
مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live up to one's income
به اندازه درامد خود خرج کردن
live up to one's principles
موافق مرام خود رفتار کردن
live vessel
شناوه با خدمه
long live
زنده باد
long live
پاینده باد
to die or to live
مردن یازیستن
to live a long life
عمر دراز کردن
to live at hack and manger
درفراوانی زیستن
to live beyond one's means
بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
to live en pension
شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
to live extempore
دست بدهن بودن یازندگی کردن
to live extempore
کردی خوردی زندگی کردن
to live fast
خوش گذرانی کردن
to live fast
ولخرجی کردن
to live in
پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
to live in a small way
با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
to live in cloves
روی تشک پرقو زندگی کردن
to live in luxury
با تجمل زندگی کردن
to live in luxury
درنعمت زیستن
to live in luxury
خوش گذرانی کردن
to live in privacy
تنهازیستن
to live in reproach
بخواری یا مذلت زیستن
to live to oneself
تنها زندگی کردن
we eat that we may live
میخوریم برای اینکه زنده باشیم
where do you live
کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
live wire
سیم برقدار
live wire
سیم زنده
live wire
آدم پر حرارت و با پشتکار
live wires
سیم برقدار
live wires
سیم زنده
live wires
آدم پر حرارت و با پشتکار
live-in
زیست کننده در محل کار
live-in
سرخانه
To live a seeluded life.
درگوشه تنهائی بسر بردن
To live from hand to mouth .
دست به دهن زندگه کردن
May his soull live in peace.
روحش شاد باشد
The doctors dont think she wI'll live.
پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
I live in the apartment(flat) below.
درآپارتمان زیری زندگه می کنم
To live a long life .
عمر طولانی (زیاد ) کردن
He did not live long enough to …
آنقدر عمر نکرد که ...
Where dose she live ?
کجا زندگی می کند ؟
To live on borrowed money . To play for time .
این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
To live in a fools paradise .
گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
To live in affluence .
درنازونعمت زندگه کردن
How many people live here ?
چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
We live in the Machine Age .
ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
To live off ones capital .
ازمایه خوردن
I live a very regular life .
زندگی خیلی منظمی دارم
(live off the) fat of the land
<idiom>
بهترین از هرچیز را داشتند
Other Matches
to live through something
طاقت چیزی را داشتن
live
به سر بردن
to live through something
تاب چیزی را آوردن
live down
<idiom>
جبران خطاواشتباه
to live through something
چیزی را تحمل کردن
live it up
<idiom>
روز خوبی راداشته باشید
to live out of town
در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out
[British E]
در بیرون از شهر زندگی کردن
to live outside Tehran
در حومه تهران زندگی کردن
to live outside Tehran
بیرون از تهران زندگی کردن
to live in poverty
[want]
در تنگدستی زندگی کردن
How can you know the value of water -you who live .
<proverb>
تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
live out of a suitcase
<idiom>
تنها بایک چمدان زندگی کردن
live high off the hog
<idiom>
خیلی تجملاتی زندگی کردن
to live like cat and dog
دائما با هم جنگ و دعوا داشتن
[زن و شوهر]
to live at the expense of society
روی دوش جامعه زندگی
to live at the expense of society
بار دیگران شدن
to live like animals
[in a place]
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
live from hand to mouth
<idiom>
پول بخور نمیر داشتن
to live like animals
[in a place]
مانند حیوان زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
Most home helps prefer to live out.
بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin.
اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
By trying to live like a king one ends by drawing .
<proverb>
آخر شاه منشى کاه کشى است .
They live abroad for the greater part of the year.
آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
people who live in glass houses should not throw stones
<idiom>
هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com