English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (9 milliseconds)
English Persian
live wires سیم برقدار
live wires سیم زنده
live wires آدم پر حرارت و با پشتکار
Other Matches
wires سیم
wires وایر
wires چاپگر Matrix-dot
wires روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wires کامپیوتر به همراه برنامه نوشته در سخت افزار که قابل تغییر نیست
wires هادی فلزی نازک
wires نصب سیم بندی
wires خط اغاز یا پایان مسابقه
wires مفتول
wires سیم تلگراف سیم کشی کردن
wires مخابره کردن
wires سیم کشی کردن
wires تلگراف کردن تلگراف زدن
wires ارتباط باسیم
hot-wires سیم حاوی الکتریسیته
hot-wires فیلامان
to pull the wires سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
cross wires سیمهای متقاطع
incidence wires وایرهای موربی در صفحه پایههای بین بال درهواپیماهای دو باله
landing wires سیمهایی برای متحمل شدن نیروهای وارد بر سازه هواپیما در حال فرود
to pull the wires گربه رقصانی کردن
to pull the wires تحریکات کردن
overhouse wires سیم هایی که بر بام خانه نصب شده باشد نه بر روی تیر
high wires سیم بندبازی
overhead wires کابلهایبالایی
anchor wires سیمهایکشیده
hot-wires سیم فاز
hot-wires سیم مثبت
hot-wires رشته حرارتی
There is a fault in the electrical wires . سیمهای برق عیب کرده است
live زنده
live دایر
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
live زنده کردن
live down <idiom> جبران خطاواشتباه
where do you live کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
live موثر
live فشنگ جنگی
live سرزنده
live on بزندگی ادامه دادن
live on بازهم زنده بودن
live زنده بودن
live-in سرخانه
live-in زیست کننده در محل کار
live : زندگی کردن زیستن
to live through something چیزی را تحمل کردن
to live through something طاقت چیزی را داشتن
to live in پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
live :زنده
live تیراندازی جنگی
live برقدار
live تحت پتانسیل
live جریان دار
live به سر بردن
to live through something تاب چیزی را آوردن
live down باخاطرات زنده ماندن
live مهمات جنگی
to live in cloves روی تشک پرقو زندگی کردن
to live in luxury با تجمل زندگی کردن
to live in luxury درنعمت زیستن
live wire سیم زنده
live wire سیم برقدار
to live in luxury خوش گذرانی کردن
to live in privacy تنهازیستن
to live in reproach بخواری یا مذلت زیستن
to live to oneself تنها زندگی کردن
we eat that we may live میخوریم برای اینکه زنده باشیم
live wire آدم پر حرارت و با پشتکار
He did not live long enough to … آنقدر عمر نکرد که ...
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out [British E] در بیرون از شهر زندگی کردن
to live outside Tehran در حومه تهران زندگی کردن
to live outside Tehran بیرون از تهران زندگی کردن
to live in poverty [want] در تنگدستی زندگی کردن
How can you know the value of water -you who live . <proverb> تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
live out of a suitcase <idiom> تنها بایک چمدان زندگی کردن
To live off ones capital . ازمایه خوردن
How many people live here ? چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
To live in affluence . درنازونعمت زندگه کردن
Where dose she live ? کجا زندگی می کند ؟
does your father live ایا پدر شما زنده است
live forever ابرون ریشه دار
live in a small way با قناعت زندگی کردن
live in a small way بدون سر و صدا زندگی کردن
live lining ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
live load بارزنده
live load سربار
live load بار رونده
live load بارموثر
live forever زندگی ابدی
live forever ابرون گس
live bag توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
live ball توپ زنده
live ball توپ در جریان
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
it is impossible to live there در انجا میسرنیست
live ammunition مهمات جنگی
live bearing زنده زا
live box جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
live data داده موثر
live exercise تمرین رزمی حقیقی
live exercise تمرین با تیر جنگی
live oak بلوط ویرجینیا
live round تیر جنگی
live load بار زنده
live steam بخار زنده
to die or to live مردن یازیستن
long live پاینده باد
live stock چارپایان اهلی
live stock مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live up to one's income به اندازه درامد خود خرج کردن
long live زنده باد
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
live vessel شناوه با خدمه
to live fast خوش گذرانی کردن
to live beyond one's means بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
to live in a small way با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
to live fast ولخرجی کردن
to live extempore کردی خوردی زندگی کردن
to live extempore دست بدهن بودن یازندگی کردن
live out the night شب را بسر بردن
to live en pension شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
live out the night شب را صبح کردن
live round گلوله جنگی
to live at the expense of society بار دیگران شدن
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
live copy paste کپی الصاق مستقیم
to live a long life عمر دراز کردن
to live at the expense of society روی دوش جامعه زندگی
to live like animals [in a place] در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
May his soull live in peace. روحش شاد باشد
We live in the Machine Age . ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
To live in a fools paradise . گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
To live a seeluded life. درگوشه تنهائی بسر بردن
To live from hand to mouth . دست به دهن زندگه کردن
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
I live in the apartment(flat) below. درآپارتمان زیری زندگه می کنم
The doctors dont think she wI'll live. پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
I live a very regular life . زندگی خیلی منظمی دارم
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
to live at hack and manger درفراوانی زیستن
live from hand to mouth <idiom> پول بخور نمیر داشتن
live high off the hog <idiom> خیلی تجملاتی زندگی کردن
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
live load reduction کاستن از بار زنده
Most home helps prefer to live out. بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
To live on borrowed money . To play for time . این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com