English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (8 milliseconds)
English Persian
living standards استانداردزندگی
Search result with all words
standards of living سطح زندگی
standards of living استاندارد زندگی
standards of living معیار زندگی
Other Matches
standards سنجه
standards نورم مقیاس
standards یکسان معیار
standards همگون یکنواخت یکجور
standards همشکل
standards همسان
standards معمولی
standards طبیعی یا معمولی
standards تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standards اولین مگا بایت حافظه در PC.
standards نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standards واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standards خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standards متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
standards محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standards قانونی
standards عیار قانونی استاندارد مقرر
standards نمونه قانونی
standards نشان پرچم
standards متعارفی
standards مقرر قانونی
standards قالب
standards الگو
standards استاندارد همگون
standards معیار
standards متعارف
standards قسمت ساکن دستگاه
standards متداول
standards مرسوم
standards استانده
standards اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standards اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standards کالای جانشین رزمی
standards مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards نمونه قبول شده معین
standards دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standards استاندارد
gold standards حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
by international standards در معیارهای بین المللی
gold standards سیستم پشتوانه طلا
technical standards معیارهای فنی استانداردهای فنی
standards enforcer اجراکننده استانداردها
double standards معیارهای متناقض
[as] compared to international standards در معیارهای بین المللی
international standards organization طرح شبکه استاندارد ISO که به صورت لایهای است و هر لایه کار مخصوصی دارد و به سیستمهای مختلف امکان ارتباط میدهد البته در صورتی که مط ابق با استاندارد باشند
international standards organization سازمانی که استانداردها را برای کامپیوترهای مختلف و محصولات شبکه تولید و مرتب میکند
international standards organization سازمان استانداردهای بین المللی
British Standards Institute سازمان انگلیسی که طراحی و امنیت استاندارهای انگلیس را بررسی میکند
ever living جاودانی جاودان
living جاندار
d. living زندگی باناز نعمت
living حی درقیدحیات
ever living غیرفانی
ever living بی مرگ لایموت
living وسیله گذران معیشت
living معاش
living زندگی
For all we know he may be living . از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
To be living off someone. سربا رکسی بودن
living زنده
living جاودانی
american national standards institute موسسه ملی استانداردهای امریکا
american national standards institute سازمانی که استانداردهای نرم افزاری و کامپیوتری از قبیل استانداردهای شبکه و زبانهای سطح بالا را مشخص میکند
living picture پرده نقاشی
living creatuse جاندار
living death زندگی مرگبار
living death زندگی شبیه مرگ
living environment محیط زنده
living organisms موجودات زنده
living environment جانداران محیط زیوندگان- پرمون
living creatuse حیوان
living picture نمایش یاتصویر برجسته
living polymer بسپار زنده
living soil خاک زنده
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to scramble for a living خون عرق ریختن تا نان خود را در بیاورد
to scramble for a living تقلای معاش کردن
To take away someones living . کسی را از نان خوردن انداختن ( نانش را آجر کردن )
ye living and the dead زندگان و مردگان
within living memory به یاد دارند
within living memory تا انجا که مردمان زنده
living death مرگ تدریجی
living corpse مرده متحرک
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
to scramble for a living برای معاش یازندگی تلاش کردن
living end <idiom> عالی
living expenses هزینه زندگی
standard of living معیار زندگی
standard of living استاندارد زندگی
standard of living سطح زندگی
cost of living نفقه
living wage مزد امرارمعاش
cost of living هزینه زندگی
living room اتاق نشیمن
living wage مزدکافی برای امرار معاش
living rooms اطاق نشیمن
living rooms سالن نشیمن
living room سالن نشیمن
cost of living خرجی
living wage مزد معیشت
living cost هزینه زندگی
living chess شطرنج با مهرههای جاندار
living area منطقه زندگی
living standard سطح زندگی
level of living سطح زندگی
living rooms اتاق نشیمن
free living بی بند وبار
living room اطاق نشیمن
free living تسلیم هوای نفس
free living عیاش
free living خوش گذران
living from hand to mouth <idiom> دستش به دهانش می رسد
Elephant in the living room فیل در اتاق نشیمن
to scare the living daylights out of somebody کسی را آنقدر بترسانند که زهره اش بترکد
to beat the living daylights out of someone <idiom> دمار از روزگار کسی درآوردن
living from hand to mouth <idiom> دست به دهان زندگی کردن
He is stI'll alive (living). هنوززنده است
Do you call this living ? Some life ! این هم شد زندگه ؟
minimum standard of living حداقل سطح زندگی
cost of living index شاخص هزینه زندگی
he makes a living with hispen بانویسندگی گذران میکند
knock the living daylights out of someone <idiom> باعث غش کردن کسی شدن
The living languages of the world. زبانهای زند ؟ دنیا
Participation rates are low compared to international standards. میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
By international standards Germany maintains a leading role. در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
We are living in the age of mass communication. ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
demands of providing healthy living and working conditions خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
What is good for the goose is good for the gander . One cant apply double standards . یک بام ودو هوانمی شود
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com