English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (6 milliseconds)
English Persian
lndian chapati bread نانچپتیهند
Other Matches
lndian naan bread نانهندی
red lndian سرخ پوست امریکایی
lndian Ocean اقیانوسهند
lndian fig انجیرهندی
bread نان
bread alone فقط نان
bread alone تنها نان
we have no more bread دیگر نان نداریم
bread نان زدن به
bread قوت
bread alone نان خالی
black bread نانسیاه
bread-boards تختهی آمادهی مدار سازی
bread-boards لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards تختهی نان بری
bread-boards تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-board تختهی آمادهی مدار سازی
oat bread نان جو
bread-board تختهی نان بری
bread-board تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
wheaten bread نان گندم
bread guide محلقرارگرفتنناندرتستر
Greek bread نانیونانی
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> آب براى من ندارد براى تو که دارد .
To butter the bread . روی نان کره مالیدن
To bake bread. نان پختن
bread-bin ناندانی-جانانی
wholemeal bread نانحجیم
whole wheat bread انواعنانسفید
unleavened bread نانتخت
pumpernickel bread نانتکه
pitta bread ناننازک
milk bread نانشیرنی
To lend each other bread. <proverb> نان به هم قرض دادن .
wheat bread نان سفید
st john's bread خرنوب
duily bread نان روزانه
dry bread نان بی کره
daily bread نان یارزق روزانه
daily bread روزی
barley bread نان جوین
bread knife کارد نان بری
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
barley bread نان جو
aerated bread نان گازدار
aerated bread نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
swine bread پنجه مریم
bread and butter وسیله معاش
bread and butter نان وپنیر
duily bread روزی
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
leavened bread نان ور امده
here is bread in plenty نان فراوان داریم
light bread نان سهل الهضم
wheat bread نان گندم
here is bread in plenty نان بقدر کفایت هست
duily bread رزق
bread-board لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
light bread نان سفید
to dine off bread and cheese ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
know which side one's bread is buttered on <idiom> راه وچاه را بلد بودن
Half a loaf is better than no bread . <proverb> نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
His bread is buuttered on both side . <proverb> نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
small pieces of bread خرده یاریزه نان
best thing since sliced bread <idiom> [یک نوآوری یا اختراع خوب]
best thing since sliced bread <idiom> [یک ایده یا نقشه خوب]
to break bread with a person پیش کسی نان ونمک خوردن
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
German rye bread نانشیاردارآلمانی
American white bread نانسفیدآمریکایی
American corn bread نانذرتآمریکایی
break bread with a person با کسی نان و نمک خوردن
Russian black bread نانسیاهروسی
lrish soda bread نانسوادیایرلندی
Danish rye bread نانتکهجویدوسردار
to bake bread or bricks پخش اجریانان
caraway seeded rye bread نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price. <proverb> نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides . نانش توی روغن است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com