English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
load module پیمانه بارشو
load module یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
load module واحدبارشو
Other Matches
module اندازه گیری
module اندازه میزان
module مدول
module ضریب
module بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
module مدل موشکی
module ماژول
module پیمون
module پیمانه
module مدلهای نمونه ساختمانی
module حدود
module حوزه گنجایش
module طرح
module نمونه
module قسمتی از سفینه فضایی
module واحد
module بخش
module اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module مدول [جبر] [ریاضی]
module اتاقک پیمانه
module نقشه کوچک واحد اندازه گیری مقیاس مدل
module وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
I/O module واحد داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
memory module ماژول حافظه پیمانه حافظه
object module واحد مقصود
object module واحد مقصود ماژول مقصود
personality module واحد شخصیت
object module واحد مقصد
personality module ماژول خاص
connecting module مدلتقسیم
program module واحد برنامه
real module ضریب حقیقی
dummy module رویه ساختگی
memory module واحد حافظه
command module نقشهراهنما
service module میزانکروسن
lunar module اندازهخفیف
dummy module برنامه ساختگی
adjustable proportional module نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
gas lift module مخزنمرتفعگاز
input/output module واحد داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
single in line memory module مجموعه حافظه افزودنی منفرد
read-only memory (ROM) module خواندنحافظه
random access memory [RAM] module گذاره حافظ انتخابی
load خرج گذاری کردن
useful load بار مفید
useful load فرفیت مفید
load بارالکتریکی
load نیرو
load ذخیره گذاری کردن
load فشار مسئولیت
to load off خالی کردن
to load off بار اندازی کردن
load فیلم
load گذاشتن
load سنگین کردن
load بار گیری شدن
load بارزدن
load تفنگ یا سلاحی را پرکردن
off load انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
load گرانبارکردن
load بار کردن پر کردن
load عملکردماشین یا دستگاه
load and go بارکنش و اجرا
load and go بار کنش و اجراء
over load اضافه بار
load بار خارجی
load بار داشتن
load عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load خشاب
load استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load بار زدن
load برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load بارگیری کردن
load فشنگ گذاری
load محموله
load فرفیت بارگیری
load فرفیت
load بار فشار
load شارژ کردن
load برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load بار
load فشنگ
load کاری که باید انجام شود
able to take a load <adj.> بار پذیر
load بارگیری مهمات
load بارمهمات هواپیما
load فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load بار کردن
get a load of <idiom> دیدن چیزی
load کوله بار
load قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
pay load بارمفید
pay load فرفیت مفید وسیله نقلیه
no load torque گشتاور پیچشی بی باری
nominal load بار خارجی اسمی
permanent load بار دائمی
peak load بحبوحه مصرف
nominal load بار اسمی
non inductive load بار خارجی ناخودالقا
peak load حداکثر بار
peak load بار خارجی بیشینه
peak load بار حداکثر
pay load اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
pay load فرفیت ترابری
no load voltage ولتاژ بی باری
on load speed سرعت بار
off centre load بار خارج از مرکز
peak load بار پیک
non reactive load بار خارجی ناخودالقا
no load switching سوئیچینگ بی باری
no load speed سرعت بی باری
load test ازمایش با بار خارجی
load voltage ولتاژ بار
load tension ولتاژ بار
load switch کلید بار
load spreader بار پخش کن هواپیما
load spread انتشار نیرو
load sharing شراکت در بارگذاری
load reversal دوره بارگذاری متناوب
load resistance مقاومت بار
load regulator رگولاتور بار تنظیم کننده بار
load regulator نافم بار
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
load point نقطه بار
load point شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
load of an ass بار خر
load test ازمون بار گذاری
load test ازمایش بار
no load loss تلف یا تلفات بی باری
no load current جریان بی باری
no load condition حالت بی باری
travelling load بار متحرک
mission load بار مبنای عملیاتی
mission load اماد عملیاتی
load of an ass خروار
type load نوع مهمات هواپیما
maximum load بار گذاری حداکثر
maximum load بار حداکثر
lodestaror load ستاره راهنما راهنما
lodestaror load ستاره قطبی
load variation تغییر بار
load variation نوسان بار
load time زمان بارکردن
peak load بار قلهای
load-bearing دیوار باربر
unitized load بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
unit load واحد بار
pre load بار اولیه
unbalanced load بار خارجی نامتوازن
ultimate load بار نهایی
ultimate load بار گسیختگی
type load نوع بار مهمات
total load بار کل
torsional load بار پیچشی
to strain under a load درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
to relieve one of a load باراز دوش کسی برداشتن
testing load بار ازمون
testing load بار ازمایش
tension load بار کششی
untimate load بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
variable load بار متغیر
Load the gun. تفنگ را پر از فشنگ کن
load platform سکویبار
working load بار کاربردی
working load بار مجاز
work load مقدار کار در واحد زمان
work load حجم کار
work load مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
work load فرفیت کار
work load کاربار
wind load بار باد
wind load سربار ناشی از اثرات باد
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wartime load بار جنگی ناو
wartime load بار مبنای ناو
tensile load بار کششی
tax load بار مالیات
tail load بار دم
safe load بار مجاز
river load بار رود
reactive load بار خارجی القایی
radial load بار عرضی
pulsating load بار ضربهای
proof load بار ازمایشی
prescribed load بار مهمات مجاز
prescribed load بار مجاز
pre load پیش بار
pre load بار کردن مقدماتی
point load بار نقطهای
platform load بار کف دار
platform load بار سکودار
platform load بار اماده برای بارریزی هوایی
scatter load بار کردن داده ترتیبی در محلهای مختلف
scatter load حافظه
sustained load بار طویل المدت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com