Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
English
Persian
local apparent noon
فهر شرعی
Other Matches
at noon
در نیمروز
at noon
هنگام فهر
noon
وسط روز
noon
فهر
noon
نیمروز
good after noon
عصرشمابخیر
noon day
فهر
high noon
عین فهر
We will be checking out around noon.
ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
He promised me to be here at noon .
به من قول داد ظهر اینجا با شد
From morning tI'll noon .
ازصبح تا ظهر
high noon
فهر فهر
noon day
نیمروز
in noon of night
در نیمه شب
I want to depart tomorrow morning
[noon, afternoon]
at ... o'clock.
من می خواهم فردا صبح
[ظهر شب]
ساعت ... حرکت کنم.
apparent
فاهر
apparent
قابل رویت
apparent
پیدا
apparent
مشهود
apparent
معلوم وارث مسلم
apparent
فاهری
apparent
اشکار
apparent luminosity
درخشندگی فاهری
apparent horizon
افق حقیقی نقاط
apparent diameter
قطر فاهری
apparent density
تکاتف فاهری
apparent altitude
ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
apparent celestiallatitude
ارتفاع
apparent gravity
شتاب ثقل
apparent gravity
شتاب گرانی
apparent error
خطای فاهری
apparent horizon
افق فاهری
apparent magnitude
قدر فاهری
apparent motion
حرکت فاهری
heir apparent
وارث مسلم
heir apparent
وارث بلا فصل
apparent wind
باد فاهری
apparent wander
انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
apparent velocity
سرعت فاهری
apparent solar
روز شمسی فاهری روزشمسی
apparent resistivity
مقاومت فاهری
apparent recession
انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
apparent power
توان فاهری
apparent precession
انحراف فاهری محور ژایرو
apparent electromotive force
نیروی برقرانی اشکار
apparent solar year
سال شمسی
apparent solar year
سال فاهری شمسی
apparent celestial longitude
سست
local
<adj.>
ناحیه ای
local
<adj.>
محلی
local
<adj.>
موضعی
local
<adj.>
بخشی
local
لاخ
local
داخلی اخبار محلی
local
مکانی شهری
local
موضعی
local
محدود بیک محل
local
مکانی موضعی
local
محلی
local
لاخی
local
انتساب متغیر که فقط در بخشی از برنامه کامپیوتری یا ساختار آن معتبر است
local
MAR با سرعت بالا که به جای وسیله سخت افزاری برای ذخیره رشتههای بیتی و الگو به کار می رود
local
<adj.>
منطقه ای
local
<adj.>
مکانی
local
موضوعی
local
وسیلهای که به صورت فیزیکی متصل است و به کنترل کامپیوتر وصل است
local
مربوط به سیستم با دستیابی محدود
local
که فقط در بخش خاصی از برنامه کامپیوتری یا ساختار به کار می رود
local
egdirBای که دو شبکه محلی را به هم وصل میکند
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local
اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
local
دیسک درایویی که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است به جای اینکه منبع از طریق شبکه وصل باشد
local
متغیری که توسط توابع خاصی در بخش خاصی از برنامه کامپیوتر قابل دستیابی است
local
وضعیت عملیات ترمینال کامپیوتر که پیامی دریافت نمیکند
local
آنچه با CPU کار نمیکند ولی به عنوان ترمینال مستقل کار میکند
local procurement
خرید محلی
local procurement
تدارک محلی فراورده محلی
local purchase
خرید محلی
local purchase
خرید از محل
local road
راه محلی
local security
تامین محلی
local posts
پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
local parole
زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
local paraysis
فلج موضعی
local network
شبکه محلی
local oscillator
اوسیلاتور موضعی
local option
اختیار تعیین چیزی درمحل
local option
اختیار تعیین محل معینی
local norm
هنجار محلی
local storage
انباره محلی
local store
ذخیره محلی
local subscriber
مشترک تلفنی محلی
local station
ایستگاهکانونی
VL local bus
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
local warning
سیستم اعلام خطر محلی
local warning
اعلام خطر محلی
local vertical
قائم محلی
local velocity
سرعت موضعی
local variable
متغیر محلی
local usage
عرف و عادت محل
local traffic
رفت و امد محلی
local theory
نظریه اختصاصی
local terminal
ترمینال محلی
local terminal
پایانه محلی
local subscriber
مشترک داخلی
local paper
روزنامه محلی
local time
زمان محلی
local custom
عرف محل
local custom
عرف بلد
local currency
پول داخلی
local currency
پول محلی
local color
رنگ شاخص کوه ورودخانه وجنگل وغیره درنقشه خصوصیات محلی
local circuit
مدار محلی
local center
مرکز محلی
local authority
مرجع صلاحیتدار محلی
local authority
انجمن محلی
local colour
نمایش جا و زبان و عادات محلی در اثار ادبی
local anasthesia
سر سازی
local anasthesia
بیهوشی موضعی
local action
تخلیه موضعی باتری
local currents
جریانهای فوکو
local time
وقت محلی
local deformation
تغییر شکل موضعی
local echo
پژواک محلی
local enquiry
بازجویی محلی
local intelligence
هوش محلی
local investigation
تحقیق محلی
local line
خط محلی
local loop
حلقه محلی
local mode
باب محلی
local group
گروه محلی
local national
سکنه محلی
local government
استانداری
local government
حاکم محلی
local government
حکومت محلی
local national
اهل محل
local file
فایل محلی
local exchange
ردوبدل کننده محلی
asymmetric local deformation
تغییر شکل موضعی بی تقارن
local area network
کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند. تمام ایستگاههای کاری شبکه محلی به سرور شبکه مرکزی وصل هستند و کاربران وارد آن می شوند
local area network
و توسط کابل بهم وصل می شوند. مقایسه شود با WAN
local trade customs
عرف تجارتی محل
local building inspector
پلیس ساختمان
local group of galaxies
کهکشانهای گروه محلی
suburban or local railway
راه اهن ناحیهای
local area network
شبکه ناحیه محلی
local area network
شبکه کوتاه پوشش
local area network
شبکه محلی
local hour angle
زاویه ساعتی محلی
local area network
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
Change at London and get a local train.
در لندن عوض کنید و یک قطار محلی سوار شوید.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com