Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (6 milliseconds)
English
Persian
locomotive driver
[British E]
راننده قطار
Other Matches
locomotive
حرکت دهنده نیروی محرکه
locomotive
متحرک لوکوموتیو
locomotive
وابسته به تحرک
locomotive track
مسیرلوکوموتیو
mine locomotive
لکوموتیو معدن
single phase locomotive
لکوموتیو یک فازه
three phase electric locomotive
لکوموتیو برقی سه فازه
locomotive operator
[British E]
راننده قطار
locomotive engineer
[American E]
راننده قطار
industrial electric locomotive
لکوموتیو الکتریکی صنعتی
locomotive frame drilling machine
دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
driver
اتومبیل ران
driver
نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند
driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
driver
یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver
راه انداز
driver
برنامه راه اندازی
driver
راننده گرداننده
driver
راننده اتومبیل راننده ارابه
driver
محرک
driver
راننده
driver
شوفر سورچی
driver
گاری چی
driver
مرحله تحریک
driver
چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
cab driver
رانندهی تاکسی
winch driver
winchoperator : syn
stake driver
تیرکوب
test driver
برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
winch driver
متصدی دوار
printer driver
برنامه راه انداز چاپگر
water driver
مقنی
cab driver
تاکسیران
driver's cab
کابینلکوموتیوران
quill driver
نویسنده
slave driver
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
train driver
راننده قطار
owner-driver
رانندهایکهمالکخودرونیزباشد
driver's licence
گواهینامهرانندگی
stake driver
بوتیمار معمولی امریکایی
line driver
محرک خط
line driver
خط ران
assistant driver
کمک راننده
elephant driver
پیلبان
driver's mate
شاگرد راننده
driver's dormitory
خوابگاه رانندگان
driver unit
واحد محرک
device driver
برنامه راه اندازی دستگاه
device driver
محرک دستگاه
device driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver
نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
database driver
برنامه راه انداز پایگاه داده
catch driver
راننده اجیر ارابه
camel driver
شتردار
camel driver
ساربان
bus driver
راننده اتوبوس
bus driver
محرک گذرگاه
assistant driver
شاگرد شوفر
pile driver
شمعکوب
screw driver
اچار پیچ گوشتی
screw driver
پیچ گوشتی
quill driver
قلم زن
provisional driver
راننده تازه کار ارابه
ass driver
خرران
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver
تیرکوب
peripheral driver
محرک جنبی
mule driver
قاطر چی
screw driver
اچار پیچکشی
engine driver
لوکوموتیوران
ass driver
خرک چی
mule driver
استربان
steam pile driver
دنگ بخاری
back-seat driver
آدم فضول
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
installable device driver
درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
blocking oscillator driver
راه انداز اوسیلاتور انسدادی
cordless drill driver
دریل برقی
[دریلی که با باطری کار می کند]
[ابزار]
steam pile driver
شمعکوب بخاری
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea.
<proverb>
اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
The driver coaxed his bus through the snow.
راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
to pass your driver's license test at the first attempt
آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com