English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
logic board تخته منطقی
logic board برد منطقی
Other Matches
logic مدار الکترونیکی یک عملوند منط قی اعمال میکند به سیگنال ورودی و خروجی تولید میکند
logic دروازه یا ترکیب دروازههای منط قی
logic عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
logic مدر منط قی که خروجی آن بستگی به وضعیت منط قی ورودی قبل دارد
logic نمایش گرافیکی قط عات منط قی
logic مراحل و تصمیمات و ارتباطات
logic ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص .
logic تخته مدار چاپ شده حاوی دروازههای منط قی دودویی و نه قط عات آنالوگ
logic سیستم کاهش نتیجه از داده دودویی
logic دانش تفکرات و دلایل
logic مدار الکترونیکی که از چندین دروازههای منط قی مثل EXOR,OR,AND تشکیل شده
logic بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
logic نشانه گرافیکی برای نمایش نوعی تابع منط قی
logic استدلال
logic منطق
logic برهان
logic منطق ریاضی
logic زبان ریاضی
logic لاجیک
logic منطقی
logic ترمیم فرم و ساختار بدون توجه به محتوا
logic ترمیم ریاضی عملیات منط قی مثل AND و OR و... و تبدیل آنها به مدارهای مختلف
logic یکی از دو سطح ممکن مدار دیجیتال . سطح ها به صورت 1 و 0 هستند یا درست و نادرست
logic قطعه آزمایش که وضعیت منط قی قط عات یا مدارها را نشان میدهد
logic error خطای منطقی
logic function تابع منطقی
logic gate دروازه منطقی
logic element عنصر لاجیک
logic gates گیتهای منطقی
logic element عنصر منطقی
logic diagram نمودار منطقی
logic device دستگاه منطقی
logic multiply ضرب منطقی
logic shift تغییر مکان منطقی
logic seeking دستورات تنظیم و... را تشخیص میدهد
logic seeking انتهای خط وط
logic seeking چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
logic programming برنامه نویسی منطقی
logic product حاصلضرب منطقی
affective logic منطق عاطفی
logic probe کاوشگر منطقی
logic operator اپراتور منطقی
logic operation عمل منطقی
logic network شبکه منطقی
logic designer طراح مدارهای منطقی
logic design طراحی منطقی
fuzzy logic منطق نامعلوم
fuzzy logic نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
formmal logic منطق صوری
formal logic قضاوت سطحی
formal logic منطق صوری
formal logic منطق رمزی
formal logic منطق مجرد
control logic منطق کنترل
boolean logic منطق بولی
hardwired logic تابع منط قی یا برنامهای که در سخت افزار نصب شده است و از وسایل الکترونیکی مثل دروازه ها و نه نرم افزار استفاده میکند
logic design طرح منطقی
logic circuits مدارهای منطقی
logic circuit مدار منطقی
logic card کارت منطقی
fluid logic منطق سیلانی
logic array ارایه منطقی
logic analyzer تحلیل کننده منطقی
logic analysis تحلیل منطقی
logic add جمع منطقی
computer logic منطق کامپیوتر
to chop logic منطق بافتن
three state logic دروازه منط قی یا IC که سه وضعیت خروجی ممکن دارد
propositional logic منطق گزارهای
mathematical logic منطق ریاضی [ریاضی]
sequential logic منطق ترتیبی
structural logic منطق ساختی
symbolic logic منطق نمادی
symbolic logic منطق رمزی
symbolic logic منطق سمبلیک
formal logic منطق صوری [منطق]
three state logic : بالای منط قی , پایین منط قی و امپدانس بالا
threshold logic منطق استانهای
two level logic منطق دوسطحی
positive logic منطق مثبت
logic sum مجموع منطقی
symbolic logic زبان علایم یاعلامتی
logic unit واحد منطقی
logic theory نظریه منطقی
logic theorist نظریه پرداز منطقی
logic symbol علامت منطقی
logic symbol نماد منطقی
logic switch گزینه منطقی
logic variable متغیر منطقی
mathematical logic منطق ریاضی
n level logic منطق N سطحی
negative logic منطق منفی
logic instruction دستورالعمل منطقی
shared logic منطق اشتراک
double rail logic منطق دو خطی
uncommitted logic array جدول محلهای حافظه در سیستم که خالی هستند یا اختصاص داده نشده اند
emitter coupled logic طرح مدار منط قی با سرعت بالا با استفاده از انتشار کنندههای ترانزیستور به عنوان خروجی به سایر مراحل
first order predicate logic PROLO بکار می رود
uncommitted logic array مشابه 10328
current mode logic منطق جریانی
diode transistor logic DTL
arithmetic logic unit واحد حساب و منطق
single rail logic منطق تک خطی
programmable logic array ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
positive true logic یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
logic arithmetic unit واحد منطق و حساب
integrated injection logic IIL
integrate logic circuit مدار منطقی مجتمع
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
arithmetic logic unit بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
random logic design طرح منطقی تصادفی
direct coupled transistor logic سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
on board که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
over the board بازی شطرنج حضوری
board جلد کردن تخته
i got it over board انرادرکشتی اوردم
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
To get on board. سوار کشتی شدن
with whom do you board پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
to go on board سوارکشتی شدن
go by the board از ناو پرت شدن
i/o board تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
to board out بیرون ازخانه خود غذاخوردن
across the board سرجمع
across the board شامل تمام طبقات
board تخته مدار چاپ شده که به سیستم وصل میشود تا کارایی آن را افزایش دهد
board تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board هیئت کمیسیون
board تخته حاوی نقشه
board هیئت ژوری
board هیات
board تخته
board تابلو
board منزل کردن
board کمیته تخته کار صفحه چارت
across the board یکسره
above board بی حیله
above board به طور آشکار
board برد
board صفحه مدار
board وسیله نصب مسط ح که روی آن قط عات الکترونیکی نصب و متصل اند
board وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
board BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل
board تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
by the board از طرف پهلوی ناو
board پانسیون شدن
board کشتی
board هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board سوار
board هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board سکوی شیرجه
board صفحه یامیز شطرنج
board میزشوریادادگاه
board شدن
board تابلوی امتیازات
board سوارشدن بکنارکشتی امدن
board روکش کردن
board تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
board مقوا
board اغذیه
board میز غذا
board غذای روی میز
board تخته پوش کردن
tea board سینی
takeoff board تخته پرش طول
system board برد سیستم
status board تابلوی وضعیت
programmer board برد برنامه ریز
switch board تابلوی برق
switch board صفحه تقسیم برق
switch board صفحه کلید برق یاتلفن
terminal board تخته اتصال سیم
string board تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
straw board مقوای ضخیم
story board مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
status board تابلو وضعیت
status board تابلوی نشان دهنده وضعیت
spotting board طرح تیر توپخانه دریایی طرح تنظیم تیر توپخانه دریایی
spring board تخته شیرجه
splash board سپر پاشنه قایق
scaffold board تخته زیر پا
scaffold board تخته چوب بست
to board a flight سوار هواپیما شدن [برای پرواز به مقصدی]
running board تخته رکاب اتومبیل
runing board رکاب
reserve on board مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
range board طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
range board میز تنظیم مسافت
press board مقوای فشرده
populated board یک تخته مدار چاپی که حاوی تمام مولفه ها الکترونیکی خود میباشد
plotting board صفحه مخصوص محاسبات سمت و بردتیراندازی طرح تیر یا نقشه مسیر حرکت
plotting board پلاتینگ برد
playing the board بازی فی نفسه
playing the board بازی بر صفحه
scale board تخته نازک
sea board کناره دریا
sliding board سراشیبی
sliding board سرسره
skim board تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
side board میز قفسه دار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com