English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (7 milliseconds)
English Persian
loose ends انتهای تاریانخ
loose ends سر ازاد نخ چیز استفاده نشده
loose ends بیکارافتاده
loose ends عاطل
loose ends انتهای شل هرچیزی
loose ends باقیمانده
loose ends ته مانده
loose ends <idiom> بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
Other Matches
ends روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ends کد نشان دهنده انتهای فایل داده ذخیره شده
ends در انتها یا پس از چندین مشکل
ends کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends کد ارسالی که نشانه دهنده داده آدرس ارسال شده است
ends کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ends پایان یک دور
ends انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ends زمین حریف
ends کد نشان دهنده انتهای خط
ends کد نشان دهنده انتهای رسانه فیزیکی قابل استفاده
ends کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
ends نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
ends خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends خاتمه
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends نقط ه آخر یا بخش آخر
ends عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ends نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends ترتیب حروف برای بیان اینکه داده یک ترمینال یا وسیله جانبی ارسال شده است
ends کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
ends کد نشان دهنده انتهای رکورد
ends میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
ends غایت
ends توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
ends پایان
ends انتها
ends اخر
ends خاتمه فرجام
ends سر
ends خاتمه یافتن
ends نوک
ends تمام کردن خاتمه دادن
ends طرف بپایان رساندن
odds and ends چیز باقیمانده
odds and ends <idiom> اشیاء جوروباجور
odds and ends تکه وپاره
candle ends ته شمع
candle ends باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
economic ends هدفهای اقتصادی
ends and means هدف و وسیله
to be on her beam ends نزدیک بوارونه شدن
book ends کتابنگهدار
fag ends وازده
odd and ends گوناگون
odd and ends متفاوت
to be on her beam ends یک برشدن
to be on her beam ends درخطربودن
fag ends سرتیکهی پارچه
fag ends تهتیکه
fag ends ته طناب
fag ends طناب ریش
fag ends ته مانده
odds and ends خرت و پرت
dead ends بن بست
ends space فاصله بین تارها [تراکم تارها]
ends yarn نخ های تار
dead ends انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
beam ends انتهای قسمت عقبی کشتی
beam-ends انتهای قسمت عقبی کشتی
dead ends سر هرز
means ends analysis نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
burn the candle at both ends <idiom> یکسره کارمیکند
to make both ends meet در حدود درامد خود خرج کردن
make ends meet دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
moment at fixed ends لنگر سر گیردار تیر
make ends meet <idiom> باپول شخصی گذران روزگار کردن
loose شل
loose نرم وازاد شدن حل کردن
loose منتفی کردن
loose سبکبار کردن پرداختن
loose توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loose از قید مسئولیت ازاد ساختن
let loose ول کردن
let loose ازاد کردن
to let loose ول کردن
to let loose ازاد کردن
loose گشاد
loose شل وسست شدن
loose بی ربط
loose لوس وننر
loose بی پایه
loose هرزه بی بندوبار
loose ول ازاد
loose لق
loose سست
loose رهاکردن درکردن
let loose <idiom> آزاد گذاشتن
loose بی قاعده
on the loose <idiom> آزادانه رفتن
loose برطرف کردن
To break even . To make both ends meet. خرج ودخل
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
loose yards اندازه گیری حجم خاک پس ازکنده شدن از محل خاک برداری
there is a screw loose خراب است
He's got a screw loose. او [مرد] دیوانه است.
set loose <idiom> رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
of a loose textture شل بافت
of a loose texture شل بافت
there is a screw loose یک چیزیش
to loose hold ول کردن
She has a loose tongue . زبان شلی دارد ( دهن لق است )
To have a loose tongue. زبان شل وولی داشتن
loose cover روکش
loose powder پودرپنکیک
loose curtain پردهیشل
He has a screw loose . عقلش پار سنگ می برد ( بی عقل است ؟)
The knot has come loose . گره شل شده است
He is a loose card . خیلی ول است
To have a loose tongue. دهن لق
have a screw loose <idiom> احمق بودن
loose texture بافت شل
loose fitting گشاد
to break loose ول شدن
to break loose در رفتن
cast loose ازاد کردن
cast loose ول کردن
fast and loose نااستوار
loose end انتهای تاریانخ
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
he has a loose conduct ادم هرزه ایست
he has a loose tongue دهان لقی دارد
break loose در رفتن
break loose ول شدن
loose end ته مانده
at a loose end بیکار
loose-fitting گشاد
loose leaf دارای برگهایا اوراق ول و جداشدنی
loose-leaf دارای برگهایا اوراق ول و جداشدنی
loose end سر ازاد نخ چیز استفاده نشده
loose end بیکارافتاده
loose end عاطل
loose end انتهای شل هرچیزی
loose end باقیمانده
he has a loose tongue بی چاک دهن است
he has a loose tongue پرده در است
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
loose gear چرخ دندانه هرزگرد
loose ground زمین سست
loose impediment هر نوع مانع طبیعی در مسیرگوی گلف
loose issue تدارکات روباز
loose issue تدارکات خارج شده از بسته بندی
loose pulley پولی هرزگرد
loose sentence جمله بیربط
loose sentence جملهای که مفهوم صحیحی نداشته باشد
loose smut زنگ گیاهی
loose smut بیماری زنگ گندم
loose soil خاک خشک و نچسبیده
loose coupling جفتگری ضعیف
he is at a loose end کار معینی ندارد
he is at a loose end بی تکلیف است
loose cargo بار باز
loose cargo باربسته بندی نشده
loose cargo بار روباز
loose roller bearing رولبرینگ هرزگرد
Turn (let) the dog loose. سگ راباز کنید
loose ball foul خطا روی حریف بدون توپ
loose powder brush برسپنکیک
Some of the screws have lcome loose. چند تا از پیچ ها شل شده است
the loose the maiden zone ازاله بکارت کردن
cut oneself loose خرج خود را سوا کردن
to play fast and loose بی ثباتی نشان دادن
(All) hell broke loose. <idiom> خیلی پر سر وصدا و شلوغ بود.
The dog has broken loose . سگ زنجیرش را باز کرد وفرار کرده است
To lead a loose life . زندگی و ولی داشتن
loose fill insulation عایقخاکریز
He leads a loose ( reckless) life. بی بند وبار زندگی می کند
She likes loose - fitting dresses . از لباس های گشاد خوشش نمی آید
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally . سفت کن شل کن درآوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com