Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
loss leader
کالایی که با ضرر فروخته میشود
loss leader
کالایی که با قیمت پایین
loss leader
بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
Other Matches
leader
رهبر
leader
سرپرست
leader
پیشتاز
leader
هادی راهنما فرمانده گروه یا یکان کوچک
leader
فرمانده دسته
leader
سر دسته
leader
پیشوا
leader
سردسته
leader
قطعه ریسمان بین نخ اصلی و قلاب ماهیگیری
leader
قسمت خالی نوار در ابتدای حلقه یک نوار مغناطیسی نقطه چین یا خط چین راهنما
leader
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader
درباره سایر رکوردهای فایل
leader
رکورد اولیه حاوی اطلاعات
leader
فشنگ راهنمای پیچی
leader
رئیس
leader
راهنما فرمانده
leader
قائد
brand leader
مارک معروف
leader's rule
روش تعیین مسافت امن هنگام اجرای تیر بالای سربوسیله تیربار
leader merchandising
پیشرو در عرضه
film leader
سر
section leader
فرمانده رسد یا جوخه
spiritual leader
امام
leader pricing
پیشرو در قیمت گذاری
floor leader
رهبر فراکسیونهای مجلس
leader's rule
تعیین مسافت امن
platoon leader
فرمانده دسته
market leader
دارای رهبریت بازار
market leader
پیشرو بازار
market leader
پیشقدم در بازار
squadron leader
سرگرد هوایی
file leader
سردسته
brand leader
پیشرو در بازار
brand leader
علامت تجارتی
follow-my-leader
نوعیبازیبچهگانه
file leader
پیشرو
film leader
فیلم
brand leader
بهترین علامت تجاری بهترین مارک
file leader
پیش اهنگ
cheer leader
رهبر تماشاگران
cheer leader
شیپورچی
file leader
سردسته
leader of the negotiations
سرپرست مذاکرات
file leader
سرقطار
flight leader
فرمانده پرواز
film leader indicator
راهنمایفیلمخودکار
friday prayer leader
امام جمعه
tone leader generator
ژنراتوررهبریصدا
to be at a loss
بهت زده بودن
loss
باخت
loss of value
افت ارزش
to be at a loss
درمانده بودن
i^ r loss
اتلاف توان
to be at a loss
حیران بودن
to be at a loss
گیج ومبهوت بودن
no known loss
زیان نامعلوم
to be at a loss
حیرت زده بودن
loss
تلفات جنگی ضایعات رزمی
loss
افت
loss
خسارات
loss
شکست
loss
ازدست دادن
loss
خسارت
loss
زوال
loss
هدر رفتگی
loss
گریز سقوط
loss
تلفات
loss
تلفات ضایعات
loss
اتلاف
loss
فقدان
to be at a loss
متعجب و متحیر بودن
loss
خسارت گمراهی
loss
زیان
at a loss what to do
بلا تکلیف
loss
تلف
at a loss what to do
لا تکلیف
loss
گمگشتگی
loss
گمگشت
loss
ضرر
profit and loss a
حساب سودوزیان
magnetic loss
تلف مغناطیسی
radiation loss
گمگشتگی تابش
radiation loss
تلف تشعشع
resistance loss
اتلاف مقاومتی
spartter loss
تلف تزریق
suffer loss
زیان دیدن
potential loss
افت پتانسیل
option of loss
خیار غبن
no load loss
تلف یا تلفات بی باری
partial loss
زیان جزئی
melting loss
افت یا تلف ذوب
partial loss
خسارت جزیی
perfect loss
زیان مطلق
perfect loss
زیان خاص
perfect loss
زیان خالص
power loss
اتلاف توان
power loss
تلف قدرت
power loss
گمگشتگی قدرت
profit and loss
حساب سود وزیان
profit and loss
سود و زیان
operating loss
زیان عملیاتی
hair loss
ریزش مو
[پزشکی]
To cause ( inflict ) a loss .
ضرر وزیان واردکردن
To inflict a loss on someone.
به کسی ضرر زدن ( رساندن )
To sell something at a loss.
چیزی را باضرر فروختن
loss of hair
آلوپسی
[پزشکی]
windfall loss
زیان باد اورده
windfall loss
زیان اتفاقی
water loss
ابکاهی
voltage loss
گمگشتگی فشارالکتریکی
to be at a loss for an answer
پاسخی نداشتن
loss of hair
ریزش مو
[پزشکی]
to be at a loss as to what to advise
آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
hair loss
آلوپسی
[پزشکی]
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
voltage loss
تلف ولتاژ
voltage loss
اتلاف ولتاژ
transformer loss
اتلاف مبدل
to incur a loss
زیان دیدن
to cut a loss
ازنصف ضر ربرگشتن
to bear a loss
ضرردادن
to bear a loss
خسارت دیدن یاکشیدن
tip loss
تلفات نوک
sustain a loss
زیان بردن خسارت دیدن متضرر شدن
sustain a loss
ضرر دیدن
suffer loss
ضرر کردن
to incur a loss
ضر ر دیدن
to replace a loss
جای زیانی را پرکردن
total loss
نابود شدن یا مسلوب المنفعه شدن کلی مال بیمه شده خسارت کلی
total loss
خسارت کلی
to sustain a loss
متحمل خسارت شدن
to sustain a loss
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss
زیان دیدن
to suffer a loss
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to suffer a loss
زیان دیدن
to sell at a loss
بضر یا زیان فروختن
total loss
تلفات کل
impedance loss
تلف اتصال کوتاه
gain or loss
سود یا زیان
evaporation loss
اتلاف در تبخیر
entrance loss
افت حاصل از اصطکاک
energy loss
گمگشت انرژی
energy loss
تلف انرژی
energizing loss
گمگشت کارمایه
energizing loss
تلف انرژی
eddy loss
افت جریان ناشی از چرخش وپیچش
generator loss
اتلاف مولد
head loss
افت بار
head loss
افت فشار
impact loss
افت انرژی در اثر برخورد
hysteresis loss
اتلاف پسماندی
heat loss
گمگشتگی حرارتی
heat loss
تلف گرما
heat loss
اتلاف گرمایی
loss statement
صورت سود و زیان
dielectric loss
اتلاف دی الکتریک
cause to sustain a loss
تسبیب
cause to sustain a loss
زیان رساندن به
cause to sustain a loss
ضرر زدن به
capital loss
کاهش ارزش سرمایه
capital loss
زیان سرمایه
bearing loss
اتلاف بالشتکی
actual loss
زیان واقعی
absorption loss
اتلاف جذب
cause to sustain a loss
اضرار
causing a loss
اضرار
consequential loss
زیان تبعی
dead loss
زیان ناخالص
current loss
تلف جریان
current loss
گمگشتگی جریان
core loss
اتلاف اهن
core loss
اتلاف هسته
copper loss
تلف مس
copper loss
گمگشت مس
copper loss
اتلاف مس
orientation loss
گم گشتگی
loss of pressure
افت فشار
loss and gain
زیان و سود
loss angle
زاویه گمگشت
loss angle
زاویه تلف زاویه تلفات
loss angle
زاویه اتلاف
loss appraisal
قبول تلفات در جنگ
loss of energy
افت انرژی
loss appraisal
ضایعات قابل قبول
loss replacement
جایگزینی تلفات و ضایعات
loss assessment
ارزیابی میزان خسارت
loss of profit
عدم النفع
loss on points
باخت با امتیاز
loss factor
ضریب اتلاف
loss of accuracy
فقدان دقت
loss of claim
فقدان غرامت
line loss
میرایی خط
iron loss
اتلاف اهن
loss and gain
ضرر و منفعت
internal loss
تلف داخلی
insulation loss
تلف عایق بندی
light loss
افت نور
light loss
تلف نور
light loss
گمگشتگی نور
insertion loss
توجه به یک سیگنال به علت افزودن یک وسیله به کانال یا مدار موجود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com