Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (7 milliseconds)
English
Persian
lost animal
حیوان ضاله
lost animal
حیوان گمشده
Other Matches
animal
جانور
animal
حس و حرکت
animal
مربوط به روح وجان یا اراده
animal
حیوانی جانوری
animal
حیوان
animal strach
نشاسته حیوانی
animal strach
گلیکوژن
clean animal
جانورپاک یاحلال
animal soap
صابون حیوانی
animal psychology
روانشناسی حیوانی
animal oil
روغن حیوانی
animal louse
شپشه
he ran the animal through
ان جانور را با شمشیریا نیزه سوراخ کرد
draft animal
حیوان بارکش
animal glue
سریشم از انساج حیوان
the animal is not s. to touch
دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
animal glue
چسب سریش
animal design
طرح حیواندار
[شکل حیوان در فرش های حیواندار و گل باغی]
reclaim animal
حیوانات وحشی تربیت شده
spinal animal
حیوان نخاعی
structure of an animal
ساختمان
structure of an animal
جانور
animal kingdom
جهان جانوران
animal husbandry
دام پروری
animal husband
پرورش جانوران اهلی
pack animal
حیوان باربر
pack animal
چهارپا
animal magnetism
مغناطیس حیوانی
animal black
ذغال حیوانی
animal content
محتوای حیوانی
an ovoviviparous animal
جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
animal electricity
الکتریسیته بدن
animal husband
دام پروری
animal fat
چربی حیوانی
animal glue
چسب
animal distress calls
فریادهای درماندگی حیوان
bald animal or tree
درخت یا حیوان برهنه
lost
گمشده
lost cause
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause
هدف تحقق نیافتنی
lost
منحرف
lost
شکست خورده گمراه
lost
زیان دیده
Get lost!
<idiom>
دورشدن
lost causes
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes
هدف تحقق نیافتنی
to get lost
گم کردن
lost
مفقود
lost
ضاله
to get lost
گم شدن
i lost my a
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
to get lost
گمراه شدن
lost
از دست رفته تلف شده
lost
گلوله ناپیدا
lost
گم شده
lost
از دست رفته ضایع
we lost sight of him
از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
long-lost
کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
He has lost count.
حساب از دستش دررفته
He lost everything that was dear to him.
آنچه برایش عزیز بود از دست داد
We lost our way in the dark.
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
She lost her loved ones .
تمام عزیزانش را از دست داد
lost documents
اسناد و مدارک گم شده
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
no love lost
<idiom>
سوء نیت ،احساسبدی داشتن
To be lost . To disappear .
ازمیان بر افتادن
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
I have lost my wallet .
کیف پولم را گه کرده ام
lost document
مدرک گم شده
contact lost
تماس قطع شد
lost child
طفل لقیط
contact lost
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
lost chain
زنجیره گم شده
lost chain
زنجیره از دست رفته
lost ball
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
i lost the train
به قطار نرسیدم
i lost the train
قطار را از دست دادم
i lost sight of it
از نظرم نهان گشت
i lost my friends
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i have lost all patience
طاقتم طاق شده است
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
lost article
شیئی گمشده
lost article
لقطه
contact lost
هدف گم شد
lost cluster
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost and untraceable
غایب مفقودالاثر
lost head
افت بار
she has lost her roses
چهره گلگونش زعفرانی شده است
lost time
زمان گمگشته
lost mass
افت جرم
lost time
زمان مفقوده
lost target
تیر خطا
sleep was lost to me
خواب بمن حرام شد
he lost the seat
دوباره بوکالت برگزیده نشد
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
to sighfor lost days
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
to recover lost time
وقت گمشده را جبران کردن)
We lost the case . We were convicted.
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
We should not have lost sight of the fact that ...
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
lost wax process
ریخته گری با مدلهای مومی
lost wax process
فرایند مدلهای مومی
She lost her husband in the crowd .
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
I did it unwittingly. I lost count.
از دستم دررفت
lost property office
دفتر اشیای گم شده
The ship and all its crew were lost .
کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
Did you ever find that pen you lost ?
قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
Time lost cannot be won again.
<idiom>
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you !
برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com