Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (9 milliseconds)
English	Persian
love lies bleeding	گل تاج خروس
love lies bleeding	زلف نوعروسان
love lies bleeding	گل همیشه بهار
Other Matches
bleeding	خونریزش
bleeding	باند تداخل امواج
bleeding	بالازدگی قیر به سطح تراوش قیر
bleeding	عرق کردن بتن
bleeding	اغشته به خون
bleeding	فصد
bleeding	حجامت
bleeding	رنگ پس دهی
bleeding [running]	رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
bleeding glasses	شاخ رگزنی
bleeding edge	حاشیه نقشه
bleeding tube	لوله هواگیری
bleeding edge	حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
bleeding turbo generator	توربو ژنراتور انشعابی
My nose (hand)is bleeding.	دماغم ( دستم ) خون می آید
as far as in me lies	انچه از من بر می اید
it lies before us	پیش روی ما واقع شده است پیش روی ما است
here lies	است
here lies	در اینجاخوابیده
lies	موقتاماندن
here lies	در اینجا دفن است
one or other of you lies	یکی از شما دو تن دروغ می گوید
as far as in me lies	تا انجاکه در حدود توانایی من است
lies	سخن نادرست گفتن
lies	زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies	نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
lies	موقعیت چگونگی
lies	وضع
lies	قرار گرفتن
lies	دروغ
lies	کذب
lies	واقع شدن
lies	ماندن
lies	: دراز کشیدن استراحت کردن
lies	افتادن
lies	خوابیدن
lies	:دروغ گفتن
it lies on the east of	در خاور واقع
the rest lies with you	باقی ان با خودتان است
the valley lies below	ده در پایین است
A pack of lies .	یک مشت دروغ
the remedy lies in this	چاره ان اینست
the fault lies with him	تقصیر با اوست
white lies	دروغ سفید
white lies	دروغ مصلحتآمیز
it lies on the east of	است
it lies beyond his competence	در صلاحیت او نیست
only death does not tell lies	تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
The responsibility lies with you.	مسئولیت با شما است.
that city lies in ruins	ان شهر خراب
that city lies in ruins	است
this line lies north	این خط شمالی
this line lies north	جنوبی است
I wonder what lies in store for me in the future.	من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies	تا آنجا که تیغم ببرد
The crime lies heavily on his conscience.	جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb>	کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.	بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
love	عشق داشتن عاشق بودن
to be in love	گرفتار بودن
in love <idiom>	عاشق شدن
my love	عزیزم
love less	نا محبوب
love less	فارغ از عشق
love is everything	موضوع اصلی محبت است
love some	محبوب
love some	دلپذیر
love some	عاشق
love some	مطبوع
my love	جانم
I love her with my whole being .	با تمام وجود دوستش دارم
to be in love	عاشق بودن
self love	خود دوستی
self love	حب نفس
love is everything	اصل کارمبحت است
love all	هیچ بهیچ
love	عشق
for the love of	بنام ,
love	امتیاز صفر
love	معشوقه دوست داشتن
love	محبت
for the love of	به خاطر,
f. of love	دیوانگی عشق
f. of love	جنون عشق
for the love of	به عشق ,
love	مهر
love affairs	سر وسرعاشقانه
puppy love	عشق بچگانه
puppy love	عشق سطحی و زودرس
tug-of-love	گرفتنفرزندازروشهایغیرقانونی
the utmost love	کمال محبت
love-story	رمانیاداستانعشقی
love child	حرامزاده - بچهایکهپدرمادرشهرگزبایکدیگرازدواجنکردهاند
puppy love	عشق نوجوانی
love affairs	عشق وعاشقی
love lives	زندگی عشقی و جنسی
love life	زندگی عشقی و جنسی
calf love	هوس
free love	عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
love affairs	معاشقه
to make love	عشق بازی کردن
to make love	عاشقی کردن
calf love	علاقه دمدمی
excessive love	دوستی زیاد
to play for love	سر هیچ بازی کردن
to play for love	تفریحی یا عشقی بازی کردن
tug-of-love	توسطوالدینیکهازهمجداشدهاند
love affair	معاشقه
fall in love with <idiom>	عاشق کسی شدن
Ta, love! [British]	سپاس گزارم!
Ta, love! [British]	متشکرم!
Ta, love! [British]	ممنونم!
cupboard love	عشق بخود بسته یاغرض الود
love potions	مهر دارو شربت عشق امیز
to fall in love [with somebody]	عاشق [کسی] شدن
love potions	شربت سحر امیز
love potion	مهر دارو شربت عشق امیز
a pang of love	احساس رنج آور عشق
love making	عشقبازی
love affair	عشق وعاشقی
love affair	سر و سرعاشقانه
To play for love .	عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
To fall in love (with someone).	عاشق شدن
love letters	نامه عاشقانه
love letter	نامه عاشقانه
for love or money <idiom>	به هر شکلی
labor of love <idiom>	انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
love-making	عشقبازی
no love lost <idiom>	سوء نیت ،احساسبدی داشتن
love sick	دلباخته
love potion	شربت سحر امیز
the utmost love	منتهای دوستی
love apple	گوجه فرنگی
lady love	محبوبه
lady love	معشوقه
love song	سرود عاشقانه
love alce	هرزه
love alce	ژدم افسارگسیخته
love alce	ادم فاسد
love song	غزل
love begotten	حرامزاده
love in idleness	بنفشه فرنگی
love worthy	شایان
love set	بازنده محض بدون حتی یک گیم برده
light o love	زن سبک مزاج و دمدمی یکجور رنگ رقص
lighto'love	ناپایدار در عشق
love liness	دلربایی
love match	عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
love liness	شیرینی
love object	شیئی محبوب
love philtre	شربت عشق انگیز
love philtre	مهر دارو شربت سحر امیز
love seat	صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
lighto'love	فاحشه
love sick	بیمار عشق
lighto'love	زن هوسران
love sickness	بیماری عشق
love worthy	عشق ورزی
love worthy	قابل عشق بازی
professed love	ادعای عشق یا محبت
professed love	محبت ادعا شده
professed love	دوستی زبانی
provocative of love	عشق انگیز
queen of love	ناهید
love feast	عید محبت
love feast	عید دوستی
queen of love	زهره نام الهه زیبایی
queen of love	عشق
queen of love	زن زیبا
sick of love	بیمار عشق
fall in love with	عاشق شدن به
platonic love	عشق افلاطونی
paternal love	محبت پدری
love in a mist	سیاهدانه دمشقی نوعی گل ساعت
motherly love	محبت مادری
motherly love	دوستی مادرانه
mutual love	دو سقی دوسره
love feast	جشن عشاربانی
mutual love	محبت ازدوسر
lack love	ادم بی عشق
fraternal love	محبت برادرانه
fraternal love	دوستی برادری
paternal love	دوستی پدرانه
excessive love	فرط محبت
in love - engaged - married	عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
head over heel in love <idiom>	یک دل نه صد دل عاشق شدن
love meŠlove my dog	دوستان مرا چون دوستان خودبدانید
To fall in love at first sight.	بانگاه اول عاشق شدن
She married for love ,not for money .	بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
love-hate relationship	رابطهمتغیرودارایفرازونشیب
to fall in love with a woman	عاشق زنی شدن
Their love led to marriage .	عشقشان بازدواج کشید
To love someone from the bottom of ones heart .	کسی را از صمیم قلب دوست داشتن
She fell in love at first sight .	با یک نظرعاشق شد
to fall in love with a woman	بزنی عاشق شدن
A mothers love for her children.	عشق مادر نسبت به فرزندانش
the love of money is the root of all evil <idiom>	حب دنیا هست راس هر خطا
love thy neighbour as thyself	همسایه یا نوع خود را مانندخود دوست داشته باش
In is an affair of the heart . Love is blind .	کار کار دل است
Dont spin such yarns . Dont tell lies.	دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com