English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
low power stage طبقه کم قدرت
Search result with all words
power amplifier stage مرحله فزون ساز توان
power output stage طبقه خروجی
Other Matches
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage اسکان دادن
stage چوب بست
zero stage طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
stage سکو
stage درجه مرحله
stage اشکوب
stage نیمکت اویزان
stage قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage مراحل مختلف یک موشک
stage مرحله
behind the stage <adj.> <adv.> خصوصی [اصطلاح مجازی]
to go on stage وارد صحنه [نمایش] شدن
stage صحنه نمایش
stage پرده گاه مرحله
stage صحنه
stage منزل
stage پایه وهله
first stage مرحلهاول
stage در صحنه فاهرشدن
stage طبقه
not stage مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
behind the stage <adj.> <adv.> محرمانه [اصطلاح مجازی]
stage مقام
stage یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
stage مرحله دار شدن اشکوب
third stage مرحلهسوم
to go on the stage بازیگرشدن
to go on the stage اکترشدن
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
second stage مرحلهدوم
At that point [stage] , ... وقتی که موقعش رسید...
speed stage مرحله سرعت
anal stage مرحله مقعدی
stage-managing کارگردانی کردن
stage-managing اداره کردن
stage-manages کارگردانی کردن
stage-manages اداره کردن
developmental stage مرحله پیشرفت
stage fright صحنه هراسی
stage-managed کارگردانی کردن
stage-managed اداره کردن
stage-manage کارگردانی کردن
stage-manage اداره کردن
phallic stage مرحله التی
buffer stage مرحله میانگیر
stage-struck عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage curtain پردهنمایش
centre-stage شرائطبسیار حساسو مهم
regulator first stage صفحهنمایشنخستینرگلاتور
oedipal stage مرحله ادیپی
converter stage طبقه مبدل
landing stage حملباقایق
oral stage مرحله دهانی
output stage مرحله خروجی
killer stage صافی رنگ
stage fright وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage direction کاگردانی
speed stage سطح سرعت
To appear on the scene (stage). روی صحنه ظاهر شدن
stage clip سطحنمایش
stage manage کارگردانی کردن
larval stage مرحله کرمی
stage fever کرم بازیگری یا اکتری
stage race مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage set تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage set تعویض سن
termination stage مرحله پایانی
this play does not stage well این داستان خوب در نمایش در نمیاید
to put on the stage بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
mixer stage طبقه مخلوط کننده
turbine stage طبقه توربین
two stage experiment ازمایش دو مرحلهای
two stage sampling نمونه گیری دو مرحلهای
stage manage اداره کردن
stage director مدیر نمایش
stage direction مدیریت
quick stage ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
macro stage مرحله کلان
main stage طبقه اصلی
main stage عرشه اصلی
input stage طبقه اولیه
input stage طبقه ورودی
single stage یک طبقهای
single stage یک طبقه
initial stage طبقه نخستین
impluse stage طبقه فشار مستقیم
stage coach دلیجان
stage craft فن درست کردن نمایش
modulator stage طبقه مدولاسیون
flood stage تراز بحرانی طغیان
stage whispers نجوای روی صحنه
stage-struck شیفتهی بازیگری
differential stage مرحله تفاضلی
mechanical stage پایهمکانیکی
developmental stage مرحله تکوینی
stage manager مدیر نمایش
stage manager کارگردان نمایش
stage managers مدیر نمایش
stage managers کارگردان نمایش
at the rear of the stage <adj.> <adv.> در پس پرده
at the rear of the stage <adj.> <adv.> پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
stage doors در عقب صحنه
stage door در عقب صحنه
first audio stage مرحله صوتی نخست
multi stage چند مرحلهای
multi stage چند طبقه
stage payments پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage whisper نجوای روی صحنه
energy stage لایه انرژی
To stage political demonstrations. تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
frequency divider stage طبقه مقسم فرکانس
intermediate frequency stage طبقه ی فرکانس میانی
anal retentive stage مرحله مقعدی ضبطی
anal expulsive stage مرحله مقعدی دفعی
push pull stage طبقه پوش- پول
multi stage scaffolding داربست چند طبقه
multi stage amplifier تقویت کننده چند طبقه
two stage least squares method برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
two stage least squares method روش حداقل مربعات دومرحلهای
three stage least squares method روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
multi stage experiment ازمایش چند مرحلهای
mechanical stage control کنترلپایهمکانیکی
multi stage production تولید چند مرحلهای
It was stage –managed . It was trumped up. صحنه سازی بود
multi stage sampling نمونه گیری چند مرحلهای
multi stage amplifier امپلی فایر چند طبقه
high pressure stage طبقه فشار قوی
multi stage press پرس چند طبقه
Stage party ( films , movies ) . میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
bed building stage of river تراز سطح متوسط اب رودخانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
power که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
useful power توان مفید
power منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
useful power قدرت مفید
power مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
will-power تصمیم
power قدرت نیرو
power شدت
power توانایی
power انرژی
power حذف توان کامپیوتر
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
e. power قوه مجریه
e. power نیروی اجرایی
will-power اراده
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power خاموش کردن یک وسیله
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power توان از دست رفته
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
will to power قدرت خواهی
power قوه
power راندن
power اقتدار و اختیار
in power صاحب مقام
in power دارای اختیارات
power توان
power نیرو
power توان برقی
power زور بکاربردن
power نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power قدرت دیدذره بین
power اقتدار سلطه نیروی برق
power برق
power توان نیرو
power برتری
power up روشن کردن
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
power دولت
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
power قوه یا توان
power درشت نمایی قدرت دوربین
power برقی
power دستگاه برقی
power up برق
power قدرت
will-power عزم راسخ
will-power قدرت اراده
power down قطع نیرو
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power i طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power down قطع برق خاموش کردن
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
outside power جریان خارجی
power saw دستگاه اره
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power on روشن کردن
power زور
power [over somebody/something] قدرت [ بر کسی یا چیزی]
will power <idiom> قدرت
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com