Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
Search result with all words
compressor discharge pressure	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
discharge pressure	فشار تخلیه
Other Matches
To bring pressure to bear . To exert pressure .	فشار خون دارد
To bring pressure to bear . To exert pressure .	اعمال فشار کردن
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	تخلیه بار
discharge	رفع اتهام
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	پرداخت
discharge	دشارژ
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	تادیه کردن
discharge	تادیه
discharge	ابراء
discharge	خالی کردن باتری
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	تبرئه
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	بده
discharge	انفصال ترشح
discharge	ترشح کردن
discharge	اداء کردن
discharge	مرخص کردن
discharge	درکردن
discharge	خالی کردن
discharge	برون ریزی
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	دبی
discharge	ازاد کردن
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	تخلیه
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	خارج کردن
discharge currect	جریان تخلیه
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge end	سمت تخلیه
discharge end	محل تخلیه
discharge gate	دریچه تخلیه
discharge head	ارتفاع تخلیه
discharge currect	جریان دشارژ
discharge head	سر لوله
discharge conveyor	نوار تخلیه
discharge hydrograph	منحنی بده
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge of solids	بده جامد
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge cock	شیر تخلیه
discharge chute	سرسره تخلیه
corollary discharge	تخلیه تبعی
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
surging discharge	تخلیه نوشی
conditional discharge	ازادی مشروط
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
corona discharge	تخلیه الکتریکی
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
residual discharge	تخلیه مانده
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
coefficient of discharge	ضریب جریان
sediment discharge	بده جامد
mutual discharge	مبارات
point discharge	تخلیه نقطهای
honorable discharge	ترخیص محترمانه
glow discharge	تخلیه تابنده
glow discharge	تخلیه تابناک
general discharge	خاتمه خدمت
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
main discharge	تخلیه اصلی
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
impulse discharge	تخلیه ضربهای
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
order of discharge	حکم تصفیه
order of discharge	حکم برائت ذمه
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
internal discharge	تخلیه داخلی
oscillating discharge	تخلیه مواج
undulatory discharge	تخلیه مواج
flood discharge	بده طغیان
flaming discharge	تخلیه مشتعل
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge valve	سوپاپ دود
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
discharge resistance	مقاومت تخلیه
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
electron discharge	تخلیه الکترونها
electrical discharge	تخلیه برقی
electric discharge	تخلیه الکتریکی
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
discharge opening	راهگاه تخلیه
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
neural discharge	تخلیه عصبی
average available discharge	بده میانگینی دسترس
average discharge	بده میانگین
average discharge	بده متوسط
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
brush discharge	تخلیه جارویی
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
discharge bay	صفحهشارژنشده
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
discharge pipe	لولهتخلیه
discharge system	سیستمتخلیه
discharge tube	مجرایتخلیه
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
utilizable discharge	بده مفید
absolute discharge	آزادی مطلق
anuual discharge	بده سالانه
average available discharge	بده متوسط مفید
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
electric discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
gas discharge lamp	لامپ تخلیه گازی
gas discharge relay	رله تخلیه گازی
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge indicator disc	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
gas discharge arrester	برقگیر تخلیه گازی
After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
corona discharge current	جریان تخلیه کورونا
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
variable discharge turbine	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
lightning discharge current	جریان تخلیه
mistake while in discharge of duty	خطا در حین انجام وفیفه
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
high frequency discharge	تخلیه فرکانس بالا
glow discharge lamp	لامپ تخلیه کنتاکتی
glow discharge tube	لامپ مشتعل
high rate discharge	تخلیه شدید
xenon discharge lamp	لامپ تخلیهای گزنون
gas discharge display	صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
high frequency gas discharge breakdown	شکست تخلیه گازی فرکانس بالا
glow discharge cold cathode tube	لامپ مشتعل
pressure	بار
pressure	فشار
pressure	سنگین
f.pressure	فشارمایع
pressure	مشقت
pressure	فشردن مضیقه
pressure	فشار هوا
pressure	بار سنگین مصائب وسختیها
pressure from outside	فشار از بیرون [خارج]
pressure device	ماسوره فشاری
pressure adjustment	تنظیم فشار
pressure above the atmosphere	فشار بالای جو
pore pressure	فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
pore pressure	فشار درونی
wind pressure	فشار باد
pitot pressure	فشار برخورد هوا که به منظور اندازه گیری سرعت هوا بکار میرود
pitot pressure	فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
piston pressure	فشار پیستون
partial pressure	فشار جزیی
social pressure	فشار اجتماعی
reservoir pressure	فشار مخزن
pressure curve	خم فشار
pressure curve	منحنی فشار
pressure cook	تحت فشار پختن
pressure cook	دردیگ زودپزپختن
pressure cook	دیگ زودپز
reduced pressure	فشار کاهیده
pressure cabin	بخشی از هواپیما که افراد وخدمه در ان قرار دارند وهمیشه فشار در ان برابر یابیشتر از حد تعیین شده است
pressure cabin	هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا
pressure breathing	تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
pressure balance	فشارسنج
pressure altitude	ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com