English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
luminescent center هسته لومینسانس
Other Matches
luminescent درخشان
luminescent لومینسان
luminescent تابناک
luminescent شب تاب
luminescent screen صفحه تصویر روشن
luminescent screen tube لامپ تصویر روشن
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center سانتر
center تمرکز یافتن
center گروه مرکزی
center نقطه گره
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center نقط ه میانی چیزی
center متمرکز نقطه اتکاء
center درمرکز قرارگرفتن
center وسط ونقطه مرکزی
center متمرکز کردن
center مجمع
off-center <idiom> عجیب وغریب
off center خارج از مرکز
center کیان
center مرکز
center میان
information center مرکز اطلاعات
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
diffracting center مرکز پراشنده
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
dead center نقطه مرگ
four center arch قوس جناغی چهار پرگاری
direction center مرکز هدایت عملیات
filter center مرکزتوزیع اطلاعات
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
feeding center مرکز تغذیه
education center اموزشگاه
education center مرکز اموزش
documentation center مرکز اسناد
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
data center مرکز داده
data center مرکز داده ها
cost center تمرکز هزینه
chiral center مرکز کایرال
center web مرکز چرخ
center web هسته
center stripe خط میانی زمین
center strop نوار پهن تور تنیس
center strap نوار پهن تور تنیس
center spuare زاویه تمرکز
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center sleeve مرغک ماشین تراش
center sleeve مرکز مجوف
communication center مرکز مخابرات
communication center مرکزارتباطات
community center ساختمان محل انجمن
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center مرکز هزینه زا
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
convalescent center یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center مرکز کنترل عملیات
control center مرکزکنترل
computing center مرکز محاسبات
computer center مرکز کامپیوتر
community center مرکزاجتماع
center wing بال میانی
switching center مرکز راه گزینی
speech center مرکز گویایی
sleep center مرکز خواب
signal center مرکز پیام
signal center مرکزارتباطات
signal center مرکز مخابرات
three center bonding پیوند سه مرکزی
shopping center بازار
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
wheel center مرکز چرخ
detention center بازداشتگاه
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
dead center <idiom> کاملا وسط
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
shopping center مرکز فروش
training center مرکز اموزش
pintle center نقطه لولا
operation center مرکز عملیات
nerve center مرکزفرماندهی
nerve center مرکز عصبی
message center مرکز پیام
local center مرکز محلی
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
primary center مرکز عمده
school center مرکز اموزش
respiratory center مرکز تنفسی
reserve center مرکز اموزش احتیاط
reserve center مرکز احتیاط
relay center مرکز باز پخش
regional center مرکز منطقهای
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center مرکز توشه
primary center مرکز اولیه
inversion center مرکز وارونگی
center section بال میانی
center of dispersion مرکز پراکندگی
center line خط میانی زمین
center line خط مرکز
center line اسه
center line خط محور
center lathe ماشین تراش متمرکز
center land خط میانی
center ice قسمت بی طرف زمین
center grinding دستگاه سنگ متمرکز
center grinding سنگ چاقو تیزکنی
center line خط وسط زمین
center line خط صفر
center of burst مرکزاصابت گلوله
center of burst مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of buoyancy مرکز تعادل شناوری
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
center mark مرکز سوراخ
center line مرکزدوران
center bit مته سه نبش
center gravity گرانیگاه
center gage مرکز سنج
center base میدان مرکزی
center back بازیگر میانی خط عقب
center back بک میانی
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
burst center مرکز گلوله
burst center مرکز ترکش
brain center مرکز مغزی
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
battery center مرکز اتشبار
center board ته قایق بادبانی
center circle دایره وسط زمین
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center drill مته متمرکز
center drill مته مرکز
center distance فاصله ازمرکز
center distance فاصله مرکزی
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
center punch مرکز سوراخ
center of mass مرکز هیولای هدف
center of lift مرکز برا
active center مرکز فعال
aerodynamic center مرکز ایرودینامیکی
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
center of impact مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of mass مرکز هدف
center of mass مرکز حجم هدف
center of mass مرکز جرم
center punch سنبه نشان
center piece میانه
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
symmerty center مرکز تقارن
center of resistance مرکز مقاومت
center punch مرکز منگنه
center of pressure مرکز فشار
center circle دایره میانی
center of gravity مرکزگرایی
center of distribution مرکز پخش
center of gravity مرکز ثقل
center of dispersion مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of symmerty مرکز تقارن
center of gravity گرانیگاه
commercial center [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
top dead center نقطه مرگ بالا
target information center مرکز اطلاعات هدف
carpooling center [American E] مرکز همسفری
carpooling center [American E] بنگاه همسفری
army personnel center مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
target information center مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
tactical operation center مرکز عملیات تاکتیکی
commercial center [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
attendance center [British E] بازداشتگاه نوجوانان [قانون]
action information center مرکزاطلاعات تاکتیکی
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
commercial center [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
arch center for crest مرکز قوس ستیغ
arch center for crest مرکزانحنای ستیغ
arch center for crest مرکز خمیدگی ستیغ
shopping center [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
action information center مرکز اخبار تاکتیکی
area signal center مرکزمخابرات منطقهای
shopping center [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
area signal center مرکز مخابرات منطقه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com