Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
machine frame
چارچوب دستگاه
Search result with all words
double frame hobbing machine
دستگاه فرز غلطکی با قاب دوبل
locomotive frame drilling machine
دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
Other Matches
frame
استاتور استخوان بندی
frame
چهارچوب تنه
frame
بدن
frame
پاپوش درست کردن
frame
صحنه
frame
شاسی
frame
چهارچوب
frame
ساختمان
frame
منطق اسکلت
saw frame
کمان اره
frame
قاب
frame
چارچوب
frame
قاب کردن قاب گرفتن
frame
چارچوب گرفتن طرح کردن
frame
تنظیم کردن
frame
بیان کردن
frame
فرمول
frame
قواره
frame-up
توط ئه
frame
کنترل هایی
frame
و مرز اطراف فضای پنجره
frame
خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
frame
بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
frame
1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
frame
قاب کردن
frame
هیکل حالت موقتی
frame
قاب چارچوب کمان
frame
فریم
frame
باربست
frame
سازه
frame
قاب کادر
frame
دنده عرضی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
frame
کالبد
frame
تنه
frame-up
پرونده سازی
to frame someone
پاپوش درست کردن برای کسی
to frame someone
کسی بیگناه را متهم کردن
frame
قاعده
frame up
دسیسه
ox frame
قابی که گوشههای چلیپایی دارد
frame up
دوز وکلک
frame up
توط ئه
frame
قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
K-frame
قاببصورتحرفk
frame-ups
توط ئه
frame of an apparatus
شاسی
frame antenna
انتن چارگوش
frame house
خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
frame frequency
بسامد صحنه
belt frame
اسکلت محیطی بدنه هواپیما
space frame
قاب سه بعدی
frame-ups
پرونده سازی
c frame press
پرس با قالب "سی " شکل
casement frame
قاب بازشو
chassis frame
چارچوب شاسی
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
crane frame
چارچوب جرثقیل
distribution frame
مقسم
door frame
چارچوب در
piling frame
داربست
frame of hachsaw
کمان اره چکی
frame of hachsaw
کلاف اره چکی
open frame
هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
pack frame
کوله پشتی زین دار
reference frame
دستگاه مقایسهای
provisional frame
ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
plan frame
چارچوب برنامه
page frame
قالب صفحه
picture frame
قاب عکس
window frame
قاب پنجره
window-frame
قاب پنجره
mirror frame
جعبه اینه
mast frame
قاب چهارگوش
beacon frame
فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
frame partition
جداگر سازه دار
base frame
چهارچوب زیر دستگاهها
frame partition
تیغه تیرپایهای
bar frame
تیرک قاب
frame partition
تیغه قالبی
frame work
چهارچوب
main frame
کامپیوتر بزرگ
full frame
قاب کامل
magnet frame
یوغ اهنربایی
page frame
قاب صفحه
door-frame
چارچوب در
walking frame
قالبچهارپا
vertical frame
قالبعمودی
track frame
قالبشیار
sill of frame
آستانهقاب
sash frame
حمایلقاب
roller frame
قالبدورانی
overhead frame
قالببالایسر
metal frame
قالبفلزی
head of frame
سرقاب
timber frame
قالبچوبی
warping frame
قالبپیچنده
web frame
قالبشبکهای
box-frame
قاب صندوقی
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
frame agreement
توافق اولیه
warp frame
قاب چله
to frame an answer
پاسخی را طرح کردن
frame of mind
حالتذهنیفرد
climbing frame
وسیلهایمخصوصبازیکودکان
frame stile
قالبنردبانی
frame push
اهرم فشاردهنده
frame of reference
چهارچوب داوری
two light frame
پنجره دو قلو
cold frame
سرما دورکن
freeze-frame
قاب ایستایی
to connect to frame
اتصال به بدنه
freeze-frame
قاب ایستا
time frame
چارچوب زمانی
time frame
مدت لازم
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
wire frame
قالبفلزی
portal frame
قالبدرگاهی
burner frame
سوخت
burner frame
قالب
adjustable frame
چهارچوب قابل تنظیم
spinning frame
چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
two light frame
پنجره دوچشمه
swing frame grinder
دستگاه سنگ زنی نوسان دار
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
wire frame model
نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
intermediate distribution frame
مقسم میانی
micro to main frame
پیوند ریزکامپیوتر و کامپیوتربزرگ
gap frame press
پرس "سی " شکل
track roller frame
قالبگردندهشیاردار
wood frame construction
ساختمان با استخوانبندی چوبی
middle rial of door frame
قیدچه
frame of mind (good or bad)
<idiom>
top and bottom rail of door frame
پاسار
two way machine
ماشین دو راهه
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine sensible
قابل درک توسط کامپیوتر
machine
ماشین
machine
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine
زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine
که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine
فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine
خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine
بیت اجرا میشود
machine
کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine
تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine
زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine
خطای ناشی از خرابی قطعه
machine
ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine
تراشیدن ماشین
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
دستگاه
machine
تراشکاری کردن صیقل کردن
machine
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine
شیارانداختن روی فلز
machine
براده برداشتن
scouring machine
ماشین سمباده
seaming machine
ماشین درزگیری
sequential machine
ماشین ترتیبی
shaping machine
دستگاه صفحه تراش
smart machine
ماشین هوشیار
snow machine
ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
scouring machine
ماشین سایش
punching machine
دستگاه منگنه
punching machine
دستگاه پانچ
reaping machine
ماشین درو
reeling machine
ماشین نخ پیچی
reeling machine
چرخک
machine tool
ابزار ماشینی
sandblast machine
ماشین ماسه پاش
sanding machine
ماشین سنباده زنی وصیقل کاری
sewing machine
چرخ خیاطی
punching machine
ماشین سوراخکن
sowing machine
ماشین تخم کاری
sowing machine
بذر افشان
teaching machine
ماشین تدریس
teaching machine
ماشین اموزش
talking machine
دستگاه ضبط صوت
talking machine
گرامافون
tabulating machine
جدول نویس
tabulating machine
جدول بند
synchronous machine
ماشین همزمان
synchronous machine
ماشین همگام
machine code
دستورالعملهای ماشین
swaging machine
حلبی خمکن
sunchronous machine
ماشین سنکرون
spreading machine
مقسم بتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com