Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
machine operating
عملکرد ماشین
Other Matches
self operating
خود کار
operating
عامل
operating
عملیاتی
operating loss
زیان عملیاتی
operating lever
اهرم عملکرد
operating systems
سیستم عامل
operating system
سیستم عامل
operating cord
نختنظیم
operating rooms
جایگاه عمل
operating cost
هزینه عملیاتی
operating manual
دستور کار
operating manual
دستورالعمل
operating cost
هزینه بهره برداری
operating room
جایگاه عمل
operating room
اطاق عمل
operating lever
دستگیره عامل کولاس
operating lever
اهرم عامل اهرم کولاس
operating level
سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating rod
میلهعملیات
operating expenses
مخارج عملیاتی
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operating handle
دستگیره عامل
operating handle
دستگیره کولاس
operating floor
عملیاتزمین
operating handle
دستگیره راه اندازی
operating instruction
مقررات کار
operating instruction
دستور کار
operating dam
سدعملیاتی
operating key
کلید گزینش
operating level
سطح فعالیت
operating cost
مخارج عملیاتی
operating lever
اهرم گرداننده
operating theatres
نمایشگاه عمل جراحی
operating theatre
نمایشگاه عمل جراحی
operating conditions
رژیم
operating temperature
درجه حرارت کار
operating system/
سیستم عامل دو
operating temperature
دمای عملیاتی
operating rooms
اطاق عمل
operating voltage
ولتاژ کار
operating weight
وزن عملیاتی
operating speed
سرعت عملیاتی
operating slide
دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
operating signal
چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating budget
بودجه بهره برداری
operating supplies
مواد کمکی
operating capital
سرمایه در گردش
operating staff
کارمندان عملیاتی
operating staff
متصدیان
operating stand
اطاق هدایت
field operating
عمل کننده در صحرا
operating strenght
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
operating signal
سیگنال دستگاه
operating ratio
نسبت عملیاتی
operating ratio
نرخ عملیاتی
operating personnel
پرسنل فعال
operating condition
رژیم
operating agency
شعبه عامل
operating agency
قسمت اجرایی
operating personnel
افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating point
نقطه کار
operating profit
سود عملیاتی
operating profit
سود ناخالص
operating speed
سرعت عملکرد کار
operating budget
بودجه عملیاتی
operating ratio
نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating bridge
پل کارگاهی
operating bridge
پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating program
برنامه عملیات
operating program
برنامه اجرایی
operating panel
تابلوی عملکرد
gate operating ring
حلقهورودیعملکننده
network operating system
سیستم عامل شبکه
deployment operating base
پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
shortest operating time
کوتاهترین زمان عملیات
disk operating system
کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
disk operating system
سیستم عامل گردهای
host operating system
سیستم عامل میزبان
gate operating deck
سکوی مانور دریچه ها
operating system monitor
مبصر سیستم عامل
fleet operating base
پایگاه عملیاتی ناوگان
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
gate operating platform
سکوی مانور دریچه ها
crypt operating instructions
دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
standing operating procedures
روش جاری مخابرات
current operating allowance
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
tape operating system
سیستم عامل نوار
maximum operating voltage
ولتاژ کار حداکثر
aitcraft operating weight
وزن اصلی هواپیما
goest operating system
سیستم عامل مهمان
general purpose operating system
سیستم عامل همه منظوره
alternate escort operating base
پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
multiple loading operating system
سیستم عامل بارکننده چندتایی
breechblock operating lever assembly
سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
virtual storage operating system
سیستم عامل حافظه مجازی
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
two way machine
ماشین دو راهه
machine
دستگاه
machine sensible
قابل درک توسط کامپیوتر
machine
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine
عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine
کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine
ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine
خطای ناشی از خرابی قطعه
machine
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine
زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine
تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine
ماشین
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
تراشیدن ماشین
machine
براده برداشتن
machine
شیارانداختن روی فلز
machine
تراشکاری کردن صیقل کردن
machine
بیت اجرا میشود
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine
یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine
زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine
که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine
فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
mowing machine
علف چین
milling machine
دستگاه فرز
machine translation
ترجمه ماشینی
machine welding
جوشکاری ماشینی
machine word
کلمه ماشین
milking machine
ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
milling machine
ماشین تراش
milling machine
ماشین فرز
molding machine
دستگاه قالب گیری
mortising machine
دستگاه کام کنی
mowing machine
ماشین علف چینی
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
multi way machine
دستگاه چند راهه
object machine
ماشین مقصود
machine time
زمان ماشین کاری
machine time
وقت ماشین
machine run
اجرای ماشین
machine number
عدد سرعت هواپیما
machine number
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
machine oil
روغن ماشین
machine operator
کارگردان ماشین
machine operator
اپراتوردستگاه
machine operator
اپراتور ماشین
machine operator
متصدی ماشین
machine oriented
ماشین گرا
machine readable
خواندنی توسط ماشین
machine readable
قابل خواندن توسط ماشین
machine recognization
بازشناختی توسط ماشین
machine representation
نمایش ماشیی
machine ringing
زنگ ماشینی
machine run
رانش ماشین
open machine
ماشین باز
weighing machine
ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
fuelling machine
ماشینسوخت
machine hall
راهرویماشین
rowing machine
ماشینپایی
kidney machine
ماشینکمکیبرایافرادبیمار
cog in the machine
<idiom>
قطرهای از دریا
plaiting machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
fax machine
فاکس
accept machine
دستگاه پذیرنده
winnowing machine
ماشین باد افشانی
fruit machine
جک پات
pinball machine
ماشین پینبال
pinball machine
ماشین ساچمه پران
sub-machine gun
مسلسل دستی
sub-machine gun
تیربار دستی
sub-machine gun
تیربار خودکار
sub-machine guns
مسلسل دستی
sub-machine guns
تیربار دستی
sub-machine guns
تیربار خودکار
pleating machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
boring machine
دریل
[ابزار]
drilling machine
دریل
[ابزار]
facsimile (machine)
دستگاه فکس
fax (machine)
دستگاه فکس
freezing machine
فریزر
[غذا و آشپزخانه]
drilling machine
مته برقی
[ابزار]
boring machine
مته برقی
[ابزار]
dyeing machine
ماشین رنگرزی
sweeper
[machine]
ماشین خاکروب
boring machine
دستگاه مته
[ابزار]
drilling machine
دستگاه مته
[ابزار]
winding machine
دستگاه سیم پیچی
scouring machine
ماشین سایش
scouring machine
ماشین سمباده
seaming machine
ماشین درزگیری
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com