English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
machine wash in warm water at a gentle setting شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
Other Matches
machine wash in lukewarm water at a gentle setting شستشوباماشیندرآبنیمگرم وملایم
machine wash in warm water at a normal setting شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in hot water at a normal setting شستشوباماشیندرآبنرم وگرم
hand wash in lukewarm water شستندستهادرآبولرم
Please warm up this milk . warm and sincere greetings . لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
WI'll you give the car a wash (wash – down) please. ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
gentle با تربیت
gentle ملایم
gentle ارام لطیف
gentle مهربان
gentle اهسته ملایم کردن
gentle نجیب
gentle ارام کردن
gentle رام کردن
falcon gentle شاهین ماده مهاجر
the gentle sex از مابهتران
balm gentle بادرنجبویه
gentle sex جنس لطیف
gentle sex جنس زن
gentle slope شیب ملایم
the gentle sex جنس لطیف یعنی زن
to do the dishes [to wash up] [to give dishes a rinse] [to wash the dishes] شستن [تمییز کردن] ظرف
warm up راه انداختن
warm-up گرم شدن
warm down تمرین سبک
warm up دست گرمی بازی کردن
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up گرم کردن
warm up اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
warm up گرم کردن
warm up قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
warm گرم
warm با حرارت
warm غیور خونگرم
warm صمیمی
warm گرم کردن گرم شدن
warm up <idiom> گرم کردن (برای بازی)
warm up <idiom> دوستانه برخورد کردن
warm up تشجیع کردن
warm up شروع کردن به کار
warm bloodedness خونگرمی
warm bloodedness خونگرم با روح
warm blooded خونگرمی مهربانی
warm blooded با روح
warm hearted با محبت
warm start شروع گرم
warm start شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
warm blooded خونگرم
to give a warm welcome سخت مقاومت کردن با
to give a warm welcome روی خوش نشان دادن به
warm bloodedness مهربانی
warm boot شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
warm-hearted بامحبت
warm infusion چیز دم کرده
warm standby وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
warm link پیوند گرم
warm hearted دلسوز
warm spot اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm spot نقطه گرماگیر
warm up suit گرمکن
warm-hearted دلسوز
warm corner جای خطرناک
warm boot فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
warm corner نبرد سخت
warm climate گرمسیر
warm fronts جبهه هوای گرم
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
I feel warm . گرمم شده
She has a warm heart. قلب گرم ومهربانی دارد
warm up time زمان اماده شدن
warm front جبهه هوای گرم
It was warm , but not hot . هوا گرم بود ولی داغ نبود
warm-ups گرم شدن
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups گرم کردن
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
he is warm with wine کله اش گرم است
warm-blooded <adj.> خونگرم
warm-blooded خون گرم
warm-air outflow خروجیهوایگرم
warm-air outlet مجرایخروجهوایگرم
warm-air baffle خروجهوایگرم
warm air outlet خروجهوایگرم
upper warm front جبهههوایبسیارگرم
warm gas thruster جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
the room is nice and warm اطاق خوب گرم است
warm substeppic zone نوار نیمه جلگهای گرم
warm one's blood/heart <idiom> احساس راحتی کردن
A warm and soft bed . رختخواب گرم ونرم
forced warm-air system سیستمداخلیگرم کننده
to wash up شستن
to wash up پاک کردن
to wash down ابکی کردن
wash شستن
wash شستشو دادن
wash پاک کردن
wash شستشو
wash غسل رختشویی
wash حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash اب دادن شستشو
wash موج زایشی
wash out اب بردگی
wash out شکست مردود
wish wash حرف بی ربط و پوچ
wash out زیان
wash out ضرر
wash out محو کردن شستشو
wash out ازبین بردن
wash out کثافات را پاک کردن
wash out ابرو
wash out شیار ابرو
wash up دست و رو شستن
to wash something up بکنار ساحل شستن چیزی
Go and wash yourself برو دست ورویت رابشور
do not wash نشورید
wish wash مشروب ابکی اب زیپو
wish wash سخن بی معنی
wash up از پاافتادن
wash out شستشو کردن
wash away با شستشو پاک کردن
to wash down رقیق کردن
wash off با شستشو پاک کردن
wash out از پا دراوردن
wash in پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
black wash رنگ سیاه
wash basin دستشوئی
back wash فشار عقب اب
back wash حرکت اب در نتیجه پارو زدن
back wash عقب زدن اب
wash tower فیلهشستشو
black wash نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
wash leather جیر
dish wash ابی که دران فرف شسته باشند
dry wash خشک شویی
dry wash خشک شویی کردن
eye wash داروی چشم
car wash محلشستشویماشین
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
wash board تخته رختشویی
To have a wash and brush up. سروصورت راشستن (وآرایش دادن )
To wash ones hands of somebody (something). دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
wash and wear بشور و بپوش
to wash something ashore بکنار ساحل شستن چیزی
antique wash دواشور کردن فرش جهت کهنه و قدیمی جلوه دادن آن
to let music wash over somebody به موسیقی متن گوش دادن [اصطلاح روزمره]
rock wash پوشش سنگی
Is there a car wash? آیا اینجا ماشینشویی هست؟
Is there a car wash? آیا اینجا کارواش هست؟
wash one's hands of <idiom> ترک کردن
wash ball صابون دستشویی
Does this material wash well? آیا این جنس قابلیت شستشودارد؟
wash board تختهای که برای ازاله اطاقها بکارمیبرند
wet wash رخت شو
pig's wash گنداب
pig's wash اشغال
pig's wash بسباب
pig's wash گنداب اشپزخانه که به خوکان میدهند
slope wash شیب شست
stack wash تخلیه هوا به علت فشار گازدودکش ناو
wash heat گرمای جوش
wash house رختهای شستنی
wash linen کهنه فرفشویی
wash drawing ابرنگ سیاه
to wash offŠout or away باشستش بردن یاپاک کردن
wash house رختشوی خانه
wash oil روغن شستشو
mere wash اب زیپو
wash bottle اب فشان
wash PROM پاک کردن داده از PROM
wash tub تغار رختشویی
wash bottle بطری شستشوی
wash boiler دیگ رختشویی
wash your hands دستهای خود را بشویید
we sent the linen to the wash رختهای شستنی رابرختشویخانه فرستادیم
it wont wash اگرانرابشویندرنگش میرود
wet wash لباسشو
lime wash دوغاب اهک
wash out valve شیر تخلیه رسوبات در مخزن
this soup is mere wash اب زیپواست
this soup is mere wash این سوپ خیلی رقیق است
hand wash basin چاهک دستشویی
wash hand stand دستشویی
wash deck hose لوله شستشوی پل ناو
give it a good wash خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
wash hand stand روشوری
Whishes dont wash the dishes. <proverb> آرزوها و خیالات ظرفها را نمى شویند .
This cloth dosent shrink in the wash. این پارچه در آب جمع نمی شود
setting اهنگ
setting out پیاده کردن نقشه
setting out پیاده کردن مسیر
setting out میخکوبی
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
setting up نشاندن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting up چیدن
setting up چیدن دستگاه
setting مقام
setting جای نگین قرارگاه
setting up نصب کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com