English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 52 (4 milliseconds)
English Persian
machinery shed ماشینبذرافشان
Other Matches
machinery ماشین الات
machinery saw دستگاه اره
machinery موتورالات
machinery الات موتورخانه موتورخانه ناو
machinery موتور
machinery سازمان
machinery تشکیلات
machinery ماشین ها دستگاه
shed دهنه [فضا و فاصله بین نخ های تار یا چله هنگامی که بصورت ضربی جهت عبور پود از هم جدا می شوند.]
shed کارخانه سرپوشیده
shed الونک
shed کپر
shed برگ ریزان کردن
shed پوست ریختن
shed پوست انداختن
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
shed ریختن
shed انداختن افشاندن افکندن
machinery space محوطه موتورخانه ناو محوطه ماشین الات ناو
machinery steel فولاد ماشینی
How much new machinery has been installed ? چه اندازه ماشین آلات جدید نصب شده است ؟
apparatus [machinery] سازمان [سازمان اداری ]
machinery designer طراح ماشین الات
machinery castings ریخته گری ماشینی
building machinery ماشین الات ساختمانی
auxiliary machinery دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
heavy machinery ماشین الات سنگین
light machinery ماشین الات سبک
conveying machinery دستگاه حمل و نقل
air shed جای هم هوا
counter shed پودکشی [عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
shed stick چوبنخ
He shed his fair. ترسش ریخت
potting shed آلونک
transit shed سایبانحملونقل
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
weaving shed [فضای خالی بین تارهای ضربی جهت عبور دادن پود.]
lime shed انبار اهک
shed space فضای بسته چند تونله محوطه چند تونله
shed space انبار چندراهه
to shed tears اشک ریختن
to shed light on نور افشاندن بر
to shed light on روشن کردن
association for computing machinery بزرگترین جامعه جهانی اموزشی و علمی جهت توسعه مهارتهای فنی وصلاحیتهای حرفهای متخصصان کامپیوتر
It is an intricate piece of machinery. دستگاه ظریف ودقیقی است
operator of heavy machinery اپراتور ماشین الات سنگین
operator of light machinery اپراتور ماشین الات سبک
batten [shed stick] کجی [چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
To shed blood. Bloodshed. خون ریختن ( کشتار )
diesel engine shed الونکموتوردیزل
He shed his fear . His fear was dispelled. ترسش ریخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com