Dictiornary-Farsi | magnetic skin effect | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
magnetic skin effect	جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی


Other Matches

skin effect	اثر سطحی
skin effect	اثر پوست
magnetic screening effect	اثر حفاظ مغناطیسی
skin	چرم
skin	پوست پوستی
were i in his skin	اگر بجای او بودم
with a whole skin	پی گزند سالم
skin	پوسته ریخته گی
skin	پوسته
skin	پوست
skin	پوست کندن با پوست پوشاندن
skin	جلد
skin	لخت کردن
get under one's skin <idiom>	آزاردادن
next to the skin	روی تن
next to the skin	زیر همه جامه ها
skin-deep <idiom>	سطحی
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
skin alive <idiom>	سرزنش کردن،کتک زدن
jump out of one's skin <idiom>
by the skin of one's teeth <idiom>	بزور [با زحمت] کاری را با موفقیت انجام دادن
wing skin	پوسته بال
leather skin	پوستچرمی
corrugated skin	پوسته موجدار
skin deep	فاهری
skin deep	فقط تا روی پوست رویی
skin deep	سطحی
soft skin	پوسته نرم
(no) skin off one's nose <idiom>	دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
(by the) skin of one's teeth <idiom>	فقط وفقط
Everyone was thinknig of his own skin.	هر کس به فکر جان خود بود
skin tight <adj.>	بدن نما
by the skin of one's teeth <idiom>	باسود بسیار اندک
banana skin	اشتباهتصادفیو سهوی
warty skin	پوستزگیلدار
skin surface	سطحپوست
onion skin	پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
sheep skin	پوست گوسفند
skin diving	غواصی
skin-tight	چسبیده
skin-tight	تنگ
calf skin	پوست گوساله
calf skin	تیماج
skin-diving	غواصی
smoothing the skin	کاشیکاری
skin with mortar	رومالی کردن با ملات
goose skin	ترکیدگی پوست ازسرمایابیم
onion skin	پوست پیاز
skin game	قمار از روی تقلب
skin game	تقلب درقمار
scarf skin	پوشش یاغلاف بیرونی
skin eruption	بثورات
scarf skin	فوق الجلد
scarf skin	جلدرویی
skin friction	مقاومت پوسته
lion skin	دلیری بخود بسته
skin eruption	دانه
skin and bone	پوست واستخوان
skin and bone	لاغر
he was a skin and bones	همه پوست واستخوان بود
skin churn	خیک
skin dive	زیر ابی رفتن
skin dive	غوص کردن
scarf skin	پوست برونی
skin eruption	جوش
scarf skin	بشره
oxide skin	پوسته اکسید
skin with mortar	اندود کردن با ملات
skin the cat	حالت گربهای
water skin	مشک
skin the cat	اسکن د کت
skin paint	نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
kid skin	شورو
kid skin	پوست بزغاله
kid skin	تیماج
onion skin	یکجور کاغذ نازک
skin game	فریبکاری
skin diver	غواص
skin graft	پوست به بدن پیوند زدن پیوندپوست
skin-diver	غواص
oxide skin	قشر نازک اکسید
skin-divers	غواص
onion skin architecture	طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
save one's neck/skin <idiom>	نجات خوداز خطر ومشکل
galvanic skin response	جی اس ار
galvanic skin response	پاسخ برقی پوست
He escaped by the skin of his teeth.	بزحمت جانش رانجات داد
the sun had parched his skin	افتاب پوست تنش را سوزانده بود
To eat an apple with the skin.	سیب را با پوست خوردن
onion skin language	زبان عملیات پایگاه داده ها که میتواند ساختار داده سلسله مراتبی را پردازش کند
Oily skin (food).	پوست ( غذای ) چرب
The skin ages intrinsically and extrinsically.	سن پوست از درون و بیرون رشد می کند.
after-effect	اثر ثانوی
to this effect	باین معنی
to the effect that	مبنی براینکه
to the effect that	دایربراینکه
to take effect	قابل اجراشدن
to take effect	مجری شدن
to come into effect	قابل اجراشدن
to this effect	ازاین قرار
effect and cause	معلول و علت
come to effect	قابل اجرا شدن
with effect from	از تاریخ ...
cause and effect	علت و معلول
after-effect	تاثیر بعدی
to come into effect	مجری شدن
by-effect	نتیجه جانبی
effect	عملی کردن معلول
by-effect	اثر جانبی
effect	اجرا کردن
effect	انجام دادن
effect	اجرا
effect	تاثیر
effect	معلول
to take effect	قانونی درست شدن
by-effect	عوارض جانبی [اثر جانبی]
by-effect	اثر فرعی
to go into effect	قابل اجرا شدن
to take effect	قابل اجرا شدن
to go into effect	کاربرد پذیر شدن
to take effect	کاربرد پذیر شدن
to go into effect	قانون شدن
to take effect	قانون شدن
to go into effect	قانونی درست شدن
effect	کارموثر اجراکردن
effect	نتیجه
effect	معنی
to say something to the effect that ...	ابراز کردن خود دایربراینکه ...
effect	اثر
to the [that] effect <adv.>	با مفهوم [معنی] کلی
What effect do you think the changes will have on you?	فکر می کنید تغییرات چه تاثیری بر شما داشته باشد؟
take effect <idiom>	قانونی درست شدن
effect	مفهوم نیت
effect	مفید
spillover effect	عوارض جانبی [اثر جانبی]
schottky effect	پدیده شوتکی
microphonic effect	اثر میکروفونی
screening effect	اثر پوششی
seebeck effect	اثر زبک
seebeck effect	پدیده زبک
shielding effect	اثر حفافتی
spillover effect	نتیجه جانبی
pinch effect	اثر فشرده سازی
secondary effect	عوارض جانبی [اثر جانبی]
macrocyclic effect	اثر درشت حلقهای
size effect	تاثیر اندازه
significant effect	اثر معنی دار
significant effect	اثر مهم
shot effect	اثر ساچمهای
shoaling effect	اثرات کم عمق
price effect	اثر قیمت
atmospheric effect	اثر جوی
schottky effect	اثر شوتکی
zeeman effect	اثر زیمان
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
pigou effect	اثر پیگو
photovoltaic effect	اثر نور- ولتی
photoelectric effect	اثر فوتوالکتریک
peltier effect	اثر پلتیه
mirror effect	اثر انعکاسی
mirror effect	اثرتقارن
monroe effect	اثر مونرو
monroe effect	اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
nephelauxetic effect	اثر نفلوکس
nephelauxetic effect	اثر انبساط ابرالکترونی
night effect	تاثیرات تغییر جریان مغناطیسی در شب
mirror effect	اثر اینهای
pincushion effect	اعوجاج بالشتکی
piston effect	اثر سنبهای
mining effect	اثر انفجاری مین
peltier effect	پدیده پلتیه
ripple through effect	نتایج یا تغییرات یا خطاهای صفحه گسترده که به عنوان نتیجه یک مقدار تغییر یافته در یک خانه فاهر میشود
ripple though effect	اثر بازدارنده
retarding effect	اثر تاخیری
restrictive effect	اثر کاهشی
restrictive effect	اثر انقباضی
redistribution effect	اثر توزیع مجدد
reactive effect	عکس العمل
ratchet effect	اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
mining effect	اثر مینی شکل ترکش مینی شکل
practice effect	اثر تمرین
ratchet effect	اثر برگشت ناپذیر
side effect	عوارض جانبی [اثر جانبی]
carry into effect	انجام دادن
carry into effect	اجرا کردن
carry into effect	واقعیت دادن
wealth effect	"اثر پیگو "
carry into effect	واقعی کردن
wealth effect	اثر ثروت
volta effect	پدیده ولتا
volta effect	اثر ولتا
unfavorable effect	اثر نامساعد
turning effect	اثر گردش
tunnel effect	پدیده تونلی
tunnel effect	اثر تونلی
torque effect	اثر ترک
zeeman effect	اثر زیمن
zeigarnik effect	پدیده زایگارنیک
special effect	جلوههایویژه
sound effect	جلوههایصوتی