Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (2 milliseconds)
English	Persian
magnetic thin film	غشاء نازک مغناطیسی
magnetic thin film	فیلم نازک مغناطیسی
Search result with all words
magnetic thin film memory	حافظه فیلم نازک مغناطیسی
Other Matches
thin film	غشای نازک
thin film	لایه نازک
thin film circuit	مدار غشایی نازک
thin film memory	حافظه غشایی نازک
magnetic film	غشاء مغناطیسی
magnetic film	لایه فیلم مغناطیسی
magnetic film memory	حافظه با فیلم مغناطیسی
magnetic film storage	ذخیره فیلم مغناطیسی
thin	رقیق کردن
thin	وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thin	پنجره نمایش داده شده تک خط
thin	روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thin	با یک فاصله کم بین دو سطح
thin	نازک
thin	بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thin	تیم متوسط
thin	لاغر
thin	نزار
thin	کم چربی
thin	کم پشت
thin	رقیق
thin	کم مایه
thin	سبک
thin	رقیق و ابکی
thin	کم جمعیت
thin	کم پشت کردن
thin	نازک شدن
thin	رقیق کردن لاغر کردن
thin	کم کردن
thin	باریک
thin	نازک کردن
thin	بطور رقیق
thin bearded	تنک ریش
out of thin air <idiom>	ازهیچ یا ازهیچ جا
thin bearded	کوسه
thick and thin	راسخ
thin board	لا
thin skinned	دارای پوست نازک
through thick and thin <idiom>	دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
wear thin <idiom>	بی ارزش شدن
into thin air <idiom>	بطور کامل
thin skinned	پوست نازک
thick and thin	در دشواری وسهولت
thick and thin	در هر حال
thin skinned	نازک نارنجی
wear thin <idiom>	به مرور زمان لاغر شدن
thin Ethernet	شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل loaxial و اتصالات BNC و محدود به چند متری میشود
as thin as a rake <idiom>	مثل نی قلیان
wafer-thin	بینهایتنازکومسطح
through thick and thin	درهمه حالی
as thin as lath <idiom>	لاغر
thin skinned	حساس
thin window display	نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
spread oneself too thin <idiom>	با یک دست چند هندوانه برداشتن
thin plate weir	سرریز لبه تیز
thin plate battery	باتری صفحه نازک
thin layer chromatography	کروماتوگرافی لایه نازک
to vanish into thin air <idiom>	آب شد و به زمین رفت
to vanish into thin air <idiom>	گم و گور شدن
skate on thin ice <idiom>	ریسک کردن
thin walled cylinder	استوانه جدار نازک
to vanish into thin air <idiom>	دود شد و به هوا رفت
It vanished into thin air.	دود شد ورفت هوا
film	پوسته
film	تاری چشم فیلم برداشتن از
film	غبار
film	فیلم سینما
film	فیلم
film	غشا
film	پرده نازک
film	فیلم عکاسی
film	سینما
Thick ( sparse , thin ) hair .	موی پرپشت ( کم پشت )
thin boards for inlaid work	لای مثلث
The guy vanished into thin air .	طرف یکدفعه غیبش زد
thin boards for inlaid work	لای بغل شیش
film recorder	ضباط فیلم
instruction film	فیلم درسی
film recorder	فیلم نگار
film reader	فیلم خوان
film evaporator	تبخیر کننده پوسته
film developer	سازنده فیلم
film cutout	فیوز پوستهای
film badge	علامت تشعشعات اتمی
film badge	برگ شناسایی فیلم
cassette film	فیلمدوربین
film resistor	مقاومت غشایی
instruction film	فیلم اموزشی
reversal film	فیلم معکوس
positive film	فیلم مثبت
oxide film	قشر اکسیدی
oxide film	لایه اکسیدی
oxidation film	قشر اکسید
negative film	فیلم منفی
gas film	لایه یا قشر گازی
x ray film	فیلم رونتگن
cartridge film	فیلمفشنگی
film disc	صفحهفیلم
acetate film	پوسته استاتی
The message of the film is that ...	پیام این فیلم این است که ...
unwatchable [film, TV] <adj.>	ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
acetate film	فیلم استاتی
roll film	فیلملولهای
sheet film	فیلمصفحهای
film star	ستارهیکفیلم- سوپراستار
lidding film	سرپوش لیوان
lidding film	کلاهک لیوان
film sprocket	پایهنگهدارفیلم
film speed	ضبطشتاب
film strip	نوار فیلم
film-strip	نوار فیلم
film-strips	نوار فیلم
film leader	سر
film leader	فیلم
film pack	جایفیلم
Make three copies of each film.	از هر فیلم سه تا کپی بکنید.
thick film circuit	مدار غشایی ضخیم
She portrays a dancer in the film.	او [زن] نقش یک رقاص [زن] را در فیلم بازی می کند.
film leader indicator	راهنمایفیلمخودکار
film rewind knob	دکمهچرخشفیلم
film guide roller	حلقهراهنمایفیلم
film rewind system	دستگاهپرگردانفیلم
film drying cabinet	مخزنخشککنندهعکس
still video film disc	سطحفلاپیدیسک
film advance mode	دکمه رد کردن فیلم
film cassette chamber	محلقرارگیریفیلم
film guide rail	ریلراهنمایفیلم
To take pictures. To photograph. To film.	عکس انداختن
It was a sI'lly boring film (movie).	فیلم لوس وخنکی بود
magnetic course	راه مغناطیسی
magnetic course	مسیر مغناطیسی
magnetic f.	میدان مغناطیسی
non magnetic	غیر مغناطیسی
magnetic	دارای نیروی مغناطیسی
magnetic	مغناطیسی
magnetic	آنچه میدان مغناطیسی مربوطه داد
magnetic	و امکان ذخیره سازی آنها را در رسانه مغناطیسی فراهم میکند
magnetic	مغناطیس
magnetic	اهنربا
magnetic	قطعه الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به میدان مغناطیسی تبدیل میکند
magnetic	مقناطیسی
magnetic	اهن ربا اهن ربایی
magnetic memory	حافظه مغناطیسی
magnetic meridian	نصف النهار مغناطیسی
magnetic meridian	نصف الانهار مغناطیسی
magnetic meridians	دوایر نیمروز معناطیسی نصف النهار مغناطیسی
magnetic moment	گشتاور مغناطیسی
magnetic microscope	میکروسکپ مغناطیسی
magnetic media	ابزارمیانی مغناطیسی
magnetic media	رسانه مغناطیسی
magnetic materials	مواد مغناطیسی
magnetic materials	اجسام مغناطیسی
magnetic loudspeaker	بلندگوی مغناطیسی
magnetic loss	تلف مغناطیسی
magnetic loading	بارگیری مغناطیسی
magnetic linkage	پیوستگی مغناطیسی
magnetic needle	عقربه مغناطیسی
magnetic noise	نویز مغناطیسی
magnetic pole	قطب مغناطیسی
magnetic polarization	پلاریزاسیون مغناطیسی
magnetic polarity	پلاریته مغناطیسی
magnetic polarity	قطبیت مغناطیسی
magnetic pick up	پیک اپ مغناطیسی
magnetic permeability	نفوذپذیری مغناطیسی
magnetic permeability	قابلیت نفوذ مغناطیسی
magnetic permeability	نفوذپذیری
magnetic permeance	مقدار هدایت مغناطیسی
magnetic poles	قطبهای مغناطیسی
magnetic potential	نیروی مغناطیس رانی
magnetic path	مسیر خطوط قوا
magnetic limit	مرز مغناطیسی
magnetic leakage	پراکندگی فوران مغناطیسی
magnetic inclination	انحراف مغناطیسی
magnetic hysteresis	هیسترزیس مغناطیسی
magnetic hum	صوت مغناطیسی
magnetic head	هد مغناطیسی
magnetic head	نوک مغناطیسی
magnetic friction	مالش مغناطیسی
magnetic force	نیروی مغناطیسی
magnetic focus	کانون مغناطیسی
magnetic flux	شار مغناطیسی
magnetic switch	کلید مغناطیسی
magnetic flux	فلوی مغناطیسی شار القاء شار مغناطیسی
magnetic flux	خط قوه
magnetic indicator	سمت نمای مغناطیسی هواپیما
magnetic indicator	سمت یاب مغناطیسی هواپیما
magnetic induction	القای مغناطیسی
magnetic leakage	پراکندگی مغناطیسی
magnetic leakage	نشت مغناطیسی
magnetic layer	لایه مغناطیسی
magnetic lag	هیسترزیس
magnetic lag	تاخیر مغناطیسی
magnetic joint	محل ضربه در میدان مغناطیسی
magnetic iron	اهن مغناطیسی
magnetic iron	مانیتیت
magnetic inspection	بازرسی مغناطیسی
magnetic ink	جوهر مغناطیسی
magnetic ink	مرکب مغناطیسی
magnetic inertia	پس ماند مغناطیسی
magnetic induction	چگالی شار مغناطیسی اندوکسیون مغناطیسی چگالی میدان مغناطیسی چگالی خطوط قوای مغناطیسی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com