Dictiornary-Farsi | main carburetor | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
main carburetor	کاربراتور اصلی


Other Matches

carburetor	کابوراتور
carburetor	سوختاما
carburetor	کربوراتور کاربوراتور
carburetor engine	موتور کاربراتوردار
atomizing carburetor	کاربراتور ذره ساز
carburetor float	شناور کاربراتور
carburetor jet	دهانه کاربراتور
carburetor tickler	پاک کننده لولههای کاربراتور
carburetor choke	ساسات
carburetor adjustment	تنظیم کاربراتور
spray carburetor	کاربراتور سوخت پاش
carburetor icing	کاهش ناگهانی دما و احتمالاایجاد بلورهای یخ در اثرکاهش فشار در لوله ونتوری
carburetor air	هوای کاربراتور
otto carburetor engine	موتور بنزینی
otto carburetor engine	اتوموتور
main	سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main	مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main	بسیار مهم
with might and main	با تمام نیرو با همه توانایی
in the main	بطور کلی
in the main	بیشتر اصلا
in the main	اساسا
main	ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main	مهم
main	با اهمیت
main	دریا
main	کامل
main	مهم تمام
main <adj.>	اصلی
main	عمده
main	نیرومند
main	بزرگ تمام
main	بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main	کامل شاه لوله
main	MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main	خط اصلی
main	مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main	ی تر راهنمایی میکند
main shaft	محور اصلی
main sewer	مجرای اصلی فاضلاب
main sewer	لوله اصلی
main spring	شاه فنر
main stage	طبقه اصلی
main memory	حافظه اصلی
main stage	عرشه اصلی
main signal	سیگنال اصلی
main stem	قسمت اصلی کانال
main topmast	دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main switch	کلید اصلی
main mast	دکل اصلی
main storage	حافظه اصلی
main storage	انباره اصلی
main stem	خط اصلی
main stem	راه اصلی جویبار
main menu	فهرست انتخاب اصلی
main oscillator	اسیلاتور اصلی
main patent	ثبت اصلی
main pipe	لوله اصلی
main members	قطعات اصلی
main pole	قطب اصلی
main port	بندر اصلی
main program	برنامه اصلی
main port	port principal
main port	,
main nozzle	شیپوره یا نازل اصلی
main menu	منوی اصلی
main sequence	رشته اصلی
main sector	بخش اصلی
main score	نمره اصلی
main sail	بادبان اصلی
main routine	روال اصلی
main regulator	تنظیم کننده محور اصلی
main radio	اطاق اصلی بی سیم ناو
main motor	موتور اصلی
main port	refrencestation : syn
main unit	واحد اصلی
main store	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main drag <idiom>	مهمترین خیابان شهر
What is the main obstacle ?	مانع اصلی چیست ؟
To wonder from the main topic.	از مطلب اصلی دور افتادن
rising main	جنبشاصلی
main wheel	چرخاصلی
main vent	منقذاصلی
main tube	تیوپاصلی
main transformer	تغییردهندهاصلی
main diagonal	قطر اصلی [ریاضی]
main color	رنگ اصلی
main memory	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main stripe	[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main color	رنگ زمینه
main stand	تکیهگاهاصلی
main stalk	ساقهاصلی
main section	قسمتاصلی
main carriage	حاملاصلی
main clauses	رجوع شود به clause independent
main clause	رجوع شود به clause independent
the main army	بخش عمده ارتش
main yard	قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main wire	سیم اصلی
main winding	سیم پیچی اصلی
main cleanout	تمیزکنندهاصلی
main duct	لولهاصلیآب
main parachute	چتراصلی
main mirror	آینهاصلی
main leg	پایهاصلی
main inlet	دهانهاصلی
main glider	غلتکاصلی
main fan	پروانهاصلی
main entrance	ورودیاصلی
main engines	موتورهایاصلی
main voltage	ولتاژ اصلی
main circuit	مدار اصلی
main battery	توپ اصلی ناو
main axis	محور اصلی
main attack	حمله اصلی
main attack	تلاش اصلی نیروها
main attack	تک اصلی
main armament	جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
main anode	اند اصلی
main battery	باطری اصلی
main beam	شاه تیر
main beam	شعاع اصلی
gas main	لوله اصلی گاز
main canal	کانال اصلی
main camshaft	میل بادامک اصلی
main cable	کابل اصلی
main busbar	شمش اصلی
main building	ساختمان اصلی
main body	عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main body	عمده قوا
main amplifier	تقویت کننده اصلی
gas main	شاه لوله گاز
fire main	لوله اب اتش نشانی
main lines	کانال اصلی
main lines	نهر مادر
main lines	نهر اصلی
main line	خط اصلی
main line	کانال اصلی
main line	نهر مادر
main line	نهر اصلی
water main	لوله هادی اب
main lines	خط اصلی
main road	جاده اصلی
coup de main	حمله ناگهانی با تمام قوا
collecting main	شبکه دریافت
collecting main	شبکه جمع کننده
blast main	لوله دم
main roads	راه اصلی
main roads	جاده اصلی
main road	راه اصلی
water main	شاه لوله اب
main effort	تلاش اصلی
main current	اتصال سری
main deck	عرشه اصلی ناو
main field	میدان اصلی
main deck	پل اصلی
main discharge	تخلیه اصلی
main distribution	مقسم اصلی
main door	در اصلی
main drain	زهکش اصلی
main electrode	الکترود اصلی
main feed	تغذیه اصلی
main exciter	محرک اصلی
main office	مرکز اصلی
main exchange	مرکز اصلی
main drain	پمپ اصلی خن ناو
main effort	تلاش اصلی نیروها
main direction	جهت اصلی
main fire	سیستم اصلی اتش
main fire	سیستم تیراندازی اصلی
main column	ستون اصلی
main coil	بوبین اصلی
main gap	فاصله تخلیه اصلی
main coil	سیم پیچ اصلی
main guard	پست نگهبانی اصلی
main guard	نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
main shaft	میل چرخ
main current	جریان اصلی
main connection	اتصال اصلی
main gap	شکاف اصلی
main contact	کنتاکت اصلی
main contractor	پیمانکاردست اول
main contractor	مقاطعه کار اصلی
main fuse	فیوز اصلی
main frame	کامپیوتر بزرگ
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
What does Main Street think of this policy?	بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
main supply pipe	لولهمنبعاصلی
main drive motor	موتور محرکه اصلی
main junction box	جعبهمستقیم
main line program	بخشی از یک برنامه که ترتیب اجرای سایر واحدهای موجوددر برنامه را کنترل میکند
the main diagonal of a matrix	قطر اصلی یک ماتریس [ریاضی]
Take me to the main railway station!	مرا به ایستگاه اصلی راه آهن برسانید.
deviate from the main subject	از موضوع خارج شدن
main quantum number	عدد کوانتومی اصلی
main scope tube	مجرایاصلیهدف
main circuit vent	چرخهاصلیهواکش
main circuit breaker	قطبمداراصلی