English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
main center office مرکز اصلی ارتباطات
Other Matches
main office مرکز اصلی
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
office مسئولیت احرازمقام
office مقام
office شغل
office اطاق
office کامپیوتر کوچک
office مناسب برای استفاده در شرکت
office استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
office اتاق یا ساختمانی که شرکتی کار میکند یا کار تجاری انجام میشود
office اشتغال
office کار وفیفه
office خدمت
office اطاق دفتر
office شغل عمومی
office محل کار
office اداره
office منصب
office دفتر
office دفتر کار
office وفیفه
in office در دفتر
to i. anyone with an office به کسی منصب دادن
office محل کار اداره
to r. any one in an office کسی رادوباره به منصبی گماشتن
Near our office . نزدیک اداره ما
little office نماز مخصوص حضرت مریم
stationery office اداره انتشارات پارلمانی ورسمی
subhome office شعبه اصلی یک اداره
Where is the booking office? باجه بلیت فروشی کجاست؟
site office دفتر مشاوراملاک
site office دفتر ساختمانی
removal from office عزل
subhome office شعبه دفتر اصلی
tenure of office تصدی
central office دفتر مرکزی
central office تلکس و تلگراف
office-holder کارمند دولت
office-holder صاحب منصب دولت
to solicit an office درخواست ازیک شرکت
lawyer's office دفتر وکالت
ticket office باجه
ticket office محل فروش بلیت
lawyer's office دارالوکاله
the foreign office وزارت خارجه
tenure of office زمامداری
central office مرکز تلفن
office-holder دیوان گر
booking office باجه رزرو بلیت
Where is the post office? پستخانه کجاست؟
Where is the booking office? باجه رزرو بلیت کجاست؟
Where is the ticket office? باجه بلیت فروشی کجاست؟
exchange office مرکز تلفن خودکار
information office دفتر اطلاعات
government office اداره دولتی
the relevant office اداره مسیول
office grapevine سخن چینی [در دفتری یا شرکتی]
ticket office باجه بلیت فروشی
booking office باجه فروش بلیت
A new government wI'll take office . حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
ticket office باجه فروش بلیت
office-holder دیوان سالار
office-holders صاحب منصب دولت
office-holders صاحب مقام
office-holders دیوان سالار
office-holders دیوان گر
office tower برجکارهایاداری
booking office گیشهفروشبلیط
placement office موسسهکاریابیبرایفارغالتحصیلان
sorting office مکانیکهدرآننامهها بستههاو....باتوجهبهآدرسگیرندهدستهبندیمیشوند
Outside office hours. خارج از وقت اداری
To assume office . عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
office-holder صاحب مقام
jack in office ادم باد درسرکه تازه بمقام
head office دفتر مرکزی
head office اداره مرکزی
governor's office فرمانداری
good office مساعی جمیله
job office دفتر کارگاه
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
office boy پیشخدمت
office boy فراش
office building ساختمان اداری
labour office اداره کارگزینی
office computer کامپیوتر اداری
finance office اداره دارایی
office attorney وکیل دفتر
holy office جامعه راهبان ومومنین
jack in office رسیده است
investiture with an office برگماری بکار
investiture with an office اعطای منصب
notary office محضر
intermediate office مرکز میانی
intelligence office دفتر اطلاعات
intelligence office دفتر راهنمایی
notary office دفتر اسناد رسمی دفتر خانه
inquiry office دفتر اطلاعات
inquiry office اداره خبر گیری
india office اداره امورهندوستان
india office وزارت هند
office bearer بعدا پرسیده شود
office copy رونوشت مصدق
office hours ساعات اداری
office work کار اداری
paperless office اداره بی کاغذ
war office وزارت جنگ
patent office اداره ثبت اختراعات
land office اداره املاک وثبت اراضی
period of office دوره تصدی
police office کلانتری
police office پاسگاه پلیس
printing office چاپخانه
purchasing office قسمت خرید
purchasing office دفتر خرید
record office اداره بایگانی کل
office of the future ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
office of the future ادارهای که استفاده گستردهای از کامپیوتر
office of records دفتر بایگانی
engineering office دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
engineering office دفتر مهندسی
end office شعبه جز
end office دفتر انتهایی
electronic office محل تجهیزات الکترونیکی دفتر الکترونیکی
office hours ساعات کار
during his tenure of office درمدت تصدی او
office manager رئیس اداره
drawing office دفتر طراحی
drawing office دفتر نقشه کشی
office manager رئیس دفتر
registered office اقامتگاه قانونی شرکت
box office گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
office-holders کارمند دولت
cash office صندوق
Home Office وزارت داخله
census office اداره امار و ثبت احوال
Home Office وزارت کشور
office automation خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
Foreign Office وزارت امور خارجه
post office محل ذخیره اصلی پیام ها برای کاربران شبکه محلی
box office باجه بلیط فروشی
post office پستخانه
post office اداره مرکزی پست
office chair صندلی اداری
branch office شعبه
branch office دفتر شعبه
automated office دفتر خودکار
audit office اداره حسابرسی
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
office chair مبل اداری
cash office دایره صندوق
office of records بایگانی یا دفتراسناد و مدارک
census office دایره سجل و احوال
registry office اداره ثبت
register office اداره ثبت احوال
audit office دفتر حسابرسی
main بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
in the main بیشتر اصلا
in the main اساسا
main عمده
main با اهمیت
main دریا
main کامل
main مهم تمام
main <adj.> اصلی
with might and main با تمام نیرو با همه توانایی
main مهم
main نیرومند
in the main بطور کلی
main مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main خط اصلی
main کامل شاه لوله
main بزرگ تمام
main ی تر راهنمایی میکند
main ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main بسیار مهم
main سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
natary public's office محضر
army post office شعبه پستی نیروی زمینی
command issuing office دفترتوزیع دستورالعملهای یکان
command issuing office دفتر توزیع فرامین یکان
general posr office اداره مرکزی پست در لندن
civil status office دفتر سجل و احوال
Where is the nearest exchange office? نزدیکترین صرافی کجاست؟
central telegraph office مرکز تلگراف اصلی
vehicle registration office اداره راهنمایی و رانندگی
army post office پستخانه نیروی زمینی
joint petroleum office دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
telephone central office مرکز تلفن خودکار
lost property office دفتر اشیای گم شده
office information system سیستم اطلاعات اداری
notary public's office دفتر اسناد رسمی
notary public office اسنادرسمی
office of the public prosecutor دادسرا
post office order چک یا حواله پستی
public prosecutor's office دادسرا
administrative contracting office دفتر استخدام کارگزینی
land office business کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
administrative contracting office دفتراداری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com