English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
main door در اصلی
Other Matches
door to door selling فروش کالا بصورت دوره گردی
with might and main با تمام نیرو با همه توانایی
main بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main خط اصلی
main کامل شاه لوله
main بزرگ تمام
main MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main ی تر راهنمایی میکند
main ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main بسیار مهم
in the main بطور کلی
in the main اساسا
in the main بیشتر اصلا
main مهم
main عمده
main نیرومند
main <adj.> اصلی
main مهم تمام
main کامل
main دریا
main با اهمیت
at the door دم در
is these a at the door ایاکسی هم درهست
next door [to] <adv.> جنبی
He is next door. او [مرد] نزد همسایه است.
behind the door پشت در
door way جای در
door way راهرو
door way مدخل
next door [to] <adv.> پهلویی
next door [to] <adv.> همسایه ای
next door جنب این خانه
next door to تقریبا
next door to نزدیک
next door to غریب
door-to-door خانه به خانه
door to door خانه به خانه
next door خانه پهلویی
out door بیرون
out door بیرونی
door راهرو
out of door در هوای ازاد
out of door فضای ازاد
out of door خارج ازمنزل
out door صحرایی در هوای ازاد انجام شده
There is somebody at the door . یک کسی دم در است
door درب
door در
main drain زهکش اصلی
main discharge تخلیه اصلی
main distribution مقسم اصلی
main frame کامپیوتر بزرگ
main fire سیستم اصلی اتش
main field میدان اصلی
main feed تغذیه اصلی
main exciter محرک اصلی
main office مرکز اصلی
main exchange مرکز اصلی
main electrode الکترود اصلی
main effort تلاش اصلی نیروها
main effort تلاش اصلی
main deck پل اصلی
main fire سیستم تیراندازی اصلی
main drain پمپ اصلی خن ناو
main direction جهت اصلی
main cable کابل اصلی
main busbar شمش اصلی
main building ساختمان اصلی
main body عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main body عمده قوا
main beam شعاع اصلی
main beam شاه تیر
main battery باطری اصلی
main battery توپ اصلی ناو
main axis محور اصلی
main camshaft میل بادامک اصلی
main canal کانال اصلی
main carburetor کاربراتور اصلی
main current اتصال سری
main current جریان اصلی
main contractor پیمانکاردست اول
main contractor مقاطعه کار اصلی
main contact کنتاکت اصلی
main connection اتصال اصلی
main column ستون اصلی
main coil بوبین اصلی
main coil سیم پیچ اصلی
main circuit مدار اصلی
main attack حمله اصلی
main fuse فیوز اصلی
the main army بخش عمده ارتش
main stem قسمت اصلی کانال
main stage عرشه اصلی
main spring شاه فنر
main signal سیگنال اصلی
main shaft محور اصلی
main shaft میل چرخ
main sewer مجرای اصلی فاضلاب
main sewer لوله اصلی
main sequence رشته اصلی
main sector بخش اصلی
main stem راه اصلی جویبار
main stem خط اصلی
main storage انباره اصلی
main yard قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main wire سیم اصلی
main winding سیم پیچی اصلی
main voltage ولتاژ اصلی
main topmast دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main switch کلید اصلی
main clause رجوع شود به clause independent
main clauses رجوع شود به clause independent
main storage حافظه اصلی
main score نمره اصلی
main sail بادبان اصلی
main routine روال اصلی
main motor موتور اصلی
main menu منوی اصلی
main menu فهرست انتخاب اصلی
main memory حافظه اصلی
main members قطعات اصلی
main mast دکل اصلی
main guard نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
main guard پست نگهبانی اصلی
main gap فاصله تخلیه اصلی
main nozzle شیپوره یا نازل اصلی
main oscillator اسیلاتور اصلی
main patent ثبت اصلی
main regulator تنظیم کننده محور اصلی
main radio اطاق اصلی بی سیم ناو
main program برنامه اصلی
main port port principal
main port refrencestation : syn
main port ,
main port بندر اصلی
main pole قطب اصلی
main pipe لوله اصلی
main gap شکاف اصلی
main roads راه اصلی
main line خط اصلی
main line کانال اصلی
main line نهر مادر
main line نهر اصلی
main stripe [خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main color رنگ زمینه
main color رنگ اصلی
main diagonal قطر اصلی [ریاضی]
main drag <idiom> مهمترین خیابان شهر
collecting main شبکه دریافت
What is the main obstacle ? مانع اصلی چیست ؟
To wonder from the main topic. از مطلب اصلی دور افتادن
water main لوله هادی اب
main deck عرشه اصلی ناو
main lines نهر اصلی
main lines نهر مادر
main lines کانال اصلی
main stage طبقه اصلی
main roads جاده اصلی
main road راه اصلی
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
blast main لوله دم
main memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
collecting main شبکه جمع کننده
coup de main حمله ناگهانی با تمام قوا
main road جاده اصلی
main lines خط اصلی
rising main جنبشاصلی
main attack تلاش اصلی نیروها
main wheel چرخاصلی
main glider غلتکاصلی
main inlet دهانهاصلی
main leg پایهاصلی
main mirror آینهاصلی
gas main لوله اصلی گاز
gas main شاه لوله گاز
main parachute چتراصلی
water main شاه لوله اب
main entrance ورودیاصلی
main engines موتورهایاصلی
main attack تک اصلی
main armament جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
main amplifier تقویت کننده اصلی
main unit واحد اصلی
main carriage حاملاصلی
main cleanout تمیزکنندهاصلی
main duct لولهاصلیآب
main fan پروانهاصلی
main section قسمتاصلی
main tube تیوپاصلی
fire main لوله اب اتش نشانی
main transformer تغییردهندهاصلی
main anode اند اصلی
main vent منقذاصلی
main stand تکیهگاهاصلی
main stalk ساقهاصلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com