English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
main drain زهکش اصلی
main drain پمپ اصلی خن ناو
Other Matches
drain تخلیه کردن
drain زیر اب
drain خشک انداختن
drain کشیدن زهکش
drain یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
down the drain <idiom> گم شدن
drain زه کشی کردن
drain خالی کردن اب
drain جریان دادن
drain تهی شدن
drain زهکش
drain ابگذر
drain زهکش فاضل اب
drain اب کشیدن از
drain زهکشی کردن
drain زیراب
drain زیر اب زدن
drain کشیدن
drain table میز قطران
drain without pipe زهکشی بدون لوله
drain pipe لوله زهکشی
air drain گربه رو
drain plug پیچ تخلیه
drain pipe لوله
drain openings درز زهکشی
drain joints درز زهکشی
drain joints فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
drain cleaner ابزاریکه کف زهکشها را تمیزمیکند
drain cock لوله تخلیه
collecting drain زهکش
air drain در روگاز
air drain ناه کش
french drain زهکش خشکه چینی
toe drain زهکش پایه
tide drain زهکشی کردن با لوله
tail drain نهرچه ابهای مازاد
tail drain نهر زهکش
concrete drain راهآببتون
drain hose شلنگآبکثیف
It went down the drain . It was frttered away. سگ خور شد
floor drain آبگذرکف
joint drain زهکش عمودی
drain tile آجرآبگذر
collector drain زهکش اصلی
brain drain فرار مغزها
brain drain فرارمغزها
oil drain plug توپی تخلیه روغن
It is money down the drain (gone to blazes). این دیگه پول دور ریختن است
surface water drain سطحآبگذر
field drain pipe لوله زهکشی
dry stone drain زهکش خشکه چینی
drain embankment of dam خاکریزی زهکش سد
oil drain cock شیر تخلیه روغن
with might and main با تمام نیرو با همه توانایی
in the main بیشتر اصلا
in the main اساسا
main ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
in the main بطور کلی
main مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main خط اصلی
main کامل شاه لوله
main بزرگ تمام
main کامل
main مهم
main ی تر راهنمایی میکند
main سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main با اهمیت
main نیرومند
main عمده
main <adj.> اصلی
main مهم تمام
main دریا
main بسیار مهم
main مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main storage حافظه اصلی
main unit واحد اصلی
main stage عرشه اصلی
main stem قسمت اصلی کانال
main stem راه اصلی جویبار
main motor موتور اصلی
main stem خط اصلی
main storage انباره اصلی
main switch کلید اصلی
main topmast دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main voltage ولتاژ اصلی
main stage طبقه اصلی
main spring شاه فنر
main routine روال اصلی
main oscillator اسیلاتور اصلی
main regulator تنظیم کننده محور اصلی
main patent ثبت اصلی
main pole قطب اصلی
main radio اطاق اصلی بی سیم ناو
main port بندر اصلی
main port ,
main port refrencestation : syn
main nozzle شیپوره یا نازل اصلی
main program برنامه اصلی
main signal سیگنال اصلی
main shaft محور اصلی
main shaft میل چرخ
main sewer مجرای اصلی فاضلاب
main pipe لوله اصلی
main sewer لوله اصلی
main sequence رشته اصلی
main sector بخش اصلی
main score نمره اصلی
main sail بادبان اصلی
main port port principal
main winding سیم پیچی اصلی
main wire سیم اصلی
main vent منقذاصلی
main wheel چرخاصلی
main color رنگ اصلی
rising main جنبشاصلی
To wonder from the main topic. از مطلب اصلی دور افتادن
What is the main obstacle ? مانع اصلی چیست ؟
main drag <idiom> مهمترین خیابان شهر
main diagonal قطر اصلی [ریاضی]
main color رنگ زمینه
main stripe [خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main store حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main tube تیوپاصلی
main transformer تغییردهندهاصلی
main stand تکیهگاهاصلی
main yard قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
the main army بخش عمده ارتش
main clause رجوع شود به clause independent
main clauses رجوع شود به clause independent
main carriage حاملاصلی
main cleanout تمیزکنندهاصلی
main duct لولهاصلیآب
main engines موتورهایاصلی
main entrance ورودیاصلی
main fan پروانهاصلی
main glider غلتکاصلی
main inlet دهانهاصلی
main leg پایهاصلی
main mirror آینهاصلی
main parachute چتراصلی
main section قسمتاصلی
main stalk ساقهاصلی
main column ستون اصلی
water main لوله هادی اب
main beam شاه تیر
main battery باطری اصلی
main battery توپ اصلی ناو
main axis محور اصلی
main attack حمله اصلی
main attack تلاش اصلی نیروها
main attack تک اصلی
main armament جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
main beam شعاع اصلی
main body عمده قوا
main body عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main coil بوبین اصلی
main coil سیم پیچ اصلی
main circuit مدار اصلی
main carburetor کاربراتور اصلی
main canal کانال اصلی
main camshaft میل بادامک اصلی
main cable کابل اصلی
main busbar شمش اصلی
main building ساختمان اصلی
main anode اند اصلی
main amplifier تقویت کننده اصلی
main road جاده اصلی
main lines خط اصلی
main lines کانال اصلی
main lines نهر مادر
main lines نهر اصلی
main line خط اصلی
main line کانال اصلی
main line نهر مادر
main road راه اصلی
main roads جاده اصلی
gas main لوله اصلی گاز
gas main شاه لوله گاز
fire main لوله اب اتش نشانی
coup de main حمله ناگهانی با تمام قوا
water main شاه لوله اب
collecting main شبکه دریافت
collecting main شبکه جمع کننده
blast main لوله دم
main roads راه اصلی
main line نهر اصلی
main connection اتصال اصلی
main feed تغذیه اصلی
main deck عرشه اصلی ناو
main direction جهت اصلی
main discharge تخلیه اصلی
main distribution مقسم اصلی
main door در اصلی
main effort تلاش اصلی
main effort تلاش اصلی نیروها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com