Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
main frame
کامپیوتر بزرگ
Search result with all words
micro to main frame
پیوند ریزکامپیوتر و کامپیوتربزرگ
Other Matches
frame up
دسیسه
frame
سازه
frame
باربست
frame
قواره
frame
چهارچوب
frame
شاسی
frame
صحنه
frame
پاپوش درست کردن
frame
بدن
frame
چهارچوب تنه
frame
ساختمان
frame
منطق اسکلت
frame
قاب کادر
frame
دنده عرضی
K-frame
قاببصورتحرفk
frame-up
توط ئه
frame-up
پرونده سازی
frame
قاب کردن
frame
1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
frame
بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
frame
خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
frame
و مرز اطراف فضای پنجره
frame
کنترل هایی
frame
هیکل حالت موقتی
frame
استاتور استخوان بندی
frame
قاب چارچوب کمان
frame
فریم
frame
کالبد
frame
قاعده
frame
فرمول
frame
بیان کردن
to frame someone
پاپوش درست کردن برای کسی
frame up
دوز وکلک
frame up
توط ئه
ox frame
قابی که گوشههای چلیپایی دارد
saw frame
کمان اره
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
to frame someone
کسی بیگناه را متهم کردن
frame
تنه
frame
قاب
frame
چارچوب
frame
قاب کردن قاب گرفتن
frame
چارچوب گرفتن طرح کردن
frame
قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
frame
تنظیم کردن
frame of hachsaw
کلاف اره چکی
frame of hachsaw
کمان اره چکی
frame partition
تیغه تیرپایهای
roller frame
قالبدورانی
sash frame
حمایلقاب
sill of frame
آستانهقاب
vertical frame
قالبعمودی
frame of an apparatus
شاسی
track frame
قالبشیار
frame house
خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
frame partition
جداگر سازه دار
timber frame
قالبچوبی
frame of mind
حالتذهنیفرد
magnet frame
یوغ اهنربایی
machine frame
چارچوب دستگاه
to frame an answer
پاسخی را طرح کردن
web frame
قالبشبکهای
full frame
قاب کامل
frame work
چهارچوب
warping frame
قالبپیچنده
frame partition
تیغه قالبی
walking frame
قالبچهارپا
climbing frame
وسیلهایمخصوصبازیکودکان
portal frame
قالبدرگاهی
overhead frame
قالببالایسر
two light frame
پنجره دو قلو
to connect to frame
اتصال به بدنه
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
spinning frame
چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
provisional frame
ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
plan frame
چارچوب برنامه
piling frame
داربست
picture frame
قاب عکس
page frame
قاب صفحه
page frame
قالب صفحه
pack frame
کوله پشتی زین دار
open frame
هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
mirror frame
جعبه اینه
two light frame
پنجره دوچشمه
cold frame
سرما دورکن
metal frame
قالبفلزی
space frame
قاب سه بعدی
wire frame
قالبفلزی
head of frame
سرقاب
frame stile
قالبنردبانی
frame push
اهرم فشاردهنده
reference frame
دستگاه مقایسهای
burner frame
سوخت
burner frame
قالب
adjustable frame
چهارچوب قابل تنظیم
time frame
مدت لازم
time frame
چارچوب زمانی
freeze-frame
قاب ایستا
freeze-frame
قاب ایستایی
mast frame
قاب چهارگوش
frame frequency
بسامد صحنه
frame of reference
چهارچوب داوری
frame-ups
پرونده سازی
frame-ups
توط ئه
base frame
چهارچوب زیر دستگاهها
bar frame
تیرک قاب
door-frame
چارچوب در
box-frame
قاب صندوقی
window-frame
قاب پنجره
window frame
قاب پنجره
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
warp frame
قاب چله
frame agreement
توافق اولیه
c frame press
پرس با قالب "سی " شکل
frame antenna
انتن چارگوش
door frame
چارچوب در
distribution frame
مقسم
crane frame
چارچوب جرثقیل
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
chassis frame
چارچوب شاسی
casement frame
قاب بازشو
beacon frame
فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
belt frame
اسکلت محیطی بدنه هواپیما
wood frame construction
ساختمان با استخوانبندی چوبی
wire frame model
نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
intermediate distribution frame
مقسم میانی
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
track roller frame
قالبگردندهشیاردار
swing frame grinder
دستگاه سنگ زنی نوسان دار
gap frame press
پرس "سی " شکل
middle rial of door frame
قیدچه
locomotive frame drilling machine
دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
frame of mind (good or bad)
<idiom>
double frame hobbing machine
دستگاه فرز غلطکی با قاب دوبل
top and bottom rail of door frame
پاسار
main
ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main
مهم
main
ی تر راهنمایی میکند
in the main
بیشتر اصلا
in the main
اساسا
in the main
بطور کلی
main
بسیار مهم
main
مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main
با اهمیت
main
دریا
main
بزرگ تمام
main
کامل شاه لوله
with might and main
با تمام نیرو با همه توانایی
main
خط اصلی
main
مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main
بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main
MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main
نیرومند
main
کامل
main
عمده
main
<adj.>
اصلی
main
مهم تمام
main stage
عرشه اصلی
main stem
راه اصلی جویبار
main cleanout
تمیزکنندهاصلی
main storage
حافظه اصلی
main storage
انباره اصلی
main stem
خط اصلی
main unit
واحد اصلی
main voltage
ولتاژ اصلی
main stem
قسمت اصلی کانال
main wire
سیم اصلی
main yard
قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main diagonal
قطر اصلی
[ریاضی]
main winding
سیم پیچی اصلی
main topmast
دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
the main army
بخش عمده ارتش
main wheel
چرخاصلی
main transformer
تغییردهندهاصلی
main tube
تیوپاصلی
main vent
منقذاصلی
main store
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
rising main
جنبشاصلی
main memory
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
To wonder from the main topic.
از مطلب اصلی دور افتادن
What is the main obstacle ?
مانع اصلی چیست ؟
main drag
<idiom>
مهمترین خیابان شهر
main stripe
[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main color
رنگ زمینه
main stand
تکیهگاهاصلی
main stalk
ساقهاصلی
main section
قسمتاصلی
main clause
رجوع شود به clause independent
main clauses
رجوع شود به clause independent
main store
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
main carriage
حاملاصلی
main memory
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
main duct
لولهاصلیآب
main engines
موتورهایاصلی
main entrance
ورودیاصلی
main fan
پروانهاصلی
main glider
غلتکاصلی
main inlet
دهانهاصلی
main leg
پایهاصلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com