Dictiornary-Farsi | main members | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
main members	قطعات اصلی


Other Matches

members	شعبه
members	جزء ساختمانی
members	عنصر
members	1- یک شی در صفحه کتاب چند رسانهای . 2-رکورد یا موضوع مشخص در یک فیلد
members	جز
members	اندام
members	عضو
members	کارمند
members	شعبه بخش
members	جزء
members	قطعه
members	پار
members	پاره
stiffening members	اعضای صلب کننده
senior members	اعضای بالارتبه یا ارشد
Members of Parliament	وکیل مجلس
Members of Parliament	نماینده مجلس
majority of the members	اکثریت اعضا
members bill	member
private members' bills	طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
All members are entitled to use the swimming pool.	همه اعضاء حق دارند از استخر شنا استفاده نمایند
main	ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main	ی تر راهنمایی میکند
main	مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main	MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main	بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main	سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main	مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main	بسیار مهم
in the main	بطور کلی
in the main	اساسا
in the main	بیشتر اصلا
with might and main	با تمام نیرو با همه توانایی
main	خط اصلی
main	کامل شاه لوله
main	بزرگ تمام
main	کامل
main	دریا
main	نیرومند
main	با اهمیت
main <adj.>	اصلی
main	عمده
main	مهم تمام
main	مهم
main sewer	مجرای اصلی فاضلاب
main sewer	لوله اصلی
main sequence	رشته اصلی
main shaft	محور اصلی
main signal	سیگنال اصلی
main spring	شاه فنر
main shaft	میل چرخ
main stage	عرشه اصلی
main switch	کلید اصلی
main storage	حافظه اصلی
main storage	انباره اصلی
main mast	دکل اصلی
main stage	طبقه اصلی
main stem	خط اصلی
main stem	راه اصلی جویبار
main stem	قسمت اصلی کانال
main topmast	دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main sector	بخش اصلی
main pole	قطب اصلی
main pipe	لوله اصلی
main patent	ثبت اصلی
main oscillator	اسیلاتور اصلی
main nozzle	شیپوره یا نازل اصلی
main motor	موتور اصلی
main menu	منوی اصلی
main menu	فهرست انتخاب اصلی
main port	بندر اصلی
main port	,
main score	نمره اصلی
main sail	بادبان اصلی
main routine	روال اصلی
main regulator	تنظیم کننده محور اصلی
main radio	اطاق اصلی بی سیم ناو
main program	برنامه اصلی
main port	port principal
main port	refrencestation : syn
main memory	حافظه اصلی
main diagonal	قطر اصلی [ریاضی]
main drag <idiom>	مهمترین خیابان شهر
What is the main obstacle ?	مانع اصلی چیست ؟
To wonder from the main topic.	از مطلب اصلی دور افتادن
rising main	جنبشاصلی
main wheel	چرخاصلی
main tube	تیوپاصلی
main transformer	تغییردهندهاصلی
main color	رنگ اصلی
main color	رنگ زمینه
main store	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main memory	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main stripe	[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main stand	تکیهگاهاصلی
main stalk	ساقهاصلی
main section	قسمتاصلی
main carriage	حاملاصلی
main clauses	رجوع شود به clause independent
main clause	رجوع شود به clause independent
the main army	بخش عمده ارتش
main yard	قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main wire	سیم اصلی
main winding	سیم پیچی اصلی
main voltage	ولتاژ اصلی
main cleanout	تمیزکنندهاصلی
main duct	لولهاصلیآب
main parachute	چتراصلی
main mirror	آینهاصلی
main leg	پایهاصلی
main inlet	دهانهاصلی
main glider	غلتکاصلی
main fan	پروانهاصلی
main entrance	ورودیاصلی
main engines	موتورهایاصلی
main unit	واحد اصلی
gas main	شاه لوله گاز
main beam	شاه تیر
main beam	شعاع اصلی
main body	عمده قوا
main body	عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main building	ساختمان اصلی
main busbar	شمش اصلی
main cable	کابل اصلی
main camshaft	میل بادامک اصلی
main canal	کانال اصلی
main carburetor	کاربراتور اصلی
main fuse	فیوز اصلی
main circuit	مدار اصلی
main road	جاده اصلی
main lines	خط اصلی
main lines	کانال اصلی
main lines	نهر مادر
main battery	باطری اصلی
main road	راه اصلی
main battery	توپ اصلی ناو
fire main	لوله اب اتش نشانی
coup de main	حمله ناگهانی با تمام قوا
collecting main	شبکه دریافت
gas main	لوله اصلی گاز
collecting main	شبکه جمع کننده
blast main	لوله دم
main amplifier	تقویت کننده اصلی
main roads	راه اصلی
main anode	اند اصلی
main armament	جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
main attack	تک اصلی
main attack	تلاش اصلی نیروها
main attack	حمله اصلی
main axis	محور اصلی
main roads	جاده اصلی
main coil	سیم پیچ اصلی
main coil	بوبین اصلی
main electrode	الکترود اصلی
main feed	تغذیه اصلی
main exciter	محرک اصلی
main office	مرکز اصلی
water main	لوله هادی اب
main effort	تلاش اصلی نیروها
main effort	تلاش اصلی
main line	نهر اصلی
main exchange	مرکز اصلی
main field	میدان اصلی
main fire	سیستم اصلی اتش
water main	شاه لوله اب
main guard	نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
main guard	پست نگهبانی اصلی
main gap	فاصله تخلیه اصلی
main gap	شکاف اصلی
main vent	منقذاصلی
main frame	کامپیوتر بزرگ
main fire	سیستم تیراندازی اصلی
main line	نهر مادر
main drain	پمپ اصلی خن ناو
main column	ستون اصلی
main contact	کنتاکت اصلی
main deck	عرشه اصلی ناو
main current	اتصال سری
main contractor	مقاطعه کار اصلی
main current	جریان اصلی
main line	خط اصلی
main deck	پل اصلی
main lines	نهر اصلی
main line	کانال اصلی
main connection	اتصال اصلی
main drain	زهکش اصلی
main door	در اصلی
main contractor	پیمانکاردست اول
main distribution	مقسم اصلی
main discharge	تخلیه اصلی
main direction	جهت اصلی
main supply pipe	لولهمنبعاصلی
deviate from the main subject	از موضوع خارج شدن
main center office	مرکز اصلی ارتباطات
What does Main Street think of this policy?	بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
main line program	بخشی از یک برنامه که ترتیب اجرای سایر واحدهای موجوددر برنامه را کنترل میکند
the main diagonal of a matrix	قطر اصلی یک ماتریس [ریاضی]
Take me to the main railway station!	مرا به ایستگاه اصلی راه آهن برسانید.