Dictiornary-Farsi | main motion | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
main motion [at a party conference etc.]	دادخواست اصلی [در همایش حزبی و غیره]


Other Matches

motion	اشاره کردن
motion	طرح دادن
motion	پیشنهادکردن
motion	پیشنهاد
motion	جنب وجوش
motion	حرکت
motion	تکان
motion	جنبش
retrograde motion	حرکت رجعی
compound motion	حرکت مرکب
compound motion	حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
conrotatory motion	چرخش همسو
constant of motion	ثابت حرکت
relative motion	حرکت نسبی
rotary motion	حرکت دایرهای
circular motion	حرکت گردشی
circular motion	حرکت دایرهای
circular motion	حرکت مستدیر
rotational motion	حرکت چرخشی
sampling in motion	نمونه برداری در حال انتقال
ballistic motion	حرکت پرتابی
simple motion	حرکت ساده در خط مستقیم یادایره یا مارپیچ
set in motion	راه انداختن
apparent motion	حرکت فاهری
disrotatory motion	چرخش ناهمسو
drift motion	حرکت سوقی
equations of motion	معادلات حرکت
motion analysis	تجزیه حرکت
motion study	حرکت پژوهی
motion study	مطالعه ی حرکت
motion study	تحرک سنجی
nonliner motion	حرکت غیرخطی
oscillating motion	حرکت نوسانی
oscillatory motion	جنبش تاب وار
oscillatory motion	نوسان
perpetual motion	حرکت دائم
harmonic motion	حرکت هماهنگ
harmonic motion	اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
harmonic motion	الحان مرکب
polar motion	وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
proper motion	حرکت خاص
forward motion	جنبش پیشرو
range of motion	دامنه حرکت
motion analysis	تحلیل حرکات
motion pictures	سینما
wave motion	حرکت موج
wave motion	انتشار موج
slow motion	کند
slow motion	کند جنبی
slow motion	حرکت کند
slow motion	کند نمایی
slow-motion	برپیچسرخورنده
To set in motion.	بحرکت ؟ رآوردن
to decide on a motion	در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
to carry a motion	پیشنهادی را اجرا کردن
motion [politic]	پیشنهاد
motion picture	سینما
equation of motion	معادله حرکت [فیزیک]
wave motion	حرکت موجی
vortex motion	حرکت گردابی
vibrational motion	حرکت راتعاشی
to set in motion	بجریان انداختن به جنبش اوردن
to make a motion	اشاره کردن
to make a motion	پیشنهاد کردن بر ان شدن
to put in motion	در جنبش دراوردن
to put in motion	بحرکت در اوردن
to put in motion	بکار انداختن
to put in motion	راه انداختن
to set in motion	راه انداختن
transitional motion	حرکت انتقالی
helicoidal motion	حرکت پیچی یا مارپیچی
upward motion	حرکت رو به بالا
uniform motion	حرکت متشابه
translational motion	حرکت انتقالی
horizontal motion lock	دستهتنظیمافقی
newton's laws of motion	قوانین نیوتون
newton's laws of motion	قوانین حرکت نیوتن
lagrange's equations of motion	معادلات حرکت لاگرانژ
slow motion picture	تصویر با حرکت اهسته
damped harmonic motion	حرکت هماهنگ میرا
to carry a motion by acclamation	درخواستی [رأیی] را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
laws of motion of capitalism	قوانین حرکت سرمایه داری
hamilton's equations of motion	معادلات هامیلتونی حرکت معادلات حرکت هامیلتونی معادلات بندادی حرکت
time and motion study	بررسی زمان و حرکت
perpetual motion machine	ماشین با حرکت دائم
perpetual motion machine	ماشین خودکار دائمی
simple harmonic motion	حرکت نوسانی ساده
simple harmonic motion	حرکت هماهنگ ساده
newton's laws of motion	قوانین حرکت نیوتون
steady state wave motion	حرکت موجی پایا
transmission of the rotary motion to the rotor	ناقلحرکتدواریبهقسمتگردندهماشین
To get things moving. To set the wheels in motion.	کارها راراه انداختن
main	بزرگ تمام
main	مهم
main	ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
with might and main	با تمام نیرو با همه توانایی
main	کامل شاه لوله
main	خط اصلی
in the main	بیشتر اصلا
in the main	اساسا
main	بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main	سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
in the main	بطور کلی
main	بسیار مهم
main	مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main	ی تر راهنمایی میکند
main	مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main	MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main <adj.>	اصلی
main	با اهمیت
main	عمده
main	نیرومند
main	کامل
main	مهم تمام
main	دریا
main roads	جاده اصلی
gas main	لوله اصلی گاز
main road	راه اصلی
main road	جاده اصلی
the main army	بخش عمده ارتش
main line	کانال اصلی
main line	خط اصلی
main lines	نهر اصلی
main lines	نهر مادر
main armament	جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
main lines	کانال اصلی
main lines	خط اصلی
main line	نهر مادر
main roads	راه اصلی
blast main	لوله دم
main amplifier	تقویت کننده اصلی
main anode	اند اصلی
main deck	پل اصلی
main attack	تک اصلی
main attack	تلاش اصلی نیروها
main attack	حمله اصلی
main axis	محور اصلی
collecting main	شبکه جمع کننده
collecting main	شبکه دریافت
coup de main	حمله ناگهانی با تمام قوا
fire main	لوله اب اتش نشانی
gas main	شاه لوله گاز
main memory	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main battery	توپ اصلی ناو
main line	نهر اصلی
main inlet	دهانهاصلی
main leg	پایهاصلی
main mirror	آینهاصلی
main section	قسمتاصلی
main stalk	ساقهاصلی
main stand	تکیهگاهاصلی
main transformer	تغییردهندهاصلی
main tube	تیوپاصلی
main vent	منقذاصلی
main wheel	چرخاصلی
rising main	جنبشاصلی
main diagonal	قطر اصلی [ریاضی]
To wonder from the main topic.	از مطلب اصلی دور افتادن
water main	شاه لوله اب
What is the main obstacle ?	مانع اصلی چیست ؟
main glider	غلتکاصلی
main fan	پروانهاصلی
main store	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main parachute	چتراصلی
main memory	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
water main	لوله هادی اب
main stripe	[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main clause	رجوع شود به clause independent
main clauses	رجوع شود به clause independent
main color	رنگ زمینه
main color	رنگ اصلی
main carriage	حاملاصلی
main cleanout	تمیزکنندهاصلی
main duct	لولهاصلیآب
main engines	موتورهایاصلی
main entrance	ورودیاصلی
main drag <idiom>	مهمترین خیابان شهر
main yard	قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main menu	منوی اصلی
main field	میدان اصلی
main feed	تغذیه اصلی
main exciter	محرک اصلی
main office	مرکز اصلی
main exchange	مرکز اصلی
main electrode	الکترود اصلی
main effort	تلاش اصلی نیروها
main effort	تلاش اصلی
main drain	پمپ اصلی خن ناو
main drain	زهکش اصلی
main fire	سیستم اصلی اتش
main fire	سیستم تیراندازی اصلی
main frame	کامپیوتر بزرگ
main menu	فهرست انتخاب اصلی
main memory	حافظه اصلی
main members	قطعات اصلی
main mast	دکل اصلی
main guard	نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
main guard	پست نگهبانی اصلی
main gap	فاصله تخلیه اصلی