Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
main patent
ثبت اصلی
Other Matches
patent
انحصاری
patent
دارای امتیاز یا حق ثبت شده
patent
حق ثبت شده انحصاری برای استفاده از اختراعی
patent
حق ثبت اختراع پروانه
patent
جواز
patent
گشوده
patent
باز
patent
محفوظ
patent
انحصاری به ثبت رساندن
patent right
حق انحصاری ثبت شده
patent right
حق اختراع
to take out a patent
حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
patent
ثبت شده
patent
حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patent
اشکار
patent
اختراع ثبت شده
patent
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
patent
دارای حق انحصاری
patent
گشاده
patent
مفتوح ازاد
patent
محسوس
patent
حق ثبت اختراع
patent
حق اختراع
patent
امتیازنامه
patent
دارای حق امتیاز امتیازی
patent
حق تثبیت اختراع
patent
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patent
امتیاز نامه
letters patent
نامهای که ازطرف دولت برای کسی فرستاده میشود تافورا بازنموده وبرای همه بخواند
patent leather
چرم برقی
patent medicines
داروی دارای جواز وزارت بهداری
letters patent
نامه سرگشوده
patent medicines
داروی ثبت شده
patent medicines
داروی اختصاصی
patent medicines
داروی اسپسیالیته
patent medicine
داروی دارای جواز وزارت بهداری
patent medicine
داروی ثبت شده
patent medicine
داروی اختصاصی
letters patent
نامه سرگشاده
letters patent
نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
patent anchor
نوعی لنگر
patent law
قانون ثبت انحصاری اختراعات
patent law
قانون ثبت اختراعات
patent log
سرعت سنج
patent log
سرعت سنج ناو
patent office
اداره ثبت اختراعات
patent to the sun
افتاب گیر
patent to the sun
افتاب رو
to patent an invention
ثبت اختراع
patent anchor
لنگر بی بازو
letters patent
نامه سرگشاده یا فرمانی که از طرف شاه به صاحب اختراعی داده شود
patent medicine
داروی اسپسیالیته
annual patent fee
حق الامتیاز سالانه
main
با اهمیت
main
خط اصلی
in the main
اساسا
with might and main
با تمام نیرو با همه توانایی
main
دریا
in the main
بطور کلی
main
مهم
in the main
بیشتر اصلا
main
کامل
main
مهم تمام
main
<adj.>
اصلی
main
بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main
MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main
مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main
ی تر راهنمایی میکند
main
ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main
مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main
بسیار مهم
main
کامل شاه لوله
main
نیرومند
main
عمده
main
بزرگ تمام
main storage
انباره اصلی
main stem
خط اصلی
main storage
حافظه اصلی
main switch
کلید اصلی
main stem
راه اصلی جویبار
main voltage
ولتاژ اصلی
main menu
منوی اصلی
main motor
موتور اصلی
main topmast
دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main unit
واحد اصلی
main winding
سیم پیچی اصلی
main stem
قسمت اصلی کانال
main stage
عرشه اصلی
main radio
اطاق اصلی بی سیم ناو
main program
برنامه اصلی
main port
port principal
main port
refrencestation : syn
main port
,
main port
بندر اصلی
main pole
قطب اصلی
main pipe
لوله اصلی
main oscillator
اسیلاتور اصلی
main regulator
تنظیم کننده محور اصلی
main routine
روال اصلی
main score
نمره اصلی
main stage
طبقه اصلی
main spring
شاه فنر
main signal
سیگنال اصلی
main sail
بادبان اصلی
main shaft
محور اصلی
main shaft
میل چرخ
main sewer
مجرای اصلی فاضلاب
main sewer
لوله اصلی
main sequence
رشته اصلی
main sector
بخش اصلی
main nozzle
شیپوره یا نازل اصلی
main wire
سیم اصلی
main vent
منقذاصلی
main wheel
چرخاصلی
rising main
جنبشاصلی
To wonder from the main topic.
از مطلب اصلی دور افتادن
What is the main obstacle ?
مانع اصلی چیست ؟
main drag
<idiom>
مهمترین خیابان شهر
main diagonal
قطر اصلی
[ریاضی]
main color
رنگ اصلی
main color
رنگ زمینه
main stripe
[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main memory
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
main store
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
main memory
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
main store
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
main tube
تیوپاصلی
main transformer
تغییردهندهاصلی
main stand
تکیهگاهاصلی
main yard
قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
the main army
بخش عمده ارتش
main clause
رجوع شود به clause independent
main clauses
رجوع شود به clause independent
main carriage
حاملاصلی
main cleanout
تمیزکنندهاصلی
main duct
لولهاصلیآب
main engines
موتورهایاصلی
main entrance
ورودیاصلی
main fan
پروانهاصلی
main glider
غلتکاصلی
main inlet
دهانهاصلی
main leg
پایهاصلی
main mirror
آینهاصلی
main parachute
چتراصلی
main section
قسمتاصلی
main stalk
ساقهاصلی
main menu
فهرست انتخاب اصلی
main column
ستون اصلی
main beam
شاه تیر
water main
لوله هادی اب
main battery
باطری اصلی
main battery
توپ اصلی ناو
main axis
محور اصلی
main attack
حمله اصلی
main attack
تلاش اصلی نیروها
main attack
تک اصلی
main armament
جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
main beam
شعاع اصلی
main body
عمده قوا
main body
عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main coil
بوبین اصلی
main coil
سیم پیچ اصلی
main circuit
مدار اصلی
main carburetor
کاربراتور اصلی
main canal
کانال اصلی
main camshaft
میل بادامک اصلی
main cable
کابل اصلی
main busbar
شمش اصلی
main building
ساختمان اصلی
main anode
اند اصلی
main amplifier
تقویت کننده اصلی
main road
جاده اصلی
main lines
خط اصلی
main lines
کانال اصلی
main lines
نهر مادر
main lines
نهر اصلی
main line
خط اصلی
main line
کانال اصلی
main line
نهر مادر
main line
نهر اصلی
main road
راه اصلی
main roads
جاده اصلی
gas main
لوله اصلی گاز
gas main
شاه لوله گاز
fire main
لوله اب اتش نشانی
coup de main
حمله ناگهانی با تمام قوا
collecting main
شبکه دریافت
collecting main
شبکه جمع کننده
blast main
لوله دم
main roads
راه اصلی
water main
شاه لوله اب
main connection
اتصال اصلی
main office
مرکز اصلی
main direction
جهت اصلی
main drain
پمپ اصلی خن ناو
main discharge
تخلیه اصلی
main distribution
مقسم اصلی
main door
در اصلی
main drain
زهکش اصلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com