Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
main reflex mirror	آینهانعکاساصلی
Other Matches
main mirror	آینهاصلی
reflex	یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
reflex	عکس العمل غیرارادی
reflex	واکنش
reflex	بازتاب
outside mirror	آینهبغل
mirror	دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirror	ایینه
mirror	اینه
mirror	کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirror	ایجاد کپی دقیق
reflex klystron	کلیسترون بازتابی
reflex force	نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
reflex force	فشارعکس العمل
reflex force	نیروی عکس العمل
reflex circuit	قوس بازتاب
reflex arc	قوس بازتاب
grasping reflex	بازتاب چنگ زدن
flexion reflex	بازتاب خمش
tendon reflex	بازتاب وتری
babinski reflex	بازتاب بابینکسی
reflex latency	دوره نهفتگی بازتاب
cranial reflex	بازتاب جمجمهای
achilles reflex	بازتاب اشیل
abdominal reflex	بازتاب شکمی
salivary reflex	بازتاب بزاقی
static reflex	بازتاب تعادل
righting reflex	بازتاب تعادل
reflex time	زمان بازتاب
reflex sight	زاویه یاب منشوردار یاپریسکوپی
reflex sight	دوربین منشوری
reflex arc	کمان بازتاب
reflex action	عمل غیر ارادی
spinal reflex	بازتاب نخاعی
startle reflex	بازتاب یکه خوردن
rossolimo reflex	بازتاب روسولیمو
stretch reflex	بازتاب کشیدگی
sucking reflex	بازتاب مکیدن
blinking reflex	بازتاب پلک زدن
conditioned reflex	بازتاب شرطی
unconditioned reflex	بازتاب غیر شرطی
mass reflex	بازتاب کلی
chain reflex	بازتاب زنجیرهای
orientation reflex	بازتاب سوگیری
orienting reflex	بازتاب سوگیری
pupillary reflex	بازتاب مردمک
prepotent reflex	بازتاب غالب
rooting reflex	بازتاب گونه
plantar reflex	بازتاب کف پا
reflex reserve	پس مانده بازتاب
psychogalvanic reflex	بازتاب گالوانیکی- روانی
patellar reflex	بازتاب پرش زانو
crossed reflex	بازتاب متنافر
driving mirror	اینه اتومبیل
driving mirror	اینه عقب اتومبیل
deflection mirror	اینه انحراف
dichroic mirror	اینه دو رنگ نما
horizon mirror	آینهافقی
electron mirror	اینه الکترونی
sighting mirror	آینهکناری
illumination mirror	آینهروشنساز
illuminated mirror	چراغآینه
flat mirror	آئینهپهن
outside mirror control	کنترلکنندهآینهبیرونی
primary mirror	آئینهابتدائی
reading mirror	آینهمخصوصخواندن
magic mirror	اینه غیب نما اینه شعبده
magic mirror	ایینه دور نما
sconce mirror	اینه دیوار کوب
sconce mirror	ایینه دیواری
side mirror	آینهجانبی
spherical mirror	اینه کروی
index mirror	آینهنما
convex mirror	اینه محدب
mirror drawing	نقاشی از ایینه
parabolic mirror	اینه سهمی وار
rearview mirror	آینهدیدپشت
mirror instrument	دستگاه اینه دار
mirror writing	وارونه نویسی
mirror tracing	ترسیم از ایینه
mirror symmerty	تقارن ایینهای
mirror reading	وارونه خوانی
secondary mirror	دومینآینه
mirror galvanometer	گالوانومتر ائینه دار
mirror frame	جعبه اینه
mirror finish	درخشان
mirror finish	براق
mirror effect	اثرتقارن
mirror effect	اثر انعکاسی
mirror effect	اثر اینهای
mirror image	تصویر قرینه
mirror image	تصویر آیینه ای
mirror images	تصویر قرینه
mirror glass	شیشه اینه
vanity mirror	آینهآرایش
convex mirror	اینه کوژ
mirror carpet	طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
This mirror is very dull .	این آینه خیلی مات است
mirror images	تصویر ایینهای
positive movement reflex	بازتاب حرکت گرایشی
cutaneous secretory reflex	بازتاب تراوشی پوست
haab's pupillary reflex	بازتاب مردمکی هاب
consensual eye reflex	بازتاب همخوان چشم
negative movement reflex	بازتاب گریز
cutaneous pupillary reflex	بازتاب پوستی مردمک
phasic stretch reflex	بازتاب کشش مرحلهای
eye blink reflex	بازتاب پلک زدن
knee jerk reflex	بازتاب پرش زانو
bechterev mendel reflex	بازتاب بختریف- مندل
trail-view mirror	آینهبغلتریلی
rear-view mirror	آیینهی پسنما
dual swivel mirror	آینهبازشو
rear-view mirror	آیینهی عقبنما
mirror backed screen	صفحه تصویر الومینیمی
plane of mirror symmetry	صفحه تقارن اینهای
concave spherical mirror	اینه کروی کاو
concave spherical mirror	اینه کروی مقعر
mirror plane of symmetry	صفحه تقارن اینهای
rear-view mirror	آیینهی جلو
single-lens reflex camera	دوربینبازتابتکلنزی
twin-lens reflex camera	لنزدوتاییانعکاسدوربین
cross section of a reflex camera	قسمتعرضیبازتابتلسکوپ
mirror writing shadow reading	کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
single-lens reflex (SLR) camera	دوربینتکلنزی
main	ی تر راهنمایی میکند
main	خط اصلی
main	مهم
in the main	بطور کلی
in the main	اساسا
main	کامل شاه لوله
main	ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main	سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main	مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main	بسیار مهم
main	MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main	بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main	بزرگ تمام
in the main	بیشتر اصلا
main	عمده
main	مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main	نیرومند
main <adj.>	اصلی
main	مهم تمام
with might and main	با تمام نیرو با همه توانایی
main	کامل
main	دریا
main	با اهمیت
main switch	کلید اصلی
main topmast	دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main unit	واحد اصلی
main voltage	ولتاژ اصلی
main winding	سیم پیچی اصلی
main wire	سیم اصلی
main diagonal	قطر اصلی [ریاضی]
main yard	قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main section	قسمتاصلی
main direction	جهت اصلی
main tube	تیوپاصلی
main transformer	تغییردهندهاصلی
main stand	تکیهگاهاصلی
main clauses	رجوع شود به clause independent
main stalk	ساقهاصلی
main parachute	چتراصلی
main leg	پایهاصلی
main inlet	دهانهاصلی
main glider	غلتکاصلی
main fan	پروانهاصلی
main entrance	ورودیاصلی
main engines	موتورهایاصلی
main duct	لولهاصلیآب
main carriage	حاملاصلی
the main army	بخش عمده ارتش
main vent	منقذاصلی
main wheel	چرخاصلی
main store	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main memory	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main stripe	[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main color	رنگ زمینه
main color	رنگ اصلی
main drag <idiom>	مهمترین خیابان شهر
What is the main obstacle ?	مانع اصلی چیست ؟
To wonder from the main topic.	از مطلب اصلی دور افتادن
rising main	جنبشاصلی
main clause	رجوع شود به clause independent
main cleanout	تمیزکنندهاصلی
main storage	حافظه اصلی
main effort	تلاش اصلی نیروها
main coil	سیم پیچ اصلی
main circuit	مدار اصلی
main carburetor	کاربراتور اصلی
main canal	کانال اصلی
main camshaft	میل بادامک اصلی
main cable	کابل اصلی
main busbar	شمش اصلی
main building	ساختمان اصلی
main body	عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main body	عمده قوا
main beam	شعاع اصلی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com