Dictiornary-Farsi | major North American road signs | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
major North American road signs	عمدهترینعلائمجادهایدرآمریکایشمالی


Other Matches

major international road signs	عمدهترینعلائمجهانیجاده
Road signs	علائم راهنمایی و رانندگی جاده
major road	راه با حق پیش افت راه با پیش افت
major road	راه با حق تقدم
north north east	میان شمال و شمال خاور
plus signs	علامت باضافه
other signs	دیگرعلائم
plus signs	علامت چاپ شده یا نوشته شده
plus signs	علامت بعلاوه
plus signs	علامت جمع
V-signs	علامت پیروزی
plus signs	که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
minus signs	منفی
minus signs	علامت منها
call signs	معرف رادیویی
hazard signs	علایم خطر
unlike signs	علامتهای متفاوت
minus signs	علامت چاپ شده یا نوشته شده
minus signs	برای تفریق یا مقدار منفی
call signs	معرف
hand signs	علامتهای با دست
identification signs	علائم تشخیص
indication signs	علائم راهنمائی
indication signs	علایم راهنمایی
informative signs	علایم اخباری
fire signs	علائمآتش
earth signs	علائمکرهخاکی
water signs	علائمآبی
hazard signs	علایم امکان تولیدخطر
air signs	اثراتهوا
hazard signs	علائم خطر
regulatory signs	علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
signs of the zodiac	صورتهای منطقه البروج برجهای دوازده گانه
Follow signs for York.	به علائم شهر یورک توجه کنید.
Follow signs for York.	به تابلوهای شهر یورک توجه کنید.
north	باد شمال
north	روبه شمال
north	شمال
north	در شمال
north	شمالی
north <adj.>	شمال
north star	ستاره قطبی
north briton	اسکاتلندی
north-east	شمال شرق
north-east	شمال شرقی در شمال شرق
north western	شمال غربی
North Korea	کرهشمالی
north wester	باد کج
north star	ستاره شمالی
north star	جدی
north west	شمال باختر
north west	شمال غرب شمال غربی
north west	در حال باختر
north wester	باد شمال باختر
magnetic north	شمال مغناطیسی
north easterly	شمال شرقی
compass north	شمال قطب نما
compass north	شمال مغناطیسی
north britain	اسکاتلند
true north	شمال واقعی
north-eastern	وابسته به شمال شرق ایالات متحده
net north	نت نورت
true north	شمال جغرافیایی
true north	شمال حقیقی
north easter	باد شمال خاور
north east	در شمال خاور
north east	شمال شرق شمال شرقی
north east	شمال خاور
north country	انگلستان شمالی
north circle	دایره شمالگان
north by cast	میان شمال و شمال شرقی
north-eastern	رو به شمال شرق
the north pole	قطب شمال
north westerly	در شمال باختر
north westerly	شمال غربی
grid north	شمال شبکه
north-easterly	درشمال خاور
north-easterly	وابسته بشمال خاور
north-easterly	شمال شرقی
north easterly	درشمال خاور
north easterly	وابسته بشمال خاور
North Sea	دریایشمالی
north westerly	وابسته بشمال باختر
the north star	ستاره قطبی یا شمالی
north-west	شمال غربی در شمال غرب
north-west	شمال غرب
north-westerly	شمال غربی
on the north side of	پهلوی من بنشینید
north-westerly	وابسته بشمال باختر
north-eastern	از شمال خاوری
north-westerly	در شمال باختر
north-eastern	به سوی شمال شرق
north wind	باد شمال
north-western	شمال غربی
North Pole	قطب شمال
Pineapple does not grow in the North.	درشمال آناناس عمل نمی آید
celestial north pole	قطب شمال عالم
magnetic north pole	قطب شمال مغناطیسی
this line lies north	جنوبی است
this line lies north	این خط شمالی
north light roof	بام شمال نور
North Atlantic Treaty Organization	ناتو
north atlantic treaty organization (nato	پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
north atlantic treaty organization (nato	سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
major	سرگرد ارتش
major	رشته اصلی
major	اصلی
major	بزرگ
major	بالغ
major	طویل ارشد
major	کبیر
major	بیشتر اعظم
major	سرگرد
major	مهاد متخصص شدن
major	بزرگتر
major	اکبر
major	عمده
major	مهم
major <adj.>	بنیانی
major	مهاد
major	مهم عمده
t. major	سرشیپورچی
major	ارشد
major <adj.>	اصلی
major <adj.>	عمده
major <adj.>	اساسی
major	یاور
major <adj.>	حیاتی
major <adj.>	مهم
major <adj.>	ضروری
major activity	قسمت عمده فعالیت عمده
major assembly	قطعه عمده
ursa major	هفت اورنگ مهین
major assembly	قسمت عمده دستگاه
major activity	شعبه اصلی
the major premise	کبری
vis major	قوه قاهره
ursa major	دب اکبر
ursa major	خرس برزگ
trumpet major	سر شیپورچی
ursa major	خرس بزرگ
quart major	ردیف تک خال وشاه وبی بی وسرباز
major axis	محور کانونی
vis major	فورس ماژور
major foul	خطای عمده
major party	حزب اکثریت
major penalty	اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
major pieces	سوارهای سنگین شطرنج
major planets	سیارات بزرگ
major premise	مقدمه کبری
major product	تولیدات عمده
major seminary	دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
major sort	جورسازی عمده
major sort	مرتب سازی اصلی
major party	حزب سیاسی پیرو درانتخابات
major occultation	غیبت کبری
major command	یکان عمده
major command	فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
major cycle	بزرگ چرخه
major cycle	چرخه بزرگ
major cycle	کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
major term	شرط عمده واساسی
major depression	افسردگی عمده
major epilepsy	صرع بزرگ
major fleet	ناوگان عمده دریایی
major suit	دست عالی وپر امتیاز
drum major	طبل بزرگ
major-domo	نافر خوان سالار
major-domo	متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major domo	نافر خوان سالار
brown major	براون بزرگتر
brown major	براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
major domo	متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
canis major	کلب اکبر
canis major	سگ بزرگ
major-domos	متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domos	نافر خوان سالار
major corporation	شرکت سهامی بزرگ
major diagonal	قطر اصلی [ریاضی]
drum major	فرمانده طبالان
sergeant major	استوار
sergeant major	گروهبان یکم
cqnis major	کلب اکبر
etat major	ستادارتش
major general	سرلشکر
major general	امیر تومان تومان اغا
major generals	سرلشکر
force major	فورس ماژور
force major	قوه قهریه
major generals	سرلشگر
teres major	ماهیچهحداکثرترس
major generals	امیر تومان تومان اغا
major motions	مهمترینحرکات
Plantago major	بارهنگ [گیاه شناسی]
major general	سرلشگر
one of the two major sects among muslims	سنی
one of the two major sects among muslims	مذهب اهل تسنن
major edible crustaceans	عمدهترینخرچنگهایخوراکی
major sort key	یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
major inner reaping throw	عمدهترینپرتابدروایداخلی