English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
major command یکان عمده
major command فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
Other Matches
major مهم
major اصلی
major مهاد متخصص شدن
major بالغ
major سرگرد
major طویل ارشد
major سرگرد ارتش
major مهم عمده
t. major سرشیپورچی
major مهاد
major یاور
major کبیر
major بزرگ
major بیشتر اعظم
major <adj.> بنیانی
major <adj.> ضروری
major <adj.> مهم
major <adj.> حیاتی
major <adj.> اساسی
major <adj.> عمده
major <adj.> اصلی
major عمده
major رشته اصلی
major بزرگتر
major ارشد
major اکبر
major sort جورسازی عمده
major seminary دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
major road راه با حق پیش افت راه با پیش افت
quart major ردیف تک خال وشاه وبی بی وسرباز
major road راه با حق تقدم
major product تولیدات عمده
major premise مقدمه کبری
major planets سیارات بزرگ
canis major سگ بزرگ
canis major کلب اکبر
brown major براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
brown major براون بزرگتر
major sort مرتب سازی اصلی
major suit دست عالی وپر امتیاز
trumpet major سر شیپورچی
major term شرط عمده واساسی
the major premise کبری
cqnis major کلب اکبر
major pieces سوارهای سنگین شطرنج
major penalty اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
major assembly قطعه عمده
major activity قسمت عمده فعالیت عمده
major activity شعبه اصلی
major cycle بزرگ چرخه
force major فورس ماژور
force major قوه قهریه
etat major ستادارتش
major cycle چرخه بزرگ
major cycle کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
major depression افسردگی عمده
major epilepsy صرع بزرگ
major fleet ناوگان عمده دریایی
major foul خطای عمده
major axis محور کانونی
major occultation غیبت کبری
major party حزب سیاسی پیرو درانتخابات
major party حزب اکثریت
major assembly قسمت عمده دستگاه
major generals امیر تومان تومان اغا
major domo نافر خوان سالار
major-domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo نافر خوان سالار
major-domos متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domos نافر خوان سالار
sergeant major گروهبان یکم
sergeant major استوار
drum major فرمانده طبالان
major generals سرلشگر
major generals سرلشکر
major general امیر تومان تومان اغا
Plantago major بارهنگ [گیاه شناسی]
major corporation شرکت سهامی بزرگ
major diagonal قطر اصلی [ریاضی]
teres major ماهیچهحداکثرترس
ursa major دب اکبر
major general سرلشکر
major general سرلشگر
drum major طبل بزرگ
major motions مهمترینحرکات
ursa major خرس برزگ
ursa major خرس بزرگ
ursa major هفت اورنگ مهین
vis major فورس ماژور
vis major قوه قاهره
major domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major types of shoes عمدهتریناشکالکفش
major end item اقلام عمده امادی
one of the two major sects among muslims مذهب اهل تسنن
one of the two major sects among muslims سنی
column major order بترتیب ستونی
major inner reaping throw عمدهترینپرتابدروایداخلی
major sort key یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
major edible crustaceans عمدهترینخرچنگهایخوراکی
major end item اقلام عمده
major outer reaping throw عمدهترینپرتابدروایخارجی
major sect among shii muslims اثنی عشری
major international road signs عمدهترینعلائمجهانیجاده
major North American road signs عمدهترینعلائمجادهایدرآمریکایشمالی
self command خودداری
command.com در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
command.com COCO.ANDفایل
under command زیرفرماندهی
under command تحت کنترل
self command کف نفس
specified command نیروی اختصاصی
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
second in command معاون
self command خودفرمانی
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
command فرمایش
command امریه
command حکم
command امر
command کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command سرکردگی فرماندهی
at my command به فرمان من
command یکان قرارگاه عمده
command فرمان دادن
command امرکردن
command فرمان
command فرماندهی
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command فرمان دستوردادن
command دستور
command حکم کردن
sealift command یکان حمل و نقل دریایی
sealift command فرماندهی حمل و نقل دریایی
scheme of command طرح فرماندهی
scheme of command طرح عملیاتی یکان
retraining command قسمت ندامتگاه
area command فرماندهی منطقه
Send To command دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
sequence of command ترتیب توالی فرامین
airlift command فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
support command فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
support command فرماندهی پشتیبانی
support command یکان پشتیبانی
retraining command یکان بازاموزی
resume command به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
chain of command سلسله مراتب
base command فرماندهی پایگاه
AT command set مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
national command یکان یا قسمت نظامی مربوط به هر ملت در عملیات چندکشور
AT command set حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
operational command فرماندهی از نظر عملیاتی
operator command فرمان متصدی
chain of command سلسله مراتب فرماندهی
oversea command یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
preparatory command فرمان خبر
preparatory command فرمان حاضرباش
tactical command فرماندهی تاکتیکی
tactical command یکان تاکتیکی
high command سرفرماندهی
high command فرماندهی عالی
word of command فرمان نظامی
word of command فرمان انتصاب
command module نقشهراهنما
command posts پست فرماندهی
command post پاسگاه فرماندهی
command post پست فرماندهی
command economy اقتصاد دستوری
command economies اقتصاد دستوری
commodity command فرماندهی اماد
administrative command یکان اداری
administrative command فرماندهی اداری
air command فرماندهی نیروی هوایی
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
to perform a command فرمانی را اجرا کردن
transient command فرمان ناپایدار
air command فرماندهی هوایی
type command فرماندهی ناو گروه
type command نوع یکان ناو گروه
command posts پاسگاه فرماندهی
unified command فرماندهی متحد
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
air command یکان هوایی
command language زبان فرماندهی
comp command COفرمان P
joint command یکان مشترک
logistical command فرماندهی لجستیکی
commodity command یکان امادکالاهای مصرفی
command language زبان دستوری
command liaison افسر رابط فرماندهی
command unit واحد فرمان
command heading مسیرپیش بینی شده
command strength استعداد یکان
command heading مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
command axis محور حرکت یکان
joint command فرماندهی مشترک
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
embeded command فرمان تعبیه شده
external command فرمان برونی
external command فرمان خارجی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com