English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
make a picture story test آزمون داستان سازی مصور
Other Matches
story recall test ازمون یاداوری داستان
picture frustration test ازمون ناکامی سنج تصویری
picture interpretation test ازمون تفسیر تصاویر
picture completion test ازمون تکمیل تصویر
picture arrangement test ازمون تنظیم تصویرها
to make a long story short <idiom> قصه را کوتاه کردن
to make a long story short <idiom> خلاصه کردن قصه
healy picture completion test ازمون تکمیل تصاویر هیلی
symonds' picture study test ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
peabody picture vocabulary test ازمون واژگان مصور پی بادی
That's another story. این داستان [قضیه] دیگری است.
it is quite another story now اوضاع اکنون دگرگون
it is quite another story now ان دفتر را گاو خورد
it is quite another story now ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
to tell a story گفتن
to tell a story حکایت
story اشکوب داستان گفتن
the story goes گویند
And what a story it was too ! وآن هم چه داستانی !
story طبقه
The story goes that … آورده اند که (چنین روایت کنند )…
story حکایت
story روایت گزارش
story داستان
story شرح
the story goes اورده اند
story بصورت داستان در اوردن
story نقل
That story is as old as the hills. داستان خیلی طول و دراز است.
scare story داستانترسناک
story teller افسانه نویس
success story همیشهموفقوغیرطبیعی
story teller راوی
story teller نقال
story teller ناقل
story teller دستان سرای
story teller قصه گو
The moral of the story is that … نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
the story is at an end استان به پایان رسیده است
short story داستان کوتاه
sob story <idiom> داستان اشک آور
an interesting story داستان با مزه
an interesting story حکایت جالب توجه
The whole story was faked up . تمام داستان قلابی وساختگه بود
love-story رمانیاداستانعشقی
To cook up a story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
tall story داستانیاچیزیباورشمشکلباشد
sob story داستان گریه اور
to heighten a story داستانی رابزرگ کردن حکایتی رابسط دادن
this story is improbable این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
the story is probale این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
story teller افسانه گو حکایت نویس
fish story ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
Read the story فرم تریو
storey=story طبقه
storey=story اشکوب
story=storey طبقه
story board مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
story=storey اشکوب
cock and bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story چاخان
invention of a false story جعل داستان دروغی
cock-and-bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
hard-luck story نالهوزاریکردنبهقصدکمکگرفتن
cock and bull story چاخان
to tell a coke-and-bull story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
stick to (a story/the facts) <idiom> وفادارماندن
The moral point of this story is that… مقصود از این کتاب داستان درواقع اینست که ...
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
A shocking tale . A moving story . داستانی تکان دهنده
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines! تو گفتی ومنهم باور کردن !
Her sad story moved us to tears. داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
picture تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
picture تصویر
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
picture ارسال تصویر روی خط تلفن
self picture خودانگاره
To be in the know . To be in the picture . وارد بودن ( مطلع وآگاه )
picture الگوریتم فشرده سازی تصویر در سیستم ویدیوی DVI شرکت Intel
picture مجسم کردن
picture نقاشی کردن
picture تصور وصف
picture کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture نمایش [فیزیک] [ریاضی]
picture روشن ساختن
picture سینما با عکس نشان دادن
picture عکس
picture دیدن شی یا صحنه
picture و یا تغییر شدت آن طبق سیگنال دریافتی
picture که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picture حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picture منظره
picture gallery نگارخانه
picture hat کلاه زنانه لبه پهن
picture gallery اطاق نقاشی
picture graph نمودار تصویری
living picture نمایش یاتصویر برجسته
noisy picture تصویر همهمهای
living picture پرده نقاشی
picture book کتاب عکس دار
picture element سازه تصویر
picture element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture element عنصر تصویر
picture frame قاب عکس
picture frequency بسامد تصویر
picture frequency فرکانس تصویر
picture rail قابعکس
picture palace جایگاه سینما
picture palace نمایش گاه تصاویر متحرک
picture tube لامپ تصویر
picture window پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
picture writing تصویر نگاری
picture writing خط تصویری
the picture of joy خوشی مجسم
picture screen صفحه تصویر
folded picture تصویر تا خورده
transter picture عکس برگردان
string picture روزنه کمان
picture to oneself پیش خود مجسم کردن
to picture to oneself تصور کردن
picture theatre سینما نمایش گاه متحرک
picture palace سینما
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
the picture of joy مظهر خوشی
word picture بیان یا شرح روشن
picture postcard کارت پستال عکس دار
picture processing پردازش تصویری
picture signal علامت تصویر
picture signal سیگنال تصویر
picture theatre جایگاه سینما
to picture to oneself مجسم کردن
fancy picture عکس خیالی
You have come out well in this photo(picture). ازمد افتادن
clear picture تصویر شفاف
sharp picture تصویر واضح
moving picture فیلم سینما
motion picture سینما
clear picture تصویر واضح
picture postcard کارت پستال
the picture on the wall این عکس روی دیوار
Heisenberg picture نمایش هایزنبرگ [فیزیک]
moving picture سینما
as pretty as a picture <idiom> مثل ماه شب چهارده
The picture is not straight . عکس کج است ( راست قرار نگرفته )
snowy picture صفحه نمایش پر از پارازیت
sharp picture تصویر شفاف
put someone in the picture <idiom> شرایط را شرح دادن برای کسی
picture noise پارازیت روی تمام صفحه نمایش
three gun picture tube لامپ تصویر سه لولهای
tricolor picture tube لامپ تصویر سه لولهای
slow motion picture تصویر با حرکت اهسته
I am in the dark. Iam not in the picture. من در جریان نیستم
To draw a check ( picture ) . چک ( عکس ) کشیدن
magnetic picture recording ضبط تصویر مغناطیسی
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
rozenzweig picture frustration study ناکامی سنج مصورروزنزوایگ
test تست کردن ازمایش
test معاینه کردن
test ازمایش کردن
test امتحان محک
test تست
test آزمایش شبکه ارتباطی با ارسال حجم زیاد داده و پیام روی آن
test اختیار
test اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
test بررسی اینکه اطلاعات عددی , عددی هستند
test قطعه مخصوص که نرم افزار با سخت افزار را آزمایش میکند
test محک
test اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
test امتحان
test آزمایش
test آزمون
f test ازمون اف
to do a test امتحان کتبی نوشتن
self test خودازمایی
t test ازمون تی
test عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
self test ازمایش خودکار
test محیط ی برای آزمایش برنامه ها
test course مسافت ازمایش
test داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
test value نمره ازمون
test معیار
test امتحان کردن
z test ازمون " زی "
x o test ازمون ضربدر و دایره
test تست
u test ازمون یو
test محک زدن
test ازمودن کردن
test شهادت گواهی بازرسی کردن
test ازمایش کردن امتحان
test امتحان
one sided test ازمون یکسویه
standardized test ازمون میزان شده
spot test ازمایش فوری
spiral test ازمون مارپیچ
spinning test تست ویژگیهای چرخش هواپیما
shearing test ازمون برشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com