English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
make option جعل خیار
Search result with all words
to make one's option اختیار کردن
Other Matches
option ترجیح
option گزینه
option افهار میل
option اختیار خریدیا فروش
option اختیار معامله
option حق باشگاه در تمدید قرارداد
option خیار
option خیارات
option حق انتخاب
option کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
option عملی که انتخاب میشود
co option پذیرفتن بعنوان همکار
option شق انتخاب شده
option خصیصه اختیاری
option انتخاب
option ازادی
zero option پیشنهادیکهدرآنیکطرفتنهادرصورتیسلاحهایهستهایراازبینخواهدبردکهطرفدیگرنیزچنینکند
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
option اختیار
play out one's option ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
option of trickery خیار تدلیس
put option خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
seller's option اختیار فروشنده
expire of option انقضاء مدت خیار
expire of option انقضاء خیار
duble option خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
seller's option انتخاب فروشنده
default option انتخاب قرار دادی
seller's option option
call option خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call option خرید به شرط خیار
As I see . In my view ( option) . به نظرمن ( درنظرمن )
local option اختیار تعیین محل معینی
local option اختیار تعیین چیزی درمحل
lock option اختیار کاربرد قفل
option of inspection خیار رویت
option dealing معاملات اختیاری
option of defect خیار عیب
option of deception خیار غبن
option of condition خیار شرط
option of animals خیار حیوان
option key [یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
option dealing سفته بازی روی ترقی سهام
soft option انتخابآسانترینراه
option of loss خیار غبن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
option of conditions خیار شرط
option of fraud خیار تدلیس
option dealer واسطه معاملات اختیاری دلال معاملات اختیاری
buyer's option to duble خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
buyer's option to duble مقداربیشتری از مبیع مطالبه کند
seller's option to duble از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
option of incorrect description خیار تخلف وصف
contingency option program برنامه راه کارهای احتمالی برنامه عملیات مختلف احتمالی
option of meeting place خیار مجلس
seller's option to duble خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
option of unfulfilled conditions خیار تخلف شرط
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
option of contract invalid in part خیار تبعیض صفقه
option of sales unfulfilled in part خیار تبعض صفقه
option of delayed payment of the price خیار تاخیر ثمن
make up درست کردن
make up ترکیب کردن
make up جعل کردن
make up گریم کردن
make up جبران کردن
make something out <idiom> ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
make up to خسارت کسی را جبران کردن
I can't make anything of it. من این را اصلا نمی فهمم [درک نمی کنم] .
make something up <idiom> اختراع کردن
make up for جبران کردن
make-up ساخت [سازمانی یا سیستمی]
make-up ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
make up تکمیل کردن
make up توالت
make up بزک
make way پیش رفتن
make up گریم
make up ارایش
make out <idiom> انجام دادن
make do with something با چیزی تا کردن
make do تدبیر
make do وسیله
make do چاره موقتی
make out <idiom> فهمیدن
to make away ساختن
make away with کار کسی راساختن
make away with برباد دادن
to make away خلاص شدن از
make over <idiom> بی تفاوت جلوه دادن
make out <idiom> باعث اعتماد،اثبات شخص
to make believe وانمود کردن
make do with something با چیزی بسر بردن
make something do با چیزی تا کردن
make up در
make up ساختمان یاحالت داستان ساختگی
make up ساخت
make up ترکیب
make-up آرایش [سازمانی یا سیستمی]
make for مورد حمله قراردادن
make for کمک کردن پیش بردن
make for پیش رفتن بسوی
to make away بر باد دادن
to make away کار
make something do با چیزی بسر بردن
to make a for دردسترس گذاشتن
to make ادرارکردن
to make it up اشتی کردن
to make an a مساعده دادن
make a go of <idiom> موفقشدن
make out <idiom> تشخیص دادن
make away with <idiom> بردن
make believe <idiom> وانمود کردن
make do with something <idiom> جانشین چیزی به جای چیزدیگر
make for <idiom> به پیش رفتن
what d. does it make? چه فرق میکند
to make زهراب ریختن شاشیدن
to make شاش کردن
on the make <idiom> سود بردن ازپول یا سکس و...
to make an a پول پیش دادن
to make an a of احمق یانادان کردن
to make an a of any one با کسی اشنایی کردن
to make a f. چیزدارشدن
to make a f. دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
make at حمله کردن
to make a d. دفاع کردن
to make a فاهرساختن
to make an a پیش مزد دادن
to make up to any one پیش کسی خود شیرینی کردن
I cant make it out. من که از این مطا لب چیز ؟ نمی فهمم
make up <idiom> اختراعکردن
make up <idiom> درستکردن
to make a r. for something چیز یرا خواهش کردن
to make a r for something برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
make the most of <idiom> بیشترین سود را بردن
make one's own way <idiom> باورداشتن خود
make the best of <idiom> دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
What do you make of this [it] ? نظر شما در باره این چه است؟
make up <idiom> بازیافتن ،برگرداندن
to make a نمودار کردن
make up <idiom> استقرار وسایل تزئین وآرایش
to make of something در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
to make something چیزی را درست کردن
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
make of something <idiom> تفسیر کردن
As you make your bed so you must lie on it <idiom> هر کسی که خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
make way <idiom> به گوشهای رفتن
make up for something <idiom> جبران خطا یا اشتباه
make up <idiom> دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
to make he پیش رفتن
make درست کردن
to make out نوشتن [چک یا نسخه و غیره]
to make out تنظیم کردن
it will make against us برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
to make out سر دراوردن دریافتن
to make out فهمیدن
i can make nothing of it هیچ انرا نمیفهم
i can make nothing of it از ان سر در نمیاورم
to make out someone [something] تشخیص دادن کسی [چیزی]
to make out ثابت کردن
to make out کشف کردن
make تصنیف کردن
to make known اشکار ساختن
to make known معلوم کردن
make خلق کردن
make believe وانمود
make باعث شدن
make واداریامجبور کردن
make تاسیس کردن
make گاییدن
to make over انتقال دادن دوباره ساختن
to make over واگذار کردن
make ساختمان ساخت
to make much of استفاده کردن از
make ساخت ترکیب
make تهیه کردن طرح کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
make طرح کردن
make قرار دادن
make حالت
make ترکیب
make رسیدن به ساخت
make پیمودن
to make one's در کار خود کامیاب شدن
to make ones a حضور بهم رساندن
to make ones a حضوریافتن
make سرشت
make نظیر
make شبیه
to make ones a فاهر شدن
make-up صفحه بندی
make-up داستان ساختگی
make بوجود اوردن
make-up ترتیب گریم
make-up ساخت
make-up ترکیب
make باعث شدن وادار یا مجبورکردن
to make r. تلافی کردن
make off ناگهان ترک کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com