Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
man machine interface
سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای ارتباط ساده تر کاربر با ماشین
Search result with all words
human machine interface
حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
interface human machine interface
امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
Other Matches
interface
که شامل : کانال ورودی /خروجی
interface
مدار کامپیوتری را اتصالی که به داده موازی امکان ارسال و دریافت میدهد.
interface
مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interface
واسط واحد پردازش و باس IEEE
interface
وصل کردن از طریق رابط
interface
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface
مداری که به داده کنترل شده به صورت ورودی یا خروجی CPU باشد
interface
فاصل
interface
رابط
interface
پورت ورودی /خروجی موازی و واسط DMA است
interface
استاندارد باس واسط بین کامپیوتر و قطعه آزمایشگاهی
interface
نرم افزاری که به برنامه ها و داده یک سیستم امکان اجرا در دیگری را میدهد
interface
سطح مشترک
interface
دفتر مشترک قسمتها
interface
یچ بسته که با جریان داده کار میکند
interface
وجه مشترک
interface
میانجی
interface
کامپیوتری که ارسال داده بین پردازنده و ترمینال یا شبکه را کنترل میکند
interface
و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
interface
تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface
استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interface
واسط
expansion interface
تخته مدار که به یک فردامکان میدهد تا گردانندههای دیسک
standard interface
رابط استاندارد
interface card
کارت رابط
friendly interface
ترکیب تجهیزات ترمینالی وبرنامههای کامپیوتری
expansion interface
حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
electrical interface
تداخل الکتریکی
eia interface
یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها
parallel interface
رابط موازی
serial interface
رابط سری
standard interface
واسطه استاندارد
communication interface
میانجی ارتباطی
centronics interface
رابط موازی
centronics interface
واسط چاپ موازی که توسط Centronics Inc پیشنهاد شده است
user interface
میانجی کمکی
graphical user interface
میانجی نگارهای کاربر
graphical user interface
استفاده میکند و به نرم افزار امکان کنترل آسانتر میدهد. دستورات سیستم که لازم به نوشتن نیستند
general purpose interface
میانگیر همه منظوره
application program interface
میانجی یا رابط برنامه کاربردی
MIDI interface card
کارت آداپتور که به اتصالی در PC وصل میشود و امکان ارسال دریافت داده MIDI را فراهم میکند
graphical user interface
واسط بین سیستم عامل و برنامه و کاربر از تصاویر گرافیکی و نشانه ها برای نمایش توابع یا فایل
input output interface
میانگیر ورودی- خروجی
network interface card
کارت میانجی شبکه
programmable communications interface
رابط مخابراتی برنامه پذیر
system v interface definition
تعریف میانجی سیستم 5
computer interface unit
وسیله اتصال دستگاههای جانبی به کامپیوتر
apple desktop interface
رابط رومیزی اپل
musical instrument digital interface
واسط سریال که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند
musical instrument digital interface
میانجی رقمی الات موسیقی
small computer systems interface
واسط موازی سریع استاندارد , برای اتصال کامپیوتر به وسایل جانبی
small computer system interface
میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
mail application programming interface
که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را بیان می کنند
mail application programming interface
مجموعه استانداردها
enhanced system device interface
میانجی دستگاه سیستم پیشرفته
general purpose interface bus
مسیر میانگیر همه منظوره
fibre distributed data interface
استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال دده مگابایت در ثانیه است
fibre distributed data interface II
استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد
machine
بیت اجرا میشود
machine sensible
قابل درک توسط کامپیوتر
machine
شیارانداختن روی فلز
machine
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
دستگاه
machine
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine
کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine
خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine
تراشکاری کردن صیقل کردن
two way machine
ماشین دو راهه
machine
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine
براده برداشتن
machine
تراشیدن ماشین
machine
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine
خطای ناشی از خرابی قطعه
machine
ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine
ماشین
machine
تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine
زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine
یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine
زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine
فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine
که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine word
کلمه ماشین
object machine
ماشین مقصود
open machine
ماشین باز
planer machine
ماشین صفحه تراش
molding machine
دستگاه قالب گیری
multi way machine
دستگاه چند راهه
mortising machine
دستگاه کام کنی
milling machine
دستگاه فرز
mowing machine
ماشین علف چینی
mowing machine
علف چین
milling machine
ماشین فرز
milling machine
ماشین تراش
scouring machine
ماشین سمباده
milking machine
ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
planing machine
ماشین کندگی
machine welding
جوشکاری ماشینی
machine translation
ترجمه ماشینی
machine capacity
فرفیت ماشین
machine fault
عیب ماشین
machine fault
نقص ماشین
machine foundation
پایه دستگاه
machine frame
چارچوب دستگاه
machine gunner
مسلسل چی
machine independent
مستقل از ماشین
machine instruction
دستورالعمل ماشین
machine intelligence
هوش ماشین
machine interupption
وقفه ماشین
machine error
خطای ماشین
machine check
برسی ماشین
machine column
پایه یا ستون دستگاه
machine cycle
چرخه ماشین
machine dependent
وابسته ماشین
machine dependent
وابسته به ماشین
machine designer
طراح ماشین
machine down time
زمان توقف ماشین
machine down time
زمان معطلی دستگاه
machine equipment
تجهیزات ماشین
machine language
زبان ماشین
machine readable
خواندنی توسط ماشین
machine readable
قابل خواندن توسط ماشین
machine recognization
بازشناختی توسط ماشین
machine ringing
زنگ ماشینی
machine run
رانش ماشین
machine run
اجرای ماشین
machine operator
کارگردان ماشین
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
machine time
وقت ماشین
machine oriented
ماشین گرا
machine operator
متصدی ماشین
machine learning
فراگیری ماشین
machine number
عدد سرعت هواپیما
machine number
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
tabulating machine
جدول نویس
machine oil
روغن ماشین
machine operating
عملکرد ماشین
machine operator
اپراتوردستگاه
machine operator
اپراتور ماشین
machine time
زمان ماشین کاری
printer machine
ماشین چاپ
fruit machine
جک پات
rowing machine
ماشینپایی
kidney machine
ماشینکمکیبرایافرادبیمار
cog in the machine
<idiom>
قطرهای از دریا
plaiting machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
machine hall
راهرویماشین
fuelling machine
ماشینسوخت
pinball machine
ماشین پینبال
pinball machine
ماشین ساچمه پران
sub-machine gun
مسلسل دستی
sub-machine gun
تیربار دستی
sub-machine gun
تیربار خودکار
sub-machine guns
مسلسل دستی
sub-machine guns
تیربار دستی
sub-machine guns
تیربار خودکار
fax machine
فاکس
freezing machine
فریزر
[غذا و آشپزخانه]
fax (machine)
دستگاه فکس
facsimile (machine)
دستگاه فکس
drilling machine
دریل
[ابزار]
boring machine
دریل
[ابزار]
drilling machine
مته برقی
[ابزار]
sweeper
[machine]
ماشین خاکروب
boring machine
دستگاه مته
[ابزار]
drilling machine
دستگاه مته
[ابزار]
reeling machine
ماشین نخ پیچی
boring machine
مته برقی
[ابزار]
winnowing machine
ماشین باد افشانی
printer machine
دستگاه چاپ
seeding machine
ماشین تخم کاری
sequential machine
ماشین ترتیبی
shaping machine
دستگاه صفحه تراش
smart machine
ماشین هوشیار
snow machine
ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
sowing machine
ماشین تخم کاری
sowing machine
بذر افشان
spininning machine
ماشین یا دستگاه ریسندگی
spreading machine
مقسم بتن
seaming machine
ماشین درزگیری
dyeing machine
ماشین رنگرزی
punching machine
ماشین سوراخکن
punching machine
دستگاه منگنه
punching machine
دستگاه پانچ
reaping machine
ماشین درو
accept machine
دستگاه پذیرنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com