Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
margin land
حد نهایی بازده زمین
margin land
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
Other Matches
margin
کناره
margin
سود ناخالص
margin
سود ناویژه
margin
مابه التفاوت
margin
مرز
margin
حد
margin
حاشیه
margin
کنار
margin
تفاوت
margin
اندک حاشیه دار کردن
margin
میزان سود سهام
margin
حاشیهای
margin
لبه
margin
فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
margin
زمان یا فضای اضافی
margin
فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد
margin
بودجه احتیاطی
margin
جنبی
margin
تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
margin
مشخص کردن اندازه و حاشیه
margin cost
مقدار هزینهای ک__ه در نتیجه اف_زایش محصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده میشود
margin productivity
نسبت بین محصول بدست امده وعوامل تولیدی که در صرف ایجاد ان شده است
bi margin format
نقشه دو حاشیهای
continental margin
مرزاقلیمی
crenulate margin
لبهکنگرهای
margin control
کنترلاشتباهات
margin release
خروجازاشتباهات
margin cost
هزینه جنبی
noise margin
تفاوت خش
to leave a margin
حاشیه گذاشتن
solvency margin
حاشیه عدم اعسار
margin utility
مطلوبیت نهایی
margin utility
حد مطلوبیت کالا
margin revenue
سهم درامد از فروش
profit margin
حاشیه سود
margin productivity
حد بهره وری تولید
margin product
اضافه محصول
profit margin
درصد سود از فروش خالص
map margin
کناره نقشه
leaf margin
مهرهشکلتدافعیچپ
margin efficiency of investment
بازده نهایی سرمایه گذاری
double-margin door
دو در با یک زبانه
margin propensity to consume
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
to margin the text of a book
در حاشیه گذاشتن کتاب
margin of difference of weight in coins
حد ترخیص allowance
margin of difference of weight in coins
حد ترخص
land n
ملت
never-never land
رویایی
land n
خطه
never-never land
تخیلی
never-never land
غیر واقعی
land n
خشکی
land n
زمین
land n
خاک
land n
سرزمین
land n
دیار
land n
کشور
land n
ملک
land n
قوم مردم
land
ملک
land
زمین
land
درست به هدف
land
فرود
land
سطح
land
به گل نشستن کشتی
land
به زمین نشستن
land
فرودامدن
land
سرزمین
land
بزمین نشستن
land
رسیدن
land
به خشکی امدن پیاده شدن
land
سرزمین دیار
land
خاک
land
سرزمین عرصه
land
سطح کوچک صاف
land
پشت
land vi
پائین امدن
land
سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land vi
بزمین رسیدن
land vi
فرود امدن
land vi
پیاده شدن رسیدن
land vi
بخشکی امدن
land
خشکی
land
ارض
land
زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
marsh land
زمین ماندابی
land tax
خراج
mother land
وطن
land tax
مالیات بر زمین
mother land
سرزمین مادری
native land
وطن
mother land
میهن
low land
پستی زمین
marsh land
زمین شوره زار
land grant
زمین اعطایی دولت
land tie
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
level land
زمین مسطح
land tenure
اجاره داری زمین
land's end
دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
low land
زمین پست
native land
میهن
fluted land
سطحمسطحمته
land masses
خشکسار
land masses
کشخر
land masses
قاره
land masses
اقلیم
land masses
سرزمین بزرگ
land mass
خشکسار
land mass
کشخر
land mass
قاره
common land
مکانعمومی
dry land
خشکی
to cultivate land
زمین را کشت کردن
to work the land
زمین را زراعت کردن
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
Who owns this land ?
این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living .
درقید حیات بودن
I'll need a plot of land .
یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover
وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land registry
دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
land mass
اقلیم
land mass
سرزمین بزرگ
table land
زمین هموار
switzer land
سویس
survey land
نقشه برداری زمین
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
scrub land
زمین بایر
registered land
زمین ثبت شده
plough land
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
no man's land
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
no man's land
سرزمین بی صاحب
tenementary land
زمین اجاری
the lie of the land
وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
wild land
صحرا بیابان
wild land
زمین بایر و لم یزرع
waste land
زمین موات
waste land
اراضی موات
unutilized land
اراضی موات
to sight land
دیدن منظره
to clear land
زمین راصاف کردن
the promised land
ارض موعود
the lie of the land
چگونگی اوضاع مهثب
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
land tax
مالیات ارضی
land forming
شکل دادن زمین
land capacity
کاراوری زمین
land breeze
باد ساحلی
land breeze
باد خشکی
land bank
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land reform
اصلاحات ارضی
land alide
لغزش زمین
land agent
دلال معاملات ملکی
immeasureable land
سرزمین بیکران
land carriage
بار کشی زمینی
land carriage
حمل و نقل خشکی
land combat
نبرد زمینی
land forces
نیروی زمینی
land forces
قوای بری
land force n
نیروی زمینی
land distribution
توزیع اراضی
land development
احیای اراضی
land crab n
خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
hour land
عقربه ساعت شمار
land combat
نبرد در ساحل
high land
زمین کوهستانی
head land
پرتگاه
head land
دماغه
conservation of land
حفظ اراضی
collective land
زمین مشاع
collctive land
زمین مشاع
cloud land
عالم خیال یافرض
certificate of land
قباله زمین
center land
خط میانی
barren land
زمین لم یزرع
border land
زمین مرزی
no-man's land
منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
crown land
خالصه
fertile land
سرزمین حاصلخیز
fertile land
سرزمین بارور
f.soil or land
خاک یازمین حاصلخیز
dream land
عالم خواب و رویا
land reforms
اصلاحات ارضی
cultivated land
اراضی محیات
cultivated land
زمین محیات
crash land
سقوط کردن هواپیما
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
land tax
مالیات زمین
land service
خدمت نظام در نیروی زمینی
land scaping
محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land restoration
بازسازی زمین
land reclamation
عمران زمین
land reclamation
ابادانی زمین
land poor
زمین دار بی پول
land poor
دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land shark
غارتگرکرانه
land shark
کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land sick
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land tail
بنه زمینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com