Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
market functions
وفائف بازار
Other Matches
functions
کار کردن
functions
خاصیت وجودی
functions
کارایی
functions
وفیفه عمل کردن
functions
فعالیت
functions
دستورالعمل
functions
طرزکار تابع
functions
انجام عمل به درستی
functions
مشخصه مخصوصی در کامپیوتر یا پردازنده لغت
functions
مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
functions
فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
functions
چاپ کدهایی که یک عمل را کنترل می کنند و نه صرفا نمایش یک حرف
functions
لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
functions
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functions
مجموعه توابع که توسط یک برنامه قابل استفاده اند
functions
دستور برنامه که اجرا را به یک تابع از پیش تعیین شده می برد یا به یک مجموعه دسورات مرتب نامدار
functions
کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
functions
نقش
functions
کارویژه
functions
تابع
functions
کارکرد
functions
وفیفه
functions
کار
functions
پیشه
functions
مقام
functions
ماموریت عمل
functions
ایفاء
functions
عمل
functions
ایین رسمی
functions
وفیفه داشتن
functions
عمل کردن کارکردن
orthonormal functions
توابع متعامد بهنجار
orthonormal functions
توابع نرمال ارتو
orthogonal functions
توابع متعامد
money functions
وفائف پول
functions of money
نقش پول
functions of money
وفائف پول
mathematical functions
توابع ریاضی
transfer functions
توابع انتقالی
circular functions
تابع های مثلثاتی
[ریاضی]
maintenance functions
کارکردهای نگهداری
post war consumption functions
توابع مصرف پس از جنگ جهانی دوم
theory of functions of a complex variable
نظریه توابع
[ریاضی]
theory of functions of a complex variable
آنالیز مختلط
[ریاضی]
market value
قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
market value
قیمت بازار
market
بازار فروش
[اقتصاد]
market value
ارزش
market value
در بازار قیمت بازار
in the market for
<idiom>
خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
off-market
<adj.>
خارج از بورس
[فروخته شده ]
outside market
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
down-market
رجوع شود به downscale
market value
ارزش بازاری
market
در بازار دادوستد کردن
market
محل داد وستد
market
درمعرض فروش قرار دادن
market
فروختن
market
بازار
market
به بازار عرضه کردن
market
مرکزتجارت
market economies
اقتصاد بازار
security market
بازار اوراق بهادار
perfect market
بازار کامل
securities market
بازار اوراق بهادار
rig the market
با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
market economies
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
seller's market
بازار فروشنده
the market is dull
بازار کساداست
the market is dull
بازار راکد است
target market
بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
spot market
بازار معاملات نقدی
spot market
بازار نقدی
soft market
بازار با تقاضای خوب
sharing the market
تقسیم بازار
seller's market
بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
To depress the market .
بازار را کساد کردن
market economy
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economy
اقتصاد بازار
market structure
بنیان بازار
market structure
ساخت بازار
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
market share
سهم بازار
market segmentation
تجزیه بازار
market segmentation
تقسیم بازار
market risk
خطر بازار
market survey
بررسی بازار
market review
بررسی بازار
market system
نظام بازار
market trends
روندهای بازار
organized market
بازار سازمان یافته
oil market
بازار نفت
narrow market
بازار محدود
market research
تحقیقات علمی در بازار ودادوستد کالا
market research
بازارپژوهی
market research
تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
market research
بررسی بازار
market place
بازار
market trust
بازار انحصاری
market prices
قیمتهای تعیین شده در بازار
price market
وضع کردن قیمت در انحصار
off-market purchases
خرید در بیرون از بورس
Common Market
بازار مشترک
Common Market
جامعه اقتصادی اروپا
to place on the market
فروختن
to put on the market
فروختن
to place on the market
درمعرض فروش قرار دادن
to put on the market
درمعرض فروش قرار دادن
free market
بازار ازاد
market places
بازار
open market
بازار ازاد
open market
بازار باز
financial market
بازار مالی
open market
بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
over-the-counter market
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
to place on the market
به بازار عرضه کردن
market garden
مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
labour market
متقاضیکار
cattle market
محلفروشاحشام
Common Market
بلژیک
widening of market
گسترش بازار
wage market
بازار دستمزد
Common Market
فرانسه لوکزامبورگ و هلند
to rig the market
با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
to make a market of
با کالای دیگرمعاوضه کردن
market gardener
باغکار سبزیکار
market gardening
شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
On the free market .
دربازار آزاد
to put on the market
به بازار عرضه کردن
carpet market
بازار فرش
labor market
بازار کار
Common Market
بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
flea market
<idiom>
بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
to make a market of
معامله کردن
market prices
قیمتهای بازار
home market
بازار داخل کشور
easty market
بازاراست تا
domestic market
بازار داخلی
dead market
بازار کم فروش
dead market
بازار کساد
credit market
بازار اعتباری
cornering the market
خرید کلی و یکجای کالاهای بازار
cornering the market
قبضه نمودن بازار
commodity market
بازار کالای مصرفی
exchange market
بازار داد و ستد
exchange market
بازار اسعار
home market
بازار داخلی
gold market
بازار طلا
futures market
بازار خرید و فروش سلف
foreign market
بازار خارج
money market
بازار پول
falling market
بازار رو به زوال
fair market
بازار مکاره
fair market
هفته بازار
commodity market
بازار مواد اولیه
commodity market
بازار کالا
bearish market
بازار رو به افول
black market
دربازارسیاه معامله کردن
black market
بازار سیاه
stock market
بورس کالاهای مختلف
stock market
بورس سهام وارز
flea market
بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
break into the market
در بازار رسوخ کردن
bull the market
بازار را گرم کردن
capital market
بازار سرمایه
buyers market
بازار خرید
buyer's market
بازار مناسب برای خریدار
buyer's market
بازاری که درکنترل خریدارست
buyer's market
بازار خرید
bullish market
بازار رو به رونق
bullish market
بازار احتکاری
bullion market
بازار شمش
flea market
سمساری
market leader
پیشرو بازار
market oriented
در جهت بازار
market oriented
بازاری
market opportunity
فرصت بازار
market information
اطلاعات و دادههای بازار
market forces
نیروهای بازار
market forces
عوامل موثردر بازار
market leader
دارای رهبریت بازار
market mechanism
مکانیسم بازار
market freedom
ازادی تجاری
market imperfection
نقص بازار
market imperfection
ناقص بودن بازار
market mechanism
طرز کار بازار
market leader
پیشقدم در بازار
market failure
شکست بازار نارسائی بازار
market channels
مجاری توزیع
market penetration
نفوذ به بازار
market appraisal
سنجش بازار
market overt
بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
market price
قیمت بازار
market acceptance
پذیرش کالا توسط بازار
market demand
تقاضای بازار
loan market
بازار وام
imperfect market
بازار ناقص
market overt
بازار اشکار
idols of the market
اوهام ناشی از سخن وامیزش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com