Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
market oriented
بازاری
market oriented
در جهت بازار
Other Matches
oriented
گرویده
oriented
متمایل به
oriented
جهت دار
byte oriented
لقمه گرا
computer oriented
کامپیوتر گرا
transaction oriented
تراکنش گر
task oriented
تکلیف گرا
software oriented
نرم افزارگرا
goal-oriented
<adj.>
هدف گرا
area oriented
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
target-oriented
<adj.>
مقصد گرا
application oriented
کاربرد گرا
goal-oriented
<adj.>
هدف دار
target-oriented
<adj.>
هدف دار
goal-oriented
<adj.>
مقصد گرا
target-oriented
<adj.>
هدف گرا
goal oriented
هدف گرا
sense oriented
حس گرا
object oriented
استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
problem oriented
مسئله گرا
object oriented
استفاده میکند
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented
زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
future-oriented
<adj.>
آینده گرا
future-oriented
<adj.>
پایدار
[نسبت به آینده]
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
machine oriented
ماشین گرا
goal oriented
مقصد گرا
motor oriented
حرکت گرا
procedure oriented
رویه گرا
problem oriented language
زبان باگرایش مسئله
machine oriented language
زبان ماشین گرا
magazines computer oriented
مجلات کامپیوتری
transaction oriented processing
پردازش تغییرگرا
user oriented language
زبان استفاده کننده گرا
demand oriented pricing
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
object oriented graphics
نگاره سازی موضوعی
object oriented programming
برنامه نویسی مقصود گرا
word oriented computer
کامپیوتر کلمه گرا
computer oriented language
زبان کامپیوترگرا
character oriented protocol
پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
competition oriented pricing
قیمت گذاری رقابت امیز
problem oriented language
زبان مسئله گرا
application oriented language
زبان کاربردی
human oriented language
زبان ارایش یافته بشری
procedure oriented language
زبان رویه گرا
record oriented database management
برنامه مدیریت پایگاه دادههای رکوردی
object oriented programming language
زبان برنامه نویسی موضوعی
action oriented management report
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
table oriented database management progr
برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
market
به بازار عرضه کردن
market value
قیمت بازار
market
درمعرض فروش قرار دادن
market
بازار
market
در بازار دادوستد کردن
market
فروختن
off-market
<adj.>
خارج از بورس
[فروخته شده ]
market
مرکزتجارت
market
محل داد وستد
outside market
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
down-market
رجوع شود به downscale
market value
ارزش بازاری
market
بازار فروش
[اقتصاد]
in the market for
<idiom>
خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
market value
قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
market value
در بازار قیمت بازار
market value
ارزش
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
market share
سهم بازار
market segmentation
تجزیه بازار
oil market
بازار نفت
organized market
بازار سازمان یافته
perfect market
بازار کامل
market risk
خطر بازار
market segmentation
تقسیم بازار
off-market purchases
خرید در بیرون از بورس
price market
وضع کردن قیمت در انحصار
market structure
ساخت بازار
financial market
بازار مالی
market trust
بازار انحصاری
narrow market
بازار محدود
market trends
روندهای بازار
market system
نظام بازار
market structure
بنیان بازار
market opportunity
فرصت بازار
over-the-counter market
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
widening of market
گسترش بازار
cattle market
محلفروشاحشام
labour market
متقاضیکار
market garden
مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
market gardener
باغکار سبزیکار
market gardening
شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
On the free market .
دربازار آزاد
To depress the market .
بازار را کساد کردن
to put on the market
درمعرض فروش قرار دادن
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
flea market
<idiom>
بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
carpet market
بازار فرش
to place on the market
به بازار عرضه کردن
to put on the market
به بازار عرضه کردن
wage market
بازار دستمزد
to rig the market
با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
to place on the market
فروختن
to put on the market
فروختن
rig the market
با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
securities market
بازار اوراق بهادار
security market
بازار اوراق بهادار
to place on the market
درمعرض فروش قرار دادن
seller's market
بازار فروشنده
seller's market
بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
the market is dull
بازار راکد است
sharing the market
تقسیم بازار
soft market
بازار با تقاضای خوب
spot market
بازار نقدی
spot market
بازار معاملات نقدی
target market
بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
the market is dull
بازار کساداست
to make a market of
با کالای دیگرمعاوضه کردن
to make a market of
معامله کردن
market survey
بررسی بازار
Common Market
جامعه اقتصادی اروپا
dead market
بازار کم فروش
dead market
بازار کساد
credit market
بازار اعتباری
cornering the market
خرید کلی و یکجای کالاهای بازار
cornering the market
قبضه نمودن بازار
commodity market
بازار کالای مصرفی
commodity market
بازار مواد اولیه
commodity market
بازار کالا
Common Market
فرانسه لوکزامبورگ و هلند
Common Market
بلژیک
Common Market
بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
market research
تحقیقات علمی در بازار ودادوستد کالا
foreign market
بازار خارج
falling market
بازار رو به زوال
fair market
بازار مکاره
fair market
هفته بازار
exchange market
بازار اسعار
exchange market
بازار داد و ستد
easty market
بازاراست تا
domestic market
بازار داخلی
capital market
بازار سرمایه
buyers market
بازار خرید
market economies
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
black market
دربازارسیاه معامله کردن
black market
بازار سیاه
stock market
بورس کالاهای مختلف
stock market
بورس سهام وارز
flea market
بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
flea market
سمساری
money market
بازار پول
market research
بررسی بازار
market research
تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
market economy
اقتصاد بازار
market economies
اقتصاد بازار
buyer's market
بازاری که درکنترل خریدارست
buyer's market
بازار خرید
bullish market
بازار رو به رونق
bullish market
بازار احتکاری
bullion market
بازار شمش
bull the market
بازار را گرم کردن
break into the market
در بازار رسوخ کردن
market economy
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
bearish market
بازار رو به افول
market research
بازارپژوهی
market places
بازار
market information
اطلاعات و دادههای بازار
market imperfection
ناقص بودن بازار
market imperfection
نقص بازار
open market
بازار ازاد
market functions
وفائف بازار
market freedom
ازادی تجاری
market freedom
ازادی بازار
market forces
عوامل موثردر بازار
market leader
پیشقدم در بازار
market leader
پیشرو بازار
market prices
قیمتهای تعیین شده در بازار
market prices
قیمتهای بازار
market price
قیمت بازار
market penetration
نفوذ به بازار
market overt
بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
market overt
بازار اشکار
market place
بازار
market mechanism
مکانیسم بازار
market mechanism
طرز کار بازار
market leader
دارای رهبریت بازار
market review
بررسی بازار
market forces
نیروهای بازار
market failure
شکست بازار نارسائی بازار
market failure
ناتوانی بازار
market appraisal
سنجش بازار
gold market
بازار طلا
loan market
بازار وام
labor market
بازار کار
imperfect market
بازار ناقص
idols of the market
اوهام ناشی از سخن وامیزش
home market
بازار داخل کشور
market acceptance
پذیرش کالا توسط بازار
futures market
بازار خرید و فروش سلف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com