English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
market risk خطر بازار
Other Matches
risk مخاطره
risk خطر امکان خطر
risk احتمال خطر ریسک کردن
risk پذیرفتن خطر
risk احتمال زیان یاخطر
risk به مخاطره انداختن
risk به خطر انداختن
risk خطر
risk احتمال زیان و ضرر
on risk در معرض خطر
risk گشاد بازی بخطر انداختن
risk خطر احتمالی
risk مخاطره ریسک خطر
risk خطر کردن
to something against risk چیزی را از خطر حفظ نمودن
risk ریسک
risk دل به دریا زدن
risk غرر
risk احتمال زیان
emergency risk خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
carrier's risk خطرات به عهده حمل کننده
risk money کسر صندوق
collision risk خطر تصادم
degree of risk میزان خطر
at the owner's risk باشد
at the owner's risk با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
at owner's risk یا حمل جنس باهمین شرط
at the owner's risk بعهده مالک
carrier's risk ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
degree of risk شدت خطر شدت قبول خطر
risk avoider اجتناب کننده از خطر
emergency risk ریسک اضطراری
at owner's risk معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد
all risk insurance بیمه تمام حوادث
war risk خطر جنگ
to run risk دل بدریا زدن خودرابمخاطره انداختن
to run risk پیه زیان یااسیبی رابخودمالیدن
run a risk <idiom> ریسک خطرناک ،نا امن خیلی خطرناک
caculated risk <idiom> شانس زیاد برای موفقیت
flood risk خطر سیل
security risk ریسکبرخلافامنیتیککشوریاارگان
This is a calculated risk. این یک ریسک حساب شده است
to incur a risk ریسک کردن
to incur a risk ریسکی را قبول کردن
split risk تفکیک خطر
owner's risk ریسک صاحب کالا
owner's risk خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا
producer's risk ریسک تولید کننده
prohibited risk خطر بیمه نشدنی
risk actually incurred خطر محقق شده
risk avoider اجتناب کننده از ریسک
risk lover طرفدار ریسک
risk lover طرفدار خطر
risk taker خطر طلب
risk taking خطرجویی
To take a chance . To risk it. دل رابه دریا زدن
war risk insurance بیمه خطر مرگ
all risk insurance policy بیمه نامه تمام خطر
outside market بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
off-market <adj.> خارج از بورس [فروخته شده ]
market بازار فروش [اقتصاد]
in the market for <idiom> خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
market value قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
market value ارزش
market value در بازار قیمت بازار
market value ارزش بازاری
down-market رجوع شود به downscale
market value قیمت بازار
market بازار
market محل داد وستد
market به بازار عرضه کردن
market درمعرض فروش قرار دادن
market مرکزتجارت
market در بازار دادوستد کردن
market فروختن
spot market بازار معاملات نقدی
soft market بازار با تقاضای خوب
widening of market گسترش بازار
target market بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
market research بازارپژوهی
market research تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
wage market بازار دستمزد
market research بررسی بازار
the market is dull بازار کساداست
to rig the market با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
to make a market of با کالای دیگرمعاوضه کردن
to make a market of معامله کردن
the market is dull بازار راکد است
sharing the market تقسیم بازار
seller's market بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
seller's market بازار فروشنده
market trust بازار انحصاری
black market دربازارسیاه معامله کردن
black market بازار سیاه
stock market بورس کالاهای مختلف
flea market بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
narrow market بازار محدود
oil market بازار نفت
flea market سمساری
organized market بازار سازمان یافته
money market بازار پول
perfect market بازار کامل
price market وضع کردن قیمت در انحصار
rig the market با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
stock market بورس سهام وارز
securities market بازار اوراق بهادار
security market بازار اوراق بهادار
market trends روندهای بازار
spot market بازار نقدی
off-market purchases خرید در بیرون از بورس
Common Market جامعه اقتصادی اروپا
to place on the market فروختن
to put on the market فروختن
to place on the market درمعرض فروش قرار دادن
Common Market بازار مشترک
free market بازار ازاد
over-the-counter market بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
market places بازار
financial market بازار مالی
open market بازار ازاد
open market بازار باز
open market بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
to put on the market درمعرض فروش قرار دادن
to place on the market به بازار عرضه کردن
market economies اقتصاد بازار
market economy اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
On the free market . دربازار آزاد
market economy اقتصاد بازار
market gardening شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
market gardener باغکار سبزیکار
market garden مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
labour market متقاضیکار
cattle market محلفروشاحشام
To depress the market . بازار را کساد کردن
There is no market for it in Iran . درایران مصرفی ندارد
market economies اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
to put on the market به بازار عرضه کردن
carpet market بازار فرش
Common Market بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
Common Market بلژیک
Common Market فرانسه لوکزامبورگ و هلند
flea market <idiom> بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
market research تحقیقات علمی در بازار ودادوستد کالا
market system نظام بازار
market equilibrium تعادل بازار
futures market بازار خرید و فروش سلف
foreign market بازار خارج
falling market بازار رو به زوال
fair market بازار مکاره
fair market هفته بازار
exchange market بازار اسعار
exchange market بازار داد و ستد
easty market بازاراست تا
gold market بازار طلا
home market بازار داخلی
home market بازار داخل کشور
market demand تقاضای بازار
market channels مجاری توزیع
market appraisal سنجش بازار
market acceptance پذیرش کالا توسط بازار
loan market بازار وام
labor market بازار کار
imperfect market بازار ناقص
idols of the market اوهام ناشی از سخن وامیزش
domestic market بازار داخلی
market place بازار
bullish market بازار احتکاری
bull the market بازار را گرم کردن
bullion market بازار شمش
capital market بازار سرمایه
buyers market بازار خرید
buyer's market بازار مناسب برای خریدار
buyer's market بازاری که درکنترل خریدارست
buyer's market بازار خرید
break into the market در بازار رسوخ کردن
commodity market بازار کالا
commodity market بازار مواد اولیه
bearish market بازار رو به افول
dead market بازار کم فروش
dead market بازار کساد
credit market بازار اعتباری
cornering the market خرید کلی و یکجای کالاهای بازار
cornering the market قبضه نمودن بازار
commodity market بازار کالای مصرفی
bullish market بازار رو به رونق
market failure ناتوانی بازار
market leader دارای رهبریت بازار
market penetration نفوذ به بازار
market leader پیشرو بازار
market price قیمت بازار
market mechanism طرز کار بازار
market mechanism مکانیسم بازار
market opportunity فرصت بازار
market survey بررسی بازار
market oriented بازاری
market oriented در جهت بازار
market review بررسی بازار
market overt بازار اشکار
market overt بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
market prices قیمتهای بازار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com