English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (10 milliseconds)
English Persian
mast frame قاب چهارگوش
Other Matches
mast دکل یکپارچه
mast دیرک
mast دکل
mast دیرک بادکل مجهز کردن
mast تیر
nt mast دکلجانبیرویعرشه
mast افراشتن پرچم به دکل ناو
mast دکل قایق بادبانی
half mast نیم افراشتگی پرچم
half mast نیم افراشتن پرچم
radar mast دکلرادار
lattice mast دکل مشبک
aerial mast دکل انتن
half mast نیم افراشته
half mast نیم افراشتن
half mast نیم افراشتگی
goalpost mast دکل دو پایه
radio mast بخشرادیو
tower mast برجدکل
crosstree mast دکل صلیبی
request mast از طریق سلسله مراتب
lower mast دکل پایین
request mast گزارش از طریق سلسله مراتب
pole mast دکل یک تیکه
pine mast سیب صنوبر جوزکلاغ
pine mast میوه کاج
half-mast نیمه افراشتن
mission mast دکل سوم کشتی
the mast has raked کج شدگی
the mast has raked مایل کردن
the mast has raked مایل شدن
half-mast پرچم نیمه افراشته
mast foot پایه چوبی یا فلزی که دکل بر روی آن قرار دارد.
tubular mast دکل لولهای
main mast دکل اصلی
pole mast دیرک یک پارچه
half-mast نیمه افراشتگی
mast head نوک دکل کشتی
mast high پرچم افراشته
mast high تمام افراشته
mast sleeve روکشدکل
the mast has raked کج شدن
fore-royal mast دکلاصلیکشتی
made or built up mast دگل چند تیکه
half mast high نیمه افراشته
to frame someone پاپوش درست کردن برای کسی
saw frame کمان اره
frame چهارچوب
to frame someone کسی بیگناه را متهم کردن
ox frame قابی که گوشههای چلیپایی دارد
frame up توط ئه
frame up دوز وکلک
frame up دسیسه
K-frame قاببصورتحرفk
frame قاب
frame قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
frame باربست
frame قاب کادر
frame دنده عرضی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
frame کالبد
frame تنه
frame فریم
frame قاب چارچوب کمان
frame استاتور استخوان بندی
frame هیکل حالت موقتی
frame قواره
frame چارچوب
frame قاب کردن قاب گرفتن
frame چارچوب گرفتن طرح کردن
frame بیان کردن
frame فرمول
frame قاعده
frame منطق اسکلت
frame ساختمان
frame چهارچوب تنه
frame بدن
frame پاپوش درست کردن
frame صحنه
frame شاسی
frame کنترل هایی
frame و مرز اطراف فضای پنجره
frame-up پرونده سازی
frame سازه
frame-up توط ئه
frame تنظیم کردن
frame قاب کردن
frame 1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
frame بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
frame خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
freeze-frame قاب ایستا
box-frame قاب صندوقی
door-frame چارچوب در
time frame مدت لازم
to frame an answer پاسخی را طرح کردن
freeze-frame قاب ایستایی
cold frame سرما دورکن
two light frame پنجره دوچشمه
two light frame پنجره دو قلو
frame agreement چهارچوب توافق [حقوق]
warp frame قاب چله
metal frame قالبفلزی
frame of mind حالتذهنیفرد
adjustable frame چهارچوب قابل تنظیم
burner frame قالب
overhead frame قالببالایسر
sash frame حمایلقاب
portal frame قالبدرگاهی
sill of frame آستانهقاب
timber frame قالبچوبی
frame agreement توافق اولیه
track frame قالبشیار
vertical frame قالبعمودی
walking frame قالبچهارپا
warping frame قالبپیچنده
web frame قالبشبکهای
head of frame سرقاب
wire frame قالبفلزی
frame stile قالبنردبانی
frame push اهرم فشاردهنده
climbing frame وسیلهایمخصوصبازیکودکان
burner frame سوخت
roller frame قالبدورانی
frame of reference چهارچوب داوری
door frame چارچوب در
plan frame چارچوب برنامه
frame antenna انتن چارگوش
frame frequency بسامد صحنه
frame house خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
frame of an apparatus شاسی
frame of hachsaw کمان اره چکی
frame of hachsaw کلاف اره چکی
frame partition جداگر سازه دار
frame partition تیغه تیرپایهای
frame partition تیغه قالبی
distribution frame مقسم
crane frame چارچوب جرثقیل
claim frame فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
frame-ups پرونده سازی
frame-ups توط ئه
window frame قاب پنجره
window-frame قاب پنجره
bar frame تیرک قاب
base frame چهارچوب زیر دستگاهها
beacon frame فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
belt frame اسکلت محیطی بدنه هواپیما
c frame press پرس با قالب "سی " شکل
casement frame قاب بازشو
chassis frame چارچوب شاسی
frame work چهارچوب
full frame قاب کامل
provisional frame ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
pack frame کوله پشتی زین دار
page frame قالب صفحه
spinning frame چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
space frame قاب سه بعدی
picture frame قاب عکس
piling frame داربست
reference frame دستگاه مقایسهای
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
mirror frame جعبه اینه
magnet frame یوغ اهنربایی
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
main frame کامپیوتر بزرگ
page frame قاب صفحه
to connect to frame اتصال به بدنه
time frame چارچوب زمانی
machine frame چارچوب دستگاه
wire frame model نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
swing frame grinder دستگاه سنگ زنی نوسان دار
wood frame construction ساختمان با استخوانبندی چوبی
gap frame press پرس "سی " شکل
micro to main frame پیوند ریزکامپیوتر و کامپیوتربزرگ
track roller frame قالبگردندهشیاردار
intermediate distribution frame مقسم میانی
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
locomotive frame drilling machine دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
double frame hobbing machine دستگاه فرز غلطکی با قاب دوبل
middle rial of door frame قیدچه
frame of mind (good or bad) <idiom>
top and bottom rail of door frame پاسار
sewing: sewing frame ماشیندوخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com