Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
master mind
فکر بزرگ
master mind
عقل کل
Other Matches
master's
فوقلیسانسه-دارایمدرکMAیاMSc
master
رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
master
داده مرجع که در فایل اصلی ذخیره شده است
master
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master
نرم افزاری که عملیات سیستم را کنترل میکند
master
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
master
سیگنال زمانی که تمام قط عات سیستم با آن سنکرون می شوند
master
اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
master
1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
master
مدل اصلی
master
جامع
master
قطعه کار اصلی
master
مخدوم
master
سیستمی که هر پردازنده آن اصلی و مخصوص یک کار است
master
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
master
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
old master
هر یک از نقاشان بزرگ اروپایی قبل از قرن هیجده
to be a master of
در اختیار خودداشتن
to be a master of
دارا بودن
the master
در
the master
خداوند
old master
نقاشی هر یک از این هنرمندان
master
ماهر شدن
master
ارباب صاحب
master
آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
master
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master
استاد شطرنج
master
مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
master
پیر
master
مدیر مرشد
master
رئیس
master
کارفرما
master
ارباب استاد
master
چیره دست
master
دانشور
master
صاحب
master off
استاد شمشیربازی
master
چیره دست شدن
master of
سرپرست گروه شکار روباه
master
ماهرشدن
master
خوب یادگرفتن
master
کاپیتان کشتی
master
کسب مهارت کردن
master
ماهر شدن در چیزی
master
تسلط یافتن
master
استادشدن
master
اصلی
master
تسلط یافتن بر
master
رام کردن
Are you out of your mind?
مگر عقلت کم است ( از دست دادی ) ؟
Have you gone out of your mind ?
مگر بکله ات زده ؟
have in mind
<idiom>
فهمیدن
mind one's P's and Q's
<idiom>
خیلی دقیق به رفتاروگفتار
Mind you.
<idiom>
خوب گوش بده ،توجه کن
mind
رای
mind
نیت
i am not of his mind
با او هم عقیده
never mind
اهمیت ندهید
they are all of one mind
همه یکدل
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
they are all of one mind
هستند
it came to my mind
بخاطرم خطورکرد
never mind
در بندش نباشید
i am not of his mind
نیستم
he is in his right mind
عقلش بجا است
mind your p's and qs
در گفتار و کردار خود بهوش باشید
mind
نظر
mind
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
mind
خاطر
mind
فکر
never mind
<idiom>
نگران نباش
you must be out of your mind
مگر مغز تو دیگر درست کار نمی کند؟
[اصطلاح روزمره]
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
never mind
چه برسد به
to have in mind
در نظر داشتن
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
to be of the mind that ...
این عقیده
[نظر]
را دارند که ...
mind
ذهن
mind
موافبت کردن ملتفت بودن
mind
اعتناء کردن به حذر کردن از
mind
تذکر دادن مراقب بودن
mind
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
mind
مغز فهم
mind
تصمیم داشتن
mind
خیال
mind
در نظر داشتن
master physician
سر پزشک
master pick
پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
master routine
شاه روال
master slice
شاه قاچ
master plot
نقشه راهنمای اصلی عکس برداری هوایی
master program
شاه برنامه
master slave
ارباب و برده
master service
انشعاب اصلی
master sergeant
سرگروهبان
master sergeant
استوار ارشد نیروی زمینی
master race
نژاد برتر
master rod
شاتون اصلی
master agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
master data
دادههای اصلی
master document
مدرک اصلی
master file
شاه پرونده
master file
فایل اصلی پرونده اصلی
master in lunacy
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
master mariner
ناخدای کشتی بازرگانی
master menu
لیست مبنای جیره غذایی اصلی
master menu
برنامه غذایی اصلی یکان
master tooth
پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
master mode
وضعیت اصلی
master mode
حالت راهبر
master of the horse
کسیکه گماشته بر امورخانواده سلطنتی است میراخور
master of the time
صاحب الزمان
master data
شاه دادهها
master station
شاه ایستگاه
master station
ایستگاه اصلی
ring master
رئیس سیرک
sailing master
افسری که موافب راندن کرجیهای تفرجی است
scout master
در پیشاهنگی :سر رسد
ship's master
کاپیتان کشتی تجاری
ship's master
افسرارشد کشتی
singing master
اموزگار سرایش
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
truck master
مامور یا سرپرست چندکامیون
wagon master
مسئول واگن
wagon master
رئیس قطار
whore master
جنده باز
master cord
ریسماناصلی
Master of Science
فوقلیسانسMSc-
question-master
فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
To be a master of ones craft.
درفن خود استاد بودن
property master
متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
missile master
دستگاه توزیع اتش کامپیوتری پدافند هوایی
master station
پست اصلی مخابرات
master agreement
توافق اولیه
master stroke
استادی
master stroke
هنر نمایی
master stroke
شاهکار
master tape
شاه نوار
master tournament
مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
pilot master
سر راهنما
master workman
سر کارگر
master workman
استاد کار
master workman
سرکارگر
master's certificate
گواهینامه فرماندهی
mint master
رئیس ضرابخانه
They all acknowledge him master .
همه او را به استادی قبول دارند
chess master
استاد شطرنج
master keys
قاعده کلی شاه کلید
master of ceremonies
رئیس تشریفات
harbor master
مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
harbor master
راهنمای بندر
harbour master
رئیس بندر
harbour master
متصدی بندر
harbor master
رئیس بندر
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
station master
رئیس ایستگاه
he is a past master in
او در استاد یا کهنه کار است
head master
رئیس
head master
مدیر مدرسه
head master
مدیر اموزشگاه
master switches
کلید اصلی
master switch
کلید اصلی
globe master
نوعی هواپیمای باری سنگین چهار موتوره
french master
فرانسه
french master
اموزگار
cargo master
هواپیمای کارگوماستر
master of the court
مدیر دفتر دادگاه
master key
قاعده کلی شاه کلید
candidate master
نامزد استادی شطرنج
master keys
کلید چندین قفل
dock master
راهنمای حوض
beach master
رئیس بارانداز
beach master
افسر لجستیک در عملیات اب خاکی رئیس اسکله
master key
کلید چندین قفل
cargo master
نوعی هواپیمای باری
master plans
نقشه مجموعه
drill master
مشق دهنده
drop master
مدیر پرش
drop master
سرپرست پرش
Master of Arts
صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
master plan
نقشه کلیات
master carpenter
سرنجار
past master
استاد قدیمی
master builder
معمارباشی
master console
پیشخوان اصلی
past master
استاد پیشین
language master
اموزگار زبان
language master
زبان اموز
master builder
معمار
master clock
زمان سنج اصلی
master at arms
درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
master clock
شاه زمان سنج
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
master builder
بنای مقاطعه کار
master carpenter
سردرودگر
master compass
قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
international master
استاد بین المللی شطرنج
master plans
نقشه کلیات
iron master
رئیس کارخانه اهن سازی یا اهن ریزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com