Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 164 (2 milliseconds)
English	Persian
maximum duration	زمان حداکثر
Other Matches
duration	استمرار
duration	مدت
duration	طی
duration	سختی بقاء
duration	دیرش
duration	مدت ادامه
duration	براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
duration	مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
loading duration	مدت بار گذاری
impluse duration	مدت ایمپولز
duration of sunshine	ساعات افتابی
duration of rainfall	مدت بارش
duration curve	معروف به منحنی دبی کلاسه
of short duration	کم مدت
of long duration	مدید
run duration	1-کد برنامهای که کامپایل شده است و به صورتی است که مستقیماگ توسط کامپیوتر قابل اجرا است .2-برنامه مفسر تجاری که به همراه برنامه کاربردی زبان سطح بالا فروخته میشود که امکان اجرای آنرا فراهم میکند
valve duration	مدت زمانی که سوپاپ بازمیماند
of long duration	دیرپای
of short duration	کوتاه
pulse duration	مدت تپش
response duration	مدت پاسخ
run duration	خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
run duration	کتابخانه توابع که توسط برنامه کاربردی در حین اجرا قابل دستیابی است
run duration	که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
run duration	مجوز کاربر برای اجرای یک برنامه
run duration	نرم افزاری است که درحافظه اصلی لازم است درهنگام اجرای برنامه
run duration	مدت زمانی که برنامه اجرا میشود
run duration	مدت زمانی که کامپیوتر برنامهای را اجرا میکند
This contract is of unlimited duration.	طول مدت این قرارداد نامحدود است.
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom>	من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom>	من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
maximum value	مقدار بهره برداری
maximum value	مقدار حداکثر
maximum value	جریان بیشینه
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum	حداکثر
maximum	بیشینه
maximum	بالاترین ماکسیمم
maximum	منتهی درجه بزرگترین
maximum	بزرگترین وبالاترین رقم
maximum	بیشین
maximum	بیشترین
maximum	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum	ماکزیمم
maximum	بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum profit	حداکثر سود
maximum price	حداکثر بها
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum price	بیشینه بها
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum natality	بیشینه زادو ولد
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum load	بار حداکثر
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum range	بردنهایی اسلحه
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum work	کار حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum temperature	دمای ماکزیمم
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum speed	حداکثر سرعت
relative maximum	ماکزیمم نسبی
maximum slope	حداکثر شیب
maximum slope	بیشترین شیب
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
maximum density	حداکثر تراکم
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum demand	تقاضای بیشینه
maximum demand	پیک بار
maximum demand	بار پیک
maximum demand	بار حداکثر
maximum flood	سیل بیشینه
maximum flood	طغیان بیشینه
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum energy	انرژی بیشینه
maximum efficiency	راندمان بیشینه
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum current	جریان پیک
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
intensity maximum	پیشینه نور ماکسیمم نور
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum efficiency	حداکثر کارائی
global maximum	حداکثر مطلق
maximum available powere	توان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
design maximum weight	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
actual maximum flowline	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum undistorted output	بیشینه صدای غیر مغشوش
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum demand indicator	کنتور بار پیک
maximum water level	بیشینه تراز
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum current relay	رله جریان زیاد
maximum circuit breaker	کلید جریان زیاد
maximum asymmetric three phase	current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum water level	ترازطبیعی مخزن
maximum water level	تراز بیشینه طرح شده مخزن
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum demand meter	تقاضاسنج
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum junction to case thermal impedan	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
open-ended employment contract [employment contract of unlimited duration]	قرارداد کار بدون مدت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com